ره توشه مبلغ - ويژه حج

مشخصات كتاب

سرشناسه : رهبري، محمدتقي، 1314-

عنوان و نام پديدآور : ره توشه مبلغ/ مولف محمدتقي رهبر.

مشخصات نشر : گوان : مشعر، 1384.

مشخصات ظاهري : 204 ص.

شابك : 10000 ريال 964-7635-69-9:

يادداشت : عنوان ديگر: ره توشه مبلغ (ويژه حج).

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس

عنوان ديگر : ره توشه مبلغ (ويژه حج).

عنوان ديگر : ره توشه مبلغ، ويژه حج

موضوع : تبليغات -- اسلام.

موضوع : حج.

رده بندي كنگره : BP11/5/ت 2ر9

رده بندي ديويي : 297/045

شماره كتابشناسي ملي : م 83-40620

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص:9

ص:10

ص: 11

پيشگفتار

اشاره

حيات فكرى، دينى، فرهنگى و اجتماعى بشر، همواره با تبليغات پيوند داشته است و امروز نيز بيش از هر زمان ديگر، سرنوشت ملتها و جريانهاى فرهنگى، سياسى و اجتماعى جامعه ها، عمدتاً به تبليغات وابسته است.

دعوت و تبليغ، افزون بر آنكه به مصداق آيه كريمه: وَلَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ(1)1 جوهره همه اديان الهى و مسؤوليت تمام پيامبران خدا بوده است، اما در اسلام، جايگاه ويژه دارد؛ آيه كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ(2)2 برترىِ امت اسلام بر ساير امتها را منعكس كردن امر و نهى الهى دانسته و با ذكر واژه «لِلنَّاسِ» رسالت مسلمانان را جهت هدايت عموم انسان ها حتمى شمرده كه بنا به دلالت مفهومىِ آيه، هرگاه امت اسلام از خصلت هدايتگرى و پيام رسانى و امر و نهى الهى بى بهره باشد، شايستگى


1- . نحل: 36
2- . آل عمران: 110

ص: 12

عنوان بهترين امت را نخواهد داشت. افزون بر آن، پيام فراگير در آيه بالا، گروه هاى ويژه اى را كه واجد شرايط پيام رسانى باشند موظف ساخته، به خير و نيكى فراخوانند و امر به معروف و نهى از منكر كنند: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.(1)3

اسلام با خصلت جاودانگىِ رسالتش، همگانى بودنِ دعوت و تبليغ را طلب مى كند؛ زيرا معارف و تعاليم زنده و والاى اين آيين جاودانى، اگر نشر و ابلاغ نگردد و به درستى تفسير و بيان نشود، نه تنها مكتب و دين مهجور مى گردد و انسان مسلمان به عنوان يك مكلّف بايد پاسخگوى آن در پيشگاه خداوند باشد، بلكه بر بشريت نيز ستم مى شود؛ چراكه انسان هاى مستعدِّ رشد و شكوفايى، گرفتار جهالت ودستخوش هواهاى نفسانى و اسير زنجيرهاى استكبار مى گردند و رهسپار راه شقاوت مى شوند و اين چيزى است كه خداوند بدان رضايت نداده است؛ وَلا يَرْضى لِعِبادِهِ الْكُفْرَ.(2)4

با همين فلسفه است كه براى هدايت انسانها، رهبرانى را فرستاده است تا حجّت را تمام كنند و جاى عذر براى كسى باقى نماند؛ وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى.(3)5

خصلت انعطاف پذيرىِ انسان در برابر عوامل تحريك كننده يا باز دارنده، كه زمينه دگرگونىِ گرايش هاى فكرى، اعتقادى و عملىِ اوست،


1- . آل عمران: 104
2- . زمر: 7
3- . طه: 134

ص: 13

همواره با شيوه هاى مختلف تبليغاتى، مورد استفاده مثبت و منفى قرار مى گيرد و در اين راستا بسيارى از دستگاه هاى تبليغاتى و رسانه اى با سوء استفاده از اين فرصت و با زمينه سازىِ روانى و با اهداف سياسى، بر آنند تا سمت و سوى انديشه انسانها را در راستاى اهداف و مقاصد مورد نظرِ خود سوق دهند. در چنين وضعيتى است كه مسؤوليت رسالت داران تبليغ دينى، بيش از هر زمان آشكار مى گردد.

هرچند بهره ورى از ابزارهاى روز و رسانه هاى پيشرفته مى تواند در تبليغ رسالت اسلام نقش مهمى ايفا كند و ناگزير بايد از آنها بهره گرفت، اما شرايط و فرصتهاى ويژه ديگرى نيز براى مسلمانان فراهم است كه مناسبت ترين عرصه براى تبليغات هدايتگر و ابلاغ امر و نهى است، بدون آنكه به وسايل مدرن پيچيده و هزينه هاى كلان نياز باشد. استفاده از اين شرايط و فرصتها وظيفه هر مسلمان است كه بدان دسترسى دارد. حضور ميليونى مسلمانان از اقشار و طبقات مختلف اسلامى در نماز جمعه و جماعت و اماكن متبرّكه و زيارتگاه ها و حسينيه ها و مواسم و مراسم ديگر و در صدر همه اين اجتماعات، كنگره عظيم بين المللى حج، فرصتى است بى نظير كه ديگر ملتها را بدان دسترسى نيست. اين اجتماعِ بزرگ جهانى به رسالت داران تبليغ مجال مى دهد، بدون تحمّل مشقت و هزينه سنگينِ مالى، رسالت اسلامى را ابلاغ نموده و با آگاهى دادن به ساير مسلمانان، مصالح و مسائل امت را دنبال كنند. به همين دليل قرآن كريم كعبه و حج را هدايتگر جهانيان خوانده است؛ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمِينَ.(1)6


1- . آل عمران: 96

ص: 14

حج مناسب ترين مجمع بين المللى است كه زمينه هر نوع فعاليتى را به نفع اسلام فراهم مى آورد و مى توان عنوان «وسايل ارتباط جمعىِ جهانشمول» را براى آن برگزيد. حج و مناسك باشكوه آن، نه تنها براى مؤمنان شورانگيز است، بلكه براى ديگران نيز نمايش قدرتى است كه مانند آن را درهيچ يك از وسايل تبليغى و رسانه اى اسلام نمى توان ديد. به فرموده اميرمؤمنان عليه السلام:

«حج پرچم بلند اسلام است»(1)7

بر بلنداى قلّه عظمت معنويت وعامل ثبات وپابرجايى مسلمانان در هر عصر.

بار فرهنگى و تبليغى حج

فرهنگ معارف اسلامى، در تار و پود حج نهفته است، به بيان حضرت امام خمينى قدس سره:

«حج كانون معارف الهى است».

گشودن گنجينه اين معارف و ابلاغ آن در موسم حج، از وظايف عالمان و آگاهان دين مى باشد. روايات اهل بيت به اين رسالت مهم تبليغى توجه خاص مبذول داشته است.

امام على بن موسى الرضا عليهما السلام طبق روايتى، با بيان اسرار و معارف حج، كسب علم و فقه و نشر آثار و نقل اخبار رهبران دينى را ياد آور شده، مى فرمايد:


1- . نهج البلاغه، خطبه اول. «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ لِلْإِسْلامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً ...»

ص: 15

«مَعَ مَا فِيهِ مِنَ التَّفَقُّهِ وَنَقْلِ أَخْبَارِالْأَئِمَّةِ عليهم السلام إِلَى كُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِيَةٍ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ:

فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ

».(1)8

«از ديگر آثار حج اين است كه حج گزاران فقه و علم دين را بياموزند و آثار ائمه را منتشر كنند و اخبار آن را براى ديگران بازگو نمايند. همانگونه كه خداوند بزرگ فرموده است: «چرا از هر فرقه و گروهى، جمعى سفر نمى كنند تا فقه و دانش دين را فرا گيرند و هنگام بازگشت، مردمشان را ارشاد كنند و بيم دهند شايد، آنها متنبّه شده، بترسند.»

چنين به نظر مى رسد كه تفقّه در اين آيه، به فقه اصطلاحى و تبحّر در احكام فرعيه محدود نباشد، بلكه علم و معرفت به اصول و فروع و مبانى و احكام و معارف و اخلاق و در نتيجه شناخت و مسؤوليتهاى فردى و اجتماعى؛ يعنى تمام آنچه را يك مسلمان بايد بداند و بشناسد، شامل مى گردد و در اين ميان، مسأله امامت و ولايت از اهميت ويژه اى برخوردار است؛ چنانكه روايات بسيارى بر اين مطلب صراحت دارد و مسأله برائت كه در تار و پود حج تعبيه شده است.(2)9

ديار وحى و آثار پيامبر صلى الله عليه و آله

از ديگر ابعاد فرهنگى حج، مرور و مطالعه ميدانى در تاريخ اسلام و مشاهده آثار نبوّت در سرزمين وحى و حرمين شريفين است. يادآورى خاطرات نورانىِ پيامبر گرامى اسلام از لحظه تولد و روزگار پر رنج يتيمى


1- . وسائل الشيعه، ج 8 «كتاب الحج»، ص 7 حديث 15
2- . نك: كتاب ابعاد سياسى و اجتماعى حج، از نگارنده.

ص: 16

و زيستن در جوار عبدالمطّلب و تجلّى نشانه هاى نبوّت در سيماى مباركش در رهگذر زندگى و سفرهاى شام تا ازدواج با بزرگ بانوى اسلام، حضرت خديجه و آنگاه كه در غار حِرا به نداى روح بخش: اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ(1)10 مخاطب گرديد و سپس آهنگ يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ(2)11 وى را به قيام للَّه و انذار خلق فرا خواند و پيامبر با مسؤوليتهاى سنگين نبوت، رنج و محروميت و طعن و ملامت و آزار دشمنان را به جان خريد و از خار و خاكستر استقبال كرد و در شعب ابوطالب تبعيد شد و شكنجه يارانش را شاهد بود و بالأخره تحت فشار سيزده ساله گردن كشان و بت پرستان قريش، مكه را ترك كرد و راهىِ يثرب گرديد و در اين هجرت، رايت اسلام را برافراشت و از شهرى به شهرى و ديارى به ديارى، به دوش كشيد تا نظام توحيدى را در مدينةالرسول پى افكند و حكومت دينى را مستقر ساخت و صولت سركشان عرب را با جهاد و دفاع و غزوات پياپى در هم شكست و مكه را فتح كرد و لوث بت ها را از دامن بيت اللَّه زدود و با تعليم و تربيت و حكمت و موعظه، بنيان بزرگترين آيين آسمانى را مستحكم ساخت تا آخرين روزهاى زندگى، كه امت را به حفظ امانت الهى و كتاب و عترت توصيه كرد و چشم از جهان فرو بست، در حالى كه غم امّت و نگرانى آينده و بيم توطئه ها، حضرتش را مى آزرد و نيز انبوه حوادثى كه از آن پس در زندگى اهل بيت و عملكرد امّت در سايه روشن تاريخ پرماجراى اسلام رخ داد. يادآورى اين فرازهاى تاريخى براى رسالت داران اسلام درس آموز است.


1- علق: 1 و 2
2- مدثر: 1 و 2

ص: 17

جغرافياى فرهنگىِ اسلام

همچنين اماكن مقدس مكه و مدينه و مسجدالحرام، بيت عتيق، مقام، ملتزم و مستجار، حِجر و حَجَر، زمزم و صفا و مروه، حطيم و مزار انبيا در جوار بيت اللَّه تا عرفات و مشعر و خَيف و منا و ديگر مشاعر و مواقف و مساجد و زادگاه پيامبر صلى الله عليه و آله در جوار مسجدالحرام، خانه خديجه و زادگاه على عليه السلام درون بيت اللَّه، جنةالمُعَلّى و قبرستان ابوطالب، جبل النور و غار ثور و مزار شهداى فخ در حرم مكى، هريك ريشه در فرهنگ توحيد و موحّدان دارد و يادآور مجاهدات طلايه داران اسلام و تاريخ آيين حنيف است ... و در مدينه طيّبه، مسجدالنبى نخستين نقطه نزول پيامبر صلى الله عليه و آله در يثرب، روضه شريف نبوى، منبر و محراب آن حضرت و مهبط جبرئيل و محراب تهجّد و خانه على و فاطمه، كه به روايتى آرامگاه دختر پيغمبر است، و استوانه هاى تاريخىِ مسجد و جايگاه اصحاب صُفّه و قبر مظلوم عبداللَّه پدر پيامبر در حريم مسجدالنبى، كه از آن آثارى برجاى نگذاشتند و قبر شريف آمنه (در ابواء) و قبور امامان مظلوم و قبر مخفى زهرا عليها السلام و قبر فاطمه بنت اسد و قبر امّ البنين و همسران و فرزندان و عمو و عمه هاى پيامبر و شهداى صدر اسلام در جنّةالبقيع و مساجد و مقامات؛ چون قُبا و جمعه و اجابه، ميقات و شجره، غمامه و راية، مساجد سبعه و ذو قبلتين، احد (مشهد حمزه)، مشربه امّ ابراهيم، فدك و غدير خم و مساجد ابوذر و بلال و سلمان و على و زهرا و محلّه بنى هاشم و خانه هاى ويران شده امامان و ياران رسول اللَّه كه حتى نامى از آن نمانده است و ده ها مسجد و موقف مقدس در كوچه ها و نخلستان ها و مزارع مدينه، سر در گريبانِ خاموشى برده، نابود شده يا در حال نابود شدن است. همه اين ها پيام ها و رازها و خاطره ها در سينه دارد.

ص: 18

جاى جاى اين سرزمين مبارك يادآورِ قدم هاى استوار مبارك پيامبر و ائمه و صحابه صالحين و مردان و زنان سابقين امّت است كه شايسته است هريك از اينها براى زائران حرمين تبيين و تشريح گردد تا تفسيرى باشد بر تاريخ صدر اسلام و خاطرات تلخ و شيرين حوادث آن.

زائر بايد اين آثار و اماكن را با شرح و توضيح بشناسد تا تاريخ و جغرافياى اسلام و اطلس حرمين بماند و به دست فراموشى سپرده نشود كه اين، به معناى زنده نگه داشتن فرهنگ و سنت و سيره بنيانگذار اسلام و دودمان پاك او و رهروان راستين نبوت و امامت است و نيز سرمايه معنوى براى نسل هاى آينده و حفظ هويت امت و غناى روحى اهل قبله و درس آموز ثبات و استقامت در راه مكتب و اعتقاد است؛ چرا كه سيره بزرگان و طلايه داران وحى و هدايت مانند مردم عادى نيست كه با پايان يافتن عمرشان نقطه پايان بر آن نهند، بلكه جاودانگى حيات معنوى و چگونه زيستن با آرمانهاى بلند را مى آموزد، اينها تاريخ سازانى هستند كه چرخه زندگى فرزندان آدم بر محور وجودشان مى چرخد و اهداف و آرمان حيات را فراتر از آنچه ديگران مى انديشند، ترسيم مى كند. به عبارت خلاصه: اينان به بشريت در هر عصر تعلق دارند و بايد جاودانه باشند.

به همين دليل است كه روايات اهل بيت از اين نكته بسيار مهم در فرهنگ حج سخن گفته است. هشام بن حكم فلسفه وجوب حج را از حضرت امام صادق عليه السلام مى پرسد. امام به تشريح اين مطلب پرداخته، ضمن بيان اسرار حج، از زاويه هاى گوناگون به اين نكته نيز اشاره مى فرمايند:

«فَجَعَلَ فِيهِ الاجْتِمَاعَ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لِيَتَعَارَفُوا ...

ص: 19

وَلِتُعْرَفَ آثَارُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ تُعْرَفَ أَخْبَارُهُ وَ يُذْكَرَ وَ لا يُنْسَى».(1)12

«اين كانون جمع فراهم آمد تا مسلمانان از شرق و غرب بيايند و با يكديگر معارفه كنند و آثار و اخبار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بازشناسى شود و ياد آن بر زبانها بماند و به دست فراموشى سپرده نشود.»

امام صادق عليه السلام در اين روايت چند نكته را در بُعد اجتماعى- فرهنگى حج خاطرنشان مى سازد:

1.

معارفه مسلمانان و تحكيم روابط ايمانى آنها، كه در جامعه و فرهنگ و سياست نقش اساسى دارد. بدين جهت جمع زائران بايد جماعتى مرتبط و منسجم و هم آرمان باشند، نه جمع پراكنده و جدا از يكديگر.

2.

شناسايى آثار و اخبار مربوط به پيامبر كه بايد در يادها بماند و فراموش نشود و نيز شناختن و شناساندن اين آثار و اخبار، امت را با هويّت تاريخى خويش پيوند داده، گذشته پرافتخار را كه زيربناى علم و تمدّن و فرهنگ جهانى اسلام است، به ياد مى آورد؛ چنانكه شناخت آثار و اخبار ائمه عليهم السلام نيز تداوم همان آثار و اخبار رسالت است. دعبل خزاعى در قصيده تأييد خود با اشاره به اين آثار مى گويد:

لِآلِ رَسوُلِ اللَّهِ بِالْخَيْفِ مِنْ مِنى وَبِالْبَيْتِ وَالتَّعْرِيفِ وَ الْجَمَراتِ


1- . علل الشرايع، ص 405؛ وسائل الشيعه، ج 27 «كتاب القضا»، ص 97، فجعل ... من الشرق والغرب ...،

ص: 20

دِيارُ عَلِيٍّ وَالْحُسَيْنِ وَجَعْفَرٍوَحَمْزَة وَالسَّجَّادِ ذِي الثَّفَناتِ

وَسِبْطَيْ رَسوُلِ اللَّهِ وَابْنَيْ وَصيّهِ وَوارِثِ عِلْمِ اللَّهِ وَالْحَسَناتِ

مَنازِلٌ كانَتْ لِلصَّلاةِ وَلِلتُّقى وَلِلصَّوْمِ وَالتَّطْهِيرِ وَالْحَسَناتِ

«خاندان پيامبر را در خَيف، از سرزمين منا و ركن و عرفه و جمرات، آثارى است.

آنجا ديار على و حسين و جعفر است و نيز حمزه و سجاد، آن كه نشان سجده بر پيشانى داشت.

و هم دو سبط رسول اللَّه و دو فرزند وصى او (على عليه السلام) كه وارث علم خدا و كانون نيكى ها بود.

خانه هايى كه جايگاه نماز و تقوا و روزه دارى و پرهيزكارى و نيكوكارى است.»

ويژگى هاى تبليغ در حج

به لحاظ وضعيت ويژه حج و فضاى معنوى و موقعيت زمانى و مكانى و ارتباطات مردمى و شرايط مساعد روانى آن، تبليغ وپيام رسانى درموسم حج، همواره مورد توجه بوده است.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله دعوت آسمانى خود را از اين سرزمين مبارك به گوش قبايل عرب رساند و در بازارهاى معروف آن روز، (وادى مجنه، عكاظ، ذى المجاز و مرثد) كه مركز تردّد و تجمع گروه ها، به ويژه عرضه كنندگان و خريداران كالا و هم ميدان مسابقه در شعر و خطابه عرب بود،

ص: 21

رسالت الهى خود را اعلام كرد و هنگامى كه اسلام استقرار يافت و حجاز تحت سيطره مسلمين قرار گرفت، پيامبرخدا به وسيله زائران حاضر، براى غايبان پيام مى فرستاد و اين گواهى است بر موقعيت خاص تبليغى حج و تأكيد بر اينكه مسلمانان بايد از اين منبر بلندپايه اسلام و مأذنه رفيع ايمان بهره گيرند و با تأسى به نبىّ گرامى صلى الله عليه و آله مسائل ارشادى و حياتى امت را از اين رسانه بين المللى به گوش ديگران برسانند.

تاريخ حيات مقدّس رسالت، گواهى مى دهد كه مسائل مهمّ اسلامى، چون برائت، اعلام ولايت اميرمؤمنان عليه السلام و ديگر اعلاميه هاى مهم اسلامى در عصر نبوى و بعد از آن، در مناسبتهاى موسم بوده است.

بنا به روايت حضرت صادق عليه السلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد خَيف خطبه اى ايراد كرد كه در عين اختصار، همواره براى امت پيام آور و درس آموز است. در اين خطبه بر وحدت امّت و برادرى و هم خونى مسلمانان، كه اساس تشكيل جامعه اسلامى و امت واحده است و نيز رابطه تنگاتنگ ميان امت و امامانشان، كه محور سياست و رهبرى دينى است، تأكيد گرديده و از حاضران مؤكّداً خواسته شده است كه اين پيام را به گوش آنان كه حضور ندارند برسانند. در اين خطبه، كه به روايتى در حَجّة الوداع ايراد شده، آمده است:

«نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ تَبْلُغْهُ، يَا أَيُّهَا النَّاسُ لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ لَيْسَ بِفَقِيهٍ وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إِلَى مَنْ هُوَ أَفْقَهُ مِنْهُ، ثَلاثٌ لا يُغِلُّ عَلَيْهِنَّ قَلْبُ امْرِئٍ مُسْلِمٍ: إِخْلاصُ الْعَمَلِ لِلَّهِ، وَالنَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ، وَ اللُّزُومُ لِجَمَاعَتِهِمْ، فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ، الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ

ص: 22

تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ».(1)13

«خداوند خرّم و شادمان گرداند آن بنده اى را كه سخن مرا شنيد و در آن انديشيد و به درستى فهميد و به كسانى كه آن را نشنيدند رسانيد. اى مردم، آنكه حاضر است به كسى كه غايب است برساند. چه بسا حامل فقه كه فقيه نيست و بسا حامل فقه كه آن را به كسى مى رساند كه فقيه تراز اوست. سه چيز است كه قلب يك مسلمان به آنها خيانت روا نمى دارد: اخلاص عمل براى خدا، خيرانديشى نسبت به امامان مسلمين و ملازمت جماعت آنها. همانا دعوت مسلمانان فراگير است، مؤمنان برادرند، پايين ترين فردشان عهده دار ذمّه افراد ديگر است و آنها يد واحده اند در برابر بيگانگان.»

در اين خطبه تاريخى، كه سال آخر عمرمبارك پيامبر، در حَجّةالوداع، در مسجد خَيف و تجمّع حاجيان در منا ايراد گرديد، سه اصل مهم حياتى امت اسلام عنوان شده و مسلمانان مأمور ابلاغ آن گرديده اند. اين سه عبارتند از:

1.

خالص كردن عمل براى خدا كه اساس آن ايمان صادقانه، حق طلبى و پرهيز از هر نوع شرك و ريا و دوگانگى در عقيده و ايده و آرمان و عمل است، كه اگر اين دستمايه معنوى براى مسلمانان فراهم گشت، بسيارى از كج روى ها، تنش ها و كدورت ها كه از هواى نفس سرچشمه مى گيرد، از ميان خواهد رفت و سايه اخلاص و تقوا بر افراد سايه گستر خواهد شد.

2.

ارادت و صميميت و خيرخواهى نسبت به پيشوايان دين، كه بى


1- . اصول كافى «بدون ترجمه»، ج 1، ص 403 و 404

ص: 23

ترديد تنها مصداق آن رهبران با صلاحيت و امامان حق اند، كه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله آنان را به امر خدا، به رهبرى امّت برگزيده است و استمرار امامت، امرى است كه براى هر عصر و نسل بيان شده و جز صالحان و پاك طينتان را نشايد كه عهده دار آن باشند.

و اين مستلزم روى برتافتن از زمامداران جور و مستبدان خودكامه و حاكمان نامشروع است كه همواره بزرگترين خطر براى اسلام و مسلمين بوده اند.

3.

ملازم جماعت بودن و از امت صالح جدا نشدن، كه اين نيز از ديد صاحبنظران، تفسيرى جز پيوستن به رهروان راه ولايت اهل بيت ندارد؛ زيرا ولايت آنان كانون جمع و مركز وحدت امت موحد است و هرچه جز اين باشد در زمره شرك و نفاق است و به تفرقه و تشتت و انحراف خواهد گراييد.

آنچه را در توضيح دو بند اخير ملاحظه كرديم، تفسيرى است كه طلايه داران تشيع از روايت فوق داشته اند، همانگونه كه در ذيل روايت فوق به نقل كلينى در اصول كافى از قول راويان شيعه آمده است:

«إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام وَ اللَّهِ الْإِمَامُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْنَا نَصِيحَتُهُ وَلُزُومُ جَمَاعَتِهِمْ أَهْلُ بَيْتِهِ».(1)14

«به خدا سوگند، على بن ابى طالب تنها امامى است كه خيرخواهى او بر ما واجب است و ملازم جماعت مسلمين بودن، همانا پيوستگى با خاندان آن حضرت است كه لزوماً شامل شيعيان


1- . اصول كافى، ج 1، ص 404

ص: 24

خالص و مخلص آن بزرگواران نيز خواهد بود؛ چنانكه در روايات عامه و خاصه بر آن تصريح شده است.»

پيامبر گرامى به عمار بن ياسر فرمود:

«يَا عَمَّارَ إِنْ رَأَيْتَ عَلِيّاً قَدْ سَلَكَ وَادِياً وَ سَلَكَ النَّاسُ وَادِياً غَيْرَهُ، فَاسْلُكْ مَعَ عَلِيٍّ وَدَعِ النَّاسَ إِنَّهُ لَنْ يَدُلَّكَ عَلى رَدي وَ لَنْ يُخْرِجَكَ مِنْ الْهُدى».(1)15

«اى عمار، اگر ديدى على به سويى مى رود و مردم به سوى ديگر، با على همراه باش و مردم را رهاكن؛ زيرا او تو را گمراه نسازد و از مسير هدايت بيرون نكند.»

و نيز پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:

«خَيرُكُم خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي مِنْ بَعْدِي».(2)16

«بهترين شما كسى است كه پس از من با اهل بيت من شايسته تر عمل كند.»

و نيز درباره اهل بيت فرمود:

«أَنَا حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَهُمْ، وَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَهُمْ».(3)17

و نيز از سخن آن حضرت است كه فرمود:

«عَلِيٌّ إِمَامُ الْبَرَرَةِ وَ قَاتِلُ الْفَجَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَه»؛(4). بحارالأنوار، ج 33، ص 51؛ صواعق، ص 365، كنز العمال، ج 11، ص 602، ح 32909(5)18

«على پيشواى صالحان و قاتل فاجران است. هركس


1- . كنزالعمال، ج 11، ص 614، ح 32972
2- . بحار ج 23، ص 104
3- . بحار ج 8، ص 366
4-
5-

ص: 25

يارى اش دهد پيروز است و هركه دست از يارى اش بردارد زبون و خوار.»

روايات بى شمار از اين گونه، كه در منابع عامه وخاصه آمده، بيانگر اين حقيقت است كه امامت حق، از آنِ اهلبيت است و پيروان آنان رستگارانند و جدايى از اين جماعت، فرجامى جز گمراهى ندارد. با توجه به اهميت اين موضوع، پيامبر صلى الله عليه و آله در اين خطبه تأكيد مى ورزد كه حاجيان بايد در ابلاغ اين پيام همّت گمارند.

تبليغ ولايت در حج

مناسبت ترين فرصت براى تبليغِ بزرگترين مسأله حياتى اسلام پس از توحيد و رسالت، موضوع ولايت اميرالمومنين عليه السلام بود كه دستور آن در حَجّةالوداع و در مسجد خَيف با آيه: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ.(1)19 داده شده و در نقطه اى معروف به غديرخم، مورد تأكيد مجدّد قرار گرفت و دستور آمد كه:

«پيامبر آنچه را از سوى پروردگار بر او نازل شده ابلاغ كند و اگر نكند رسالت او را نرسانده است و خداوند از فتنه مردم او را در امان خواهد داشت.»(2)20 رسول خدا صلى الله عليه و آله در جمع زائران، كه عددشان را از هفتاد هزار تا صد و


1- . مائده: 67، نك: احتجاج طبرسى، ص 57
2- . مائده: 67

ص: 26

بيست هزار گفته اند، خلافت اميرالمؤمنين را طى خطبه غرّايى ابلاغ كرد و از مردم بر اين مسأله حياتى پيمان گرفت و همه بيعت كردند، هرچند بسيارى به نقض اين بيعت پرداختند.

امامان و تبليغ در حج

پس از پيامبر صلى الله عليه و آله مشعلداران هدايت، ائمه عليهم السلام نيز جهت آگاهى دادن مردم، از موسم حج بهره گرفتند و آنچه را كه در جاى دگر ابلاغش ميسّر نبود، از كنار خانه خدا به گوش مسلمانان رساندند. در فضاى اختناق حاكم عصر اموى، امام حسين عليه السلام در سرزمين منا بيش از هزار تن از وجوه صحابه و تابعين را در خيمه اى به حضور مى طلبد و آنگاه فضايل اميرالمؤمنين عليه السلام و خاندان پيامبر را به طور مشروح بيان مى كند و از آنان مى خواهد و به خدا سوگند مى دهد كه چون به ديار خود بازگشتند، آن را به ديگران منتقل كنند تا حقايق دين به مرور زمان فراموش نشود.(1)21 امامان عليهم السلام همچنين در مناسبتهاى مختلف، از موقعيت حج، جهت روشنگرى افكار عمومى و جلب توجه مردم به امامت و ولايت، بهره جستند؛ از جمله مى توان حركت امام حسين عليه السلام از مكه به سوى عراق و قيام عليه نظام غاصب و تبهكار اموى تا شهادت را نام برد و نيز وصيت امام باقر عليه السلام به فرزندش امام صادق عليه السلام كه به منظور افشاى جنايات حاكمان زمان، مرثيه سرايانى بگمارد تا طى ده سال در سرزمين منا براى آن حضرت سوگوارى كنند.(2)22 و نيز تأكيد امام صادق عليه السلام در روز عرفه و موقف عرفات با صداى بلند بر اهميت مسأله ولايت و امامت، كه در اين


1- . براى آگاهى از شرح اين واقعه، نك: احتجاج طبرسى، ج 2، صص 296 و 297 و سليم بن قيس، ص 165 و كتاب ابعاد سياسى و اجتماعى حج، اثر نگارنده.
2- . بحارالانوار، ج 46، ص 230

ص: 27

خصوص عمروبن ابى مقدام چنين روايت مى كند: در آن روز امام صادق عليه السلام خطاب به مردم با صداى بلند مى گفت:

«إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كَانَ الْإِمَامَ، ثُمَّ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ، ثُمَّ الْحُسَيْنُ، ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام، ثُمَّ هَهْ».

اين جملات را سه بار و به چهار سوى؛ از پيش رو و پشت سر و راست و چپ تكرار كرد كه در مجموع دوازده بار سخن آن حضرت به گوش مردم رسيد.(1)23 در كتب سيره و حديث، شواهد بسيارِ ديگرى را مى توان يافت كه امامان معصوم عليهم السلام در موسم حج و در عرفات و منا و در حال طواف، مردم را به ولايت اهل بيت توجه مى دادند. شيعيان آزاده و شعراى اهل بيت نيز از اين سيره پيروى كردند. فرزدق، شاعر آزاده و بلند آوازه، قصيده تاريخى خود را در كنار كعبه بالبداهه سرود؛ آنگاه كه هشام بن عبدالملك در پاسخ آن مرد شامى كه عظمت زين العابدين عليه السلام را ديد و از او خواست وى را معرفى كند و هشام از روى كينه و حسد اظهار بى اطلاعى كرد! و فرزدق او را پاسخ داد و اين پيام رسانىِ به هنگام را ابن خلكان در كتاب «وفيات الاعيان» آورده و گويد: «فرزدق با شعر خود، كارى بزرگ كرد كه اميد مى رود پاداش آن بهشت باشد!»(2)24 مطلع قصيده «ميميه» فرزدق اين بيت است:


1- . كافى، ج 4، ص 466
2- . نك: بحارالانوار، ج 27، صص 183- 177

ص: 28

ياسائِلِي أيْنَ حَلَ الْجوُدُوَالْكَرَمُ عِنْدِي بَيانٌ إذا طَلا بِهِ قَدَموُا(1)25

علاوه بر تبليغ ولايت در حج، مسائل ديگرِ اسلامى، كه با اساس دين يا فقه شريعت ارتباط دارد، در فرصتهاى مناسب مورد توجه پيشوايان قرار گرفته است؛ از جمله مى توان مناظرات حضرت امام صادق عليه السلام با ارباب ملل و نحل و حتى ملحدين زمان در مسجدالحرام را يادآورد شد.

ابعاد حركتهاى تبليغى در حج

اشاره

حركتهاى تبليغى موسم حج و زيارت را از چند منظر مى توان مورد توجه قرارداد:

1- درون گروهى

2- درون مرزى

3- برون مرزى

1- درون گروهى

همانگونه كه رايج است، گروهى به صورت كاروان، معمولًا صد تا دويست زائر عازم حج و عمره مى شوند كه از اين رهگذر، مبلغان و مروّجان اسلام، به صورت روحانى، با يك گروه صميمى همسفر مى گردند و در طول سفر وظيفه اى جز ارشاد زائران در زمينه هاى مختلف فقهى، اخلاقى، اجتماعى، علمى و عملى ندارند و از آن رو كه خاطره شيرين و رويارويى سفر زيارت همواره در طول عمر، پيش چشم زائر مجسم است آموزه هاى آن نيز به صورت طبيعى بر دل و جان وى


1- . بحارالأنوار، ج 46، ص 125؛ الكنى والالقاب، ج 3، ص 24، محدث قمى.

ص: 29

مى نشيند و اگر درست هدايت و رهبرى شود، مى تواند بسيارى از اين تأثيرات را نشان دهد و ره آورد سفر حج همين است كه توشه معنوى براى زائر حاصل آيد. بدين ترتيب نقش تبليغات و تأثير مبلغ در جمع زائران گروه را نبايد ناچيز انگاشت و شايسته است حداكثر بهره بردارى تبليغى از اين لحظات روحانى با نفحات رحمانى آن بشود.

افزون بر اين، هر يك از مناسك و مشاعر و حركتها و وقوف ها و اذكار و ادعيه با مفاهيم متعالى و بار معنوى و عرفانى اش، در ارتقاى معرفت و بالابردن سطح شناخت حج گزار نقش بنيادين دارد و با پيوند دادن آن معرفت و شناخت به عشق و احساس، روشن بينى و شعور را در اعماق جانها مى پرورد و با تصفيه روح و رهانيدن آن، از اسارت تعلّقات مادى و زدودن غبار معاصى به ثمر مى نشاند و حجابهاى جهل و ظلمات هوى را مى سوزاند و براى پذيرش تجلّيات بيشتر مهيّا مى سازد.

خلاصه آنكه در اين كانون معارف و سير و سلوك باطنى و سفر معنوى، كه با سير بيرونى و آفاقى توأم گشته و با آيات و بيّنات در قلّه هاى رفيع توحيد و مناره هاى بلند ايمان و ياد خاطره مشعل داران هدايت در تاريخ پيوند خورده است، ره آورد معرفت و كمال و رشد معنوى انسانى را به همراه دارد.

شناخت و شعور و عشق و عرفان در تار و پود حج تعبيه شده و هنگامى زائر از اين خصلت هدايتگرى و نور عرفان بهره خواهد گرفت كه روح حج ابراهيمى و پيام شريعت والاى احمدى صلى الله عليه و آله را در اعمال و مناسك و اوراد و اذكار جارى سازد و اين به هدايت و روشنگرى نياز است.

نقش روحانيون در اين ميان بسيار با اهميت است كه به ژرفاى اين

ص: 30

عبادت جهانشمول اسلامى بيشتر بينديشند و مطالعه كنند و بر معلومات خود بيفزايند و ديگران را آگاه سازند. به طور خلاصه، حج را بايد به عنوان يك دانشگاه الهى و كانون انسان سازى مورد توجه قرار داد. نقش آموزش و تبليغ و همچنين سياست حاكم بر حج، در اينجا تعيين كننده و راه گشاست و نبايد مجال داد اين فرصتهاى طلايى با نفحات رحمانى كه ملك تا ملكوت را پوشش مى دهد، رايگان از دست برود.

2- زاويه درون مرزى

از آن رو كه كنگره حج تركيبى است از زبده ترين انسانهاى مؤمن، كه از اقصى نقاط كشورهاى اسلامى در اين ميعادگاه حضور يافته و حاضران در موسم، در حقيقت نمايندگانى هستند از امت بزرگ اسلام كه در سرزمين وحى و كانون توحيد گردآمده اند و شعارشان: «توحيد، وحدت و عبوديت» است بدان گونه كه آيه كريمه: إِنَّ هذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ(1)26 الهام مى دهد. لذا اين امت كوچك در موسم به نمايندگى از امت بزرگ اسلام سخنها و پيامها دارد، مشكلات و مسائلى در داخل و خارج پيش روى آنهاست. اغلب ابهاماتى نسبت به يكديگر دارند. حل مشكلات و رفع آن و تفاهم و ايجاد همبستگى اسلامى هنگامى ميسر است كه با زبان يكديگر آشنا شوند، به مسائل حياتى امّت بينديشند.

اختلاف نظريه هاى فرعى و مسلكى و فرقه اى و نژادى و اقليمى و تعصبات ناموجّه مذهبى را كنار بگذارند و از جامه فرديّت و قوميت به در آيند و بى رنگ و بدون نام و نشان، به درياى خروشان امّت اسلام بپيوندند


1- . انبياء: 92

ص: 31

و به خداى واحد سر تسليم فرود آورند تا هر فردشان چون ابراهيم امتى شود؛ امتى شاهد براى ديگر انسانها.

بديهى است كه براى رسيدن به اين آگاهى و شعور و دركِ مسؤوليت، به توجيه و آموزش نياز است و عالمان و نخبگان در اين ميان نقش حياتى دارند. آنها هستند كه بايد مردمشان را به مسائل و مصالح مشترك امت آشنا سازند. در كم كردن فاصله ها بكوشند. خطرات دشمنان اسلام را خاطرنشان سازند. در اتخاذ موضع مشترك در برابر دشمنان اسلام و جهان استكبارى، از آيين حنيف پاسدارى كنند و توطئه تبليغاتى آنان را خنثى نمايند و اين هنگامى ميسر است كه مسلمانان، به ويژه فرهيختگان و رسالت داران امت، به تبادل نظريه و ارائه اطاعت پرداخته و از بدبينى ها و عقده ها بكاهند و در حدّ امكان، در رفع آن بكوشند و با نگاه باز و جهانشمول به مسائل بنگرند و به رايزنى در جهت مصالح امت اسلام بپردازند.

امام صادق عليه السلام با اشاره به اين فلسفه مهم اجتماعى حج مى فرمايد:

«فَجَعَلَ فِيهِ الاجْتِمَاعَ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لِيَتَعَارَفُوا ...».(1)27

«آرى، خداوند حج را كانون تجمع مسلمانان شرق و غرب قرار داد تا با يكديگر معارفه كنند. طرح دوستى بيفكنند. در تحكيم اخوّت اسلامى بكوشند و مسائل اجتماعى خود را بازشناسند و تصميم مناسب بگيرند.»

امام خمينى قدس سره كه پيامهاى جاودانه اش در حج همواره بايد راهگشا باشد، مى فرمايد:


1- . علل الشرايع، ص 405

ص: 32

«بر دانشمندانى كه در اين اجتماع شركت مى كنند، از هر كشورى كه هستند، لازم است براى بيدارى ملتها، بيانيه هاى مستدلّى، با تبادل نظر صادر كرده و در محيط وحى بين جامعه مسلمين توزيع نمايند و در كشورهاى خود پس از مراجعه نشر دهند و از سران كشورهاى اسلامى بخواهند كه اهداف اسلامى را نصب العين خود قرارداده، اختلافات را كنارگذاشته براى خلاصى از چنگال استعمار چاره بينديشند.»

در انجام اين مهم، مسأله پيام رسانى و تبليغ، نقش حياتى دارد. توده مردم، اغلب از مسائل ويژه درونِ هر جمع و هر كشور بى خبرند و اين بى خبرى زمينه بى تفاوتى و حتى بدبينى را فراهم ساخته است تا آنجاكه برخى از نويسندگانِ غافل، تحقّق بخش توطئه هاى تفرقه افكنِ دشمن در درون جامعه اسلامى شده اند. لذا بر عالمان و مبلّغان اسلام است كه توده هاى مردم را آگاهى دهند. توصيه امام راحل در اين خصوص چنين است:

«از جمله وظايف در اين اجتماع عظيم، دعوت مردم و جوامع اسلامى است به وحدت كلمه و رفع اختلافات بين طبقات مسلمين كه خطبا و گويندگان و نويسندگان در اين امر حياتى اقدام نمايند.»

كتاب و جزوه و خبرنامه و رسانه و مصاحبه و مقاله و همايشهاى بين المللى و دبيرخانه دائمى به اين منظور، كه در موسم حج تا حدودى زمينه آن بدون نياز به هزينه هاى كلان ميسر است، مى تواند به اين هدف حياتى كمك رساند. زبان در اينجا نقش مهم ايفا مى كند، اگر مبلّغان حداقل يك يا دو زبان (عربى و انگليسى) بدانند، در امر تبليغ موفق تر

ص: 33

خواهند بود. لذا شايسته است پيش از عزيمت و طى مراحل گزينش روحانيون و مبلّغان به زبان و مكالمه آموزش داده شوند.

3- از زاويه برون مرزى

حج، همايشى است جهانى، كه مسلمانان مى توانند مفاهيم عالى اسلام و ديدگاه ها و رويكردهاى مسائل اجتماعى را در آن به نمايش بگذارند. پيام وحدت امت موحد را به گوش جهانيان و حتى بيگانگان از اسلام برسانند. هدف از اين پيام رسانى به نمايش گذاشتن قدرت و امكانات انسانى و معنوى و مادى در برابر دشمنان اسلام است كه همواره به غارت واستثمار واستعمار مسلمين مى انديشند و قرن هاست سرمايه هاى مادى و معنوى آنان را به غارت مى برند و اكنون مورد تهديد آنان مى باشند و امروز نماينده اين قطب استكبارى، امپرياليسم آمريكا و صهيونيسم ضدّ بشر است كه اگر در گذشته با كنايه و در لفافه خصومت خود را با اسلام نشان مى دادند، امروز با صراحت از اين خصومت و تهديد حرف مى زنند و از جنگ صليبى سخن مى گويند. اينها بايد براى مسلمانان هشدار و عامل بيدارى باشد.

مسلمانان بايد بدانند براى استكبار جهانى و صهيونيسم بين الملل، شيعه و سنى فرقى ندارد. آنان با اسلام و مسلمين و مقدساتشان در معارضه اند و عرب و عجم نمى شناسند. امپرياليسم آمريكا كه با هدف غارت و چپاول ثروتهاى ملّى آنان در گذشته به برخى كشورهاى اسلامى چهره دوستى نشان مى داد، امروزه با حمايت از رژيم اشغالگر قدس در فلسطينِ مظلوم، حمام خون به راه انداخته و عراق و افغانستان را به اشغال نظامى در آورده و جان و مال و دين و ناموس مسلمانان را مورد هجوم

ص: 34

قرار داده و ديگر كشورها و قوانين بين المللى را به رسميت نمى شناسد و به همه چنگ و دندان نشان مى دهد. شناخت اين دشمن مستكبر و متجاوز و شناساندن نقشه هاى اهريمنى و جنگ طلبانه و سلطه جويى بى قيد و شرط بر جهان و استحاله فرهنگى و استعمار سياسى و اقتصادى و حضور نظامى قلدر مآبانه شيطان بزرگ در كشورهاى ديگر از فرايض اوليه اهل قبله و امت محمد صلى الله عليه و آله است و همدلى و اتحاد و تبادل افكار و اطلاعات و گفتگو در جهت تفاهم و يكدست شدن در برابر دشمنان اسلام و انسانيت، از واجبات امروزِ مسلمانان به شمار مى آيد. اگر پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمان مى دهد آيات برائت را در موسم بخوانند و بر مشركان اتمام حجت كنند و برق سلاح و قدرت اسلام و مسلمانان را به بت پرستان و منافقان آن روز نشان دهند و اميرالمؤمنين عليه السلام به فرمان آن حضرت در منا يا عرفات منشور برائت را مى خواند؛ وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِي ءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ ...(1)28 در حقيقت اعلام برائت، آغاز يك جنگ روانى تبليغى عليه كفر و شرك و زمينه ساز جنگ هاى ميدانى و تهاجمى به منظور مقابله با كفر و نفاق و فساد و به زير آوردن اقطاب مستكبر سلطه گر است كه سد راه خدا و خلق خدا شده و در راه ترويج آيين حق سنگ اندازى مى كنند؛ چنانكه ملاحظه مى كنيم طى آيات سوره برائت به نبرد و جهاد با مشركان پس از ماههاى حرام فرمان داده شده است؛ فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ.(2)29

آيات برائت در روز عرفه يا قربان، كه انبوه تجمع حاجيان است، بايد


1- . توبه: 3
2- . توبه: 5

ص: 35

خوانده شود تا خبر آن را همه؛ اعم از مسلمانان حج گزار و مشركان حاضر در موسم بشنوند و بانگ اذان برائت به گوش مردم و قبايل و اطراف و اكناف برسد و تكليف مسلمانان با مشركان و منافقان روشن شود تا دل دشمن خالى گردد و فكر توطئه را از سر به در كنند و به گواهى تاريخ، آن اعلاميه تأثير خود را بخشيد و زمينه گسترش اسلام فراهم شد و دشمن عقب نشينى كرد و به دنبال آن هيأتها (وفود) به نمايندگى از قبايل عرب، يكى پس از ديگرى رهسپار مدينه شدند و با پيامبر به مذاكره پرداختند و موجوديت اسلام را پذيرفتند.

آيات اول سوره توبه كه در حقيقت قطعنامه برائت از دشمنان اسلام بود، نكات بسيار ارزنده و آموزنده اى در بر دارد كه تنها براى خواندن نيست، بلكه خط مشى و رويكرد مسلمانان را در هر عصر و براى هر نسل ترسيم مى كند. تا در پهنه گيتى دشمنى وجود دارد مشمول اين قطعنامه است و چه مكانى براى اعلام آن مناسب تر از موسم حج و كنگره جهانى اسلام و حرم امن الهى و قبله گاه توحيد و مطاف انبيا؟!

مسلمانان هر عصر بايد با تأسى به ابراهيم عليه السلام و محمد صلى الله عليه و آله كه پايه گذاران اين حركت كفرستيز بودند و از بت پرستان و نمروديان و طاغوتيان و مشركان اعلام برائت كردند، اين سياست اصولى اسلام را به اجرا گذارند.

حضرت امام خمينى قدس سره تجديدگر حج ابراهيمى در روزگارى كه درباره برائت گفت:

«حاشا كه خلوص عشق موحّدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر شود و كدام خانه سزاوارتر از كعبه و

ص: 36

خانه امن و طهارت و «الناس» كه در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بردگى و يا دون صفتى ها و نامردمى است، عملًا و قولًا پشت شود و در تجديد ميثاق أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ(1)30 بت الهه ها و اربابان متفرق شكسته شود و خاطره مهمترين و بزرگترين حركت سياسى در وَ أَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ ...(2)31 زنده بماند؛ چراكه سنت پيامبر و اعلان برائت كهنه شدنى نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر نشود كه بايد مسلمانان فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملى نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند ...»(3)32 اعلان برائت، بذر خشم و نفرت از بيگانگان را در دلهاى مسلمانان مى پرورد تا از وابستگى به قدرتهاى استكبارى نجات يافته، روى پاى خود بايستند و سلطه كافران بر مسلمانان را نفى كنند. اذان برائت مكمّل اذان حج است كه يكى به وسيله ابراهيم و ديگرى به وسيله محمد صلى الله عليه و آله انجام شد و اين دو جاودانه خواهند ماند و بايد بمانند.

حاصل آنكه:

در تبليغات برون مرزى، مسلمانان بايد پيام خود را يكصدا و با آهنگ بلند، به گوش دشمنان اسلام برسانند كه: امت محمد صلى الله عليه و آله تسليم زورگويى هاى آنان نخواهد شد و نيز منشور آزادى و حقوق بشر اسلامى و صلح شرافتمندانه را ابلاغ نمايند و اين هنگامى است كه بيگانگان از سياست ستيزه گرانه رخ بتابند و به مصالح مشترك انسانى


1- . اعراف: 172
2- . توبه: 3
3- . صحيفه نور، ج 20، ص 111

ص: 37

تسليم گردند.

به طور خلاصه: اهداف و مقاصد تبليغات برون مرزى حج را بدين گونه مى توان خلاصه كرد:

1.

تبليغ اسلام از سرزمين وحى و رساندن آن به جهان تشنه معنويت، كه ساير اديان تحريف شده و مكاتب صادراتى از آن بى بهره اند؛ همانگونه كه پيامبر گرامى اسلام دعوت خود را از اين سرزمين به گوش ملتها و دولتهاى عصر خويش رسانيد.

براى تحقّق اين هدف، مسلمانان جهان مى توانند رسانه مشترك برون مرزى، براى ابلاغ پيام آسمانى اسلام، متناسب با نياز عصر و به زبان روز داشته باشند و نمايندگان كشورهاى اسلامى در اين پيام رسانى مشاركت كنند و مسائل مشترك و حياتى جهان اسلام را به دور از گرايشهاى خاص عنوان نمايند و اى كاش كه آن همه كتاب و جزوه و مقاله، كه در موسم حج بر ضد قشر عظيمى از مسلمانان منتشر مى شود و بذر كينه را در دلها مى پاشد، جهت گيرى خود به سوى دشمن مشترك و كفرِ چند مليتى، كه براى نابودى اسلام و مسلمين بسيج شده اند، تغيير مى دادند!

2.

برخى از مسلمانان كشورهاى دور، كه بيشتر هدف تبليغات دشمنان اسلامند، اطلاع درستى از معارف اسلامى ندارند. آگاهى دادن به مردم اين كشورها و تبيين اسلام ناب مى تواند از جمله تبليغات برون مرزى حج باشد ...

3.

افشا كردن توطئه هاى پنهان و آشكار دشمنان اسلام و اعلان برائت از قدرتهاى زورگو و سلطه گر، كه چشم طمع به كشورهاى اسلامى و جهان مستضعفان دوخته اند و قرنها است سرمايه هاى معنوى و ذخاير مادى اين كشورها را به تاراج مى برند؛ مانند آنچه در اعلان برائت پس از

ص: 38

انقلاب اسلامى صورت گرفت، بلكه در ابعاد وسيع تر و با ابزارها و شيوه هاى ممكنِ ديگر، به طورى كه حساسيت هاى مذهبى و نژادى را تحريك نكند، بلكه با توجّه به حملات اخير غرب به سردمدارى آمريكا، به عراق و افغانستان، اخطار حمله به ساير كشورها، زمينه بيشترى نسبت به سالهاى نخستين انقلاب اسلامى پيش آمده، حتّى در خود عربستان بستر تبليغات ضد آمريكايى اكنون فراهم شده، از اين رو مسلمانان بايد به مسأله وحدت در برابر اين تهديد با جدّيت و حساسيّت بيشترى بيانديشد.

چنين فرصت ها را بايد در رهگذر حج مغتنم شمرده و براى ابلاغ رسالت اسلام ناب از آن بهره گرفت. در اين راستا رهنمودهاى ارزشمندى در كتاب و سنّت و سيره بزرگان دين و تحقيقات اهل فن وجود دارد كه راه و رسم تبليغ و ويژگى هاى مبلّغ را مى آموزد و كتاب حاضر به بحث درباره آنها پرداخته كه براى مبلغان در سفر حج سودمند است.

در نگارش اين كتاب از منابع گوناگون از جمله كتاب ارزشمند «تبليغ در قرآن و حديث» تأليف حجّةالاسلام والمسلمين آقاى محمدّى رى شهرى استفاده فراوان شده است، اميد آن كه مبلغان و خصوصاً روحانيون محترم كاروانها از اين منبع گرانسنگ نيز بهره كافى گيرند.

اينك توجّه خوانندگان را به مطالعه فصول اين كتاب جلب مى كنيم.

ص: 39

فصل اول: واژه ها، مفاهيم و تعاريف

اشاره

در فرهنگ اسلامى، واژه هايى وجود دارد كه بيانگر مفهوم تبليغ و پيام رسانى است؛ مانند: «دعوت دعايه، اعلام، ارشاد، انذار، تبشير، امر به معروف و نهى از منكر، نصح، حكمت، موعظه، مجادله و ...» و هريك، بارِ ويژه اى از معنى را در بردارد كه در مباحث عمومى تبليغ به تشريح آنها چندان نياز نيست. اين واژه ها در قرآن، روايات و آثار اسلامى عنوان شده است.

قرآن كريم «از بلاغ و ابلاغ و تبليغ» ومشتقّات آن، بيست و هفت مورد نام برده است؛ مانند: يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ؛(1)33 أَبْلَغْتُكُمْ رِسالَةَ رَبِّي؛(2)34 الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ؛(3)35 إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ(4)36 ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ(5)37 كه همه اينها به معناى


1- . مائده: 67
2- . اعراف: 79
3- . احزاب: 39
4- . انبياء: 106
5- . مائده: 99

ص: 40

رساندن پيام الهى به مردم، باهدف هدايتگرى است. از واژه «دعوت» ومشتقات آن نيز مكرر سخن به ميان مى آيد؛ مانند: ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ؛(1)38 فَلِذلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ؛(2)39؛ وَ ادْعُ إِلى رَبِّكَ إِنَّكَ لَعَلى هُدىً مُسْتَقِيمٍ؛(3)40 كه در همه اين موارد به معناى فراخواندن به خدا و دين او و پيروى از فرامين پيامبران است. واژه «دعايه» نيز كه از همان ماده مى باشد در روايات به كار برده شده است؛ مانند نامه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به «هرقل» پادشاه روم و كسرى پادشاه ايران:

«ادْعُوكَ بِدعايَةِ الْإسْلامِ»

و در روايت ديگر

«بِداعِيَةِ الْإسْلام»(4)41

كه دعايه مصدر است و داعيه اسم فاعل و «تا» براى مبالغه مى باشد. امروزه در فرهنگ عرب بيشتر از «اعلام و دعايه» نام مى برند كه اعلام به معناى تبليغ و دعايه در اصطلاح روز مرادف با واژه «پروپاگاندا» در فرهنگ غرب با همان ويژگى و بار مفهومى است. از ميان اين واژه ها در اين مقال واژه تبليغ را كه در فرهنگ عمومى ما بيشترين كاربرد را دارد، برگزيديم.

تعريف و ماهيت تبليغ

تبليغ در مفهوم كلّى آن، عبارت است از «رساندن پيام به ديگرى، از


1- . نحل: 125
2- . شورى: 15
3- . حج: 67
4- . نك: مكاتيب الرسول، ص 19، نگارش على احمدى ميانجى.

ص: 41

طريق برقرارى ارتباط به منظور ايجاد دگرگونى در بينش و رفتار او و بر سه عنصر اصلى «پيام دهنده»، «پيام گيرنده» و «پيام» مبتنى است. نكته قابل ذكر اينكه در تبليغ، تنها پيام رسانى منظور نيست بلكه «اقناع و ترغيب» مخاطب نيز نهفته است. برخى در اين باره گفته اند: «كلّيه اقدامات مؤثر در عقيده، تصور و تصميم گيرى فرد فردِ انسان ها يا گروهى از انسانها را مى توان تبليغ گفت، به اين شرط كه انسان يا انسان ها مشتاقانه به سوى هدف هايى كه براى آنها تبليغ شده است كشانيده شوند»(1)42 كه به نظر مى رسد اين شرط را نمى توان در تعريف تبليغ جاى داد.

براى هر يك از واژه هاى پيش گفته تعريف يا تعاريفى آورده اند كه اينجا در صدد تفصيل آن نيستيم.(2)43

اما تعريف تبليغ از ديدگاه اسلام؛

در اين باره مى توان گفت: رساندن پيام خداوند به مردم، به عنوان يك تكليف الهى، با محتوايى برگرفته از مبانى وحى، با هدف اتمام حجت و هدايت انسانها به سوى كمال بر اساس حكمت و منطق و به دور از تحريف و تزوير. حضرت امام خمينى قدس سره درباره تبليغ فرموده اند:

«تبليغات كه همان شناساندن خوبى ها و تشويق به انجام آن و ترسيم بدى ها ونشان دادن راه گريز و منع از آن است، از اصول بسيار مهم اسلام عزيز است.»

تبليغ قرآن «بلاغ مبين» است. بلاغ مبين بر سه اصل استوار است:

«ارتباط»، «تعريف» و «اقناع» و بدين گونه سه قاعده اساس تبليغ در فرهنگ معاصر را شامل مى گردد كه عبارتند از: «ارتباط»، «نشر معلومات» و «دليل قانع كننده». از نكته هاى قابل ذكر اين است كه بدانيم تبليغ


1- . عزيز سلاحى، عباس تكيه، تبليغات بازرگانى، ص 21
2- . نك: پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده، صص 98- 79

ص: 42

چيست؟ علم است يا هنر يا تلفيقى از اين دو؟ تحليل اين بحث به بيان حقيقت علم و هنر و ماهيت آنها و رابطه تبليغ با آن دو نياز دارد كه تفصيل آن در حوصله اين مجال نمى گنجد. به نحو اجمال مى توان گفت: تبليغ هم جنبه علمى دارد و هم جنبه هنرى. جنبه علمى دارد؛ زيرا به عنوان يك رشته دانستنى ها داراى اصول و قواعد خود مى باشد. تبليغ به خصوص در قرن بيستم، جنبه علمى به خود گرفته و در قالب دانش ارتباطات وتبليغات مورد بحث و گفتگو است. يكى از تحليلگران در تعريف دعوت مى گويد:

«دانشى كه به وسيله آن، كلّيه تلاشهاى هنرى به منظور تبليغ محتواى اعتقادى و تشريعى و اخلاقى اسلام به مردم باز شناخته مى شود»(1)44 هم اكنون تبليغات در برخى از دانشگاه هاى كشورهاى اسلامى به صورت يك رشته علمى تدريس مى شود و دانشكده هاى ويژه به عنوان

«كلية الدعوة»

در اين زمينه فعاليت دارند و واحدهاى درسى گسترده اى را براى دانشجويان اين رشته مخصوصاً در دانشگاه الأزهر مصر، عربستان، تونس، سوريه، لبنان، الجزاير داير مى باشد.»(2)45

و اما جنبه هنرى تبليغ؛

شايد اثبات آن از علمى بودنش آسان تر باشد؛ چرا كه هنر را هرگونه معنى كنيم، تبليغ مى تواند در آن تعريف جاى گيرد.

تبليغ يك كار هنرى است و مبلّغ اگر بخواهد كسب موفقيت كند، مى بايست فن و مهارت و تجربه اين كار را بداند.


1- . دكتر احمد غلوش، الدعوة الاسلامى، ص 10
2- . براى تفصيل اين بحث، نك: پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده.

ص: 43

تولستوى مى گويد: «كار هنر اين است كه آنچه را در قالب استدلال و تعقّل نامفهوم و دور از دسترس باقى مى ماند، مفهوم سازد و در دسترس همگان قرار دهد.»(1)46 هِگِل گويد: «هنر همين همانندسازى تصوّر است كه توأم با دين و فلسفه وسيله اى براى به وجودآوردن شعور و بيان عميق ترين مسائل انسانى و عالى ترين حقايق باشد.»(2)47 فيخته، هنر را چنين تعريف مى كند: «هنر ظهور و بروز روح زيبا است و مقصدش تعليم و تربيت است. مقصود از اين تربيت نه تنها تعليم عقل، كه كار دانشمند است، نه فقط تعليم دل كه كار واعظ اخلاقى است، بلكه تربيت سراسر وجود انسان است.»(3)48 فلاسفه و دانشمندان، به ويژه زيبايى شناسان در تعريف هنر بسيار سخن گفته اند كه از موضوع اين مقال بيرون است و تنها به چند نمونه بسنده شد تا شمه اى از تعريف هنر را بازگويد.

چنانكه گفتيم، مبلّغ به هنر تبليغ نيازمنداست واگرقرارباشد تبليغ به خوبى انجام گيرد از فنون هنرى بى نياز نيست كه بعضى از اين فنون، از راه مطالعه و تحقيق قابل شناخت است و بعضى در تجربه و عمل به دست مى آيد همچنان كه استعدادهاى ذاتى افراد دراين امر زمينه بالقوه اى است كه بايد پرورش يابد.(4)49


1- . هنر چيست؟، ص 115
2- . ضرورت هنر در نظام اجتماعى، ص 3
3- . هنر چيست؟ ص 32
4- . تفصيل بيشتر اين بحث را در كتاب پژوهشى در تبليغ بخوانيد.

ص: 44

ص: 45

فصل دوّم: عناصر تبليغ و مبلّغ

اشاره

همانگونه كه پيشتر گفتيم: تبليغ سه عنصر اصلى دارد كه عبارت است از «پيام دهنده»، «پيام گيرنده» و «پيام» كه اين سه مقوّم تبليغ اند(1)50 و برخى ابزار در تبليغ تأثير و هدف و عكس العمل» را در زمره عناصر تبليغ شمرده اند. هارولدلاسول در جامعه شناسى ارتباطات پنج پرسش را مطرح كرد: «كى؟ چه مى گويد؟ از چه مجرايى؟ به كى؟ و با چه هدف؟». در هر حال هر يك از اين عناوين، ميدان تحقيق و گفتگوى فراوانى است مثلًا در مورد پيام دهنده مى توان گفت: مبلغ كيست؟ چه هدفى را دنبال مى كند؟ چه شيوه و ابزارى را بر مى گزيند؟ بر اساس چه ارزش هايى تبليغ مى كند؟ ويژگى هاى مبلّغ از نظرعلمى وعملى، هنرى، اخلاقى وشخصيت وپايگاه اجتماعى، مقبوليت عمومى، نفوذ كلام، سابقه، تعهّد واعتبار خانوادگى چيست؟ واجد چه شرايطى بايد باشد و چه نيازهايى دارد؟ و


1- . نك: كتاب من قضايا الاعلام فى القرآن، ص 13، رمضان لاوند، وسائل الاسلام المطبوعة فى دعوة اخوان المسلمين ص 31، جامعه شناسى رسانه هاى همگانى، ص 22 و پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده.

ص: 46

نكات بسيار ديگر كه هر يك مى تواند موضوع بحث و نظر قرار گيرد.

در مورد پيام گيرنده مى توان گفت مخاطب كيست؟ فرد است يا گروه و در چه پايه اعتقادى است؟ در چه شرايط جغرافيايى قرار دارد؟ در چه محيطى تربيت شده؟ خاستگاه خانوادگى اش چيست؟ در چه مرحله اى از رشد فكرى و فرهنگى است؟ چه اندازه زمينه و ظرفيت پيام گيرى دارد؟

شرايط اجتماعى وافكار عمومى محيط او چگونه است؟ از نظر روانى به چه چيزهايى گرايش و دلبستگى دارد؟ چگونه مى توان او را به پذيرش پيام جلب كرد؟ و ده ها نكته ديگر. درباره گروه پيام گيرندگان، گروه هاى سنى، جنسى، اعتقادى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، مشخص يا نامشخص بودن مخاطب، قابل ذكر است كه هر يك شرايط خاص تبليغ را ايجاب مى كند و بخشى از آن را خواهيم ديد و همچنين درباره هر يك از ديگران به عناصر ياد شده مى توان به بحث و گفتگو نشست كه ره آورد اين مباحث راه را براى تأثير تبليغ و موفقيت مبلّغ هموار مى سازد.

در مباحث بعدى، به شرح اجمالىِ مهمترين موارد آن خواهيم پرداخت و به عوامل موفقيت تبليغ نگاه اجمالى خواهيم داشت و ويژگى هاى مبلغ، اهداف و انگيزه هاى او، محتواى تبليغ، مخاطب شناسى و ابزارها و شيوه ها و آفات تبليغ را به بررسى خواهيم گذاشت.

1- مبلغ، ويژگى ها و نيازها

اشاره

پيام دهنده فرد يا گروه يا نهادى است كه سعى دارد فكر، عقيده يا رفتارى را به ديگران منتقل كند و بدين وسيله در مخاطبان دگرگونى فكرى و عملى به وجود آورد. دهنده پيام مى تواند از طريق سخنرانى، نوشتار، تعليم وتربيت وهنر ونمايش وهر وسيله ممكن ديگر، مستقيم يا غير مستقيم

ص: 47

مقصد خود را پى بگيرد و پيام خود را ارائه كند. بدين ترتيب، خطبا، نويسندگان، شعرا و هنرمندان را مى توان در زمره مبلّغان به شمارآورد.

مبلّغ، مهم ترين عامل مؤثر و جهت دهنده در امر دعوت و تبليغ است و توانايى و ابتكار و مديريت ويژه او نقش عمده را در تبليغ ايفا مى كند. از اين رو گفته اند: «پرورش مبلّغان به منزله پرورش و تشكيل امّت است»(1)51 ارزش مبلّغ را جداى از ارزش امرى كه تبليغ مى كند و هدفى كه دارد نبايد سنجيد. قداست مبلّغ به قداست عمل او بستگى دارد. اگر در جامعه اى كار تبليغى به معناى ارشاد، آموزش، روشنگرى و هدايت باشد مبلّغ نيز از ارزشهاى معنوى اين مفاهيم برخوردار است. ازاين رو، رسالت پيامبران الهى مقدس و گرانقدر است؛ چرا كه آنان پيام آسمانى را براى بشر باز مى گويند و درجهت بندگى خالق و خدمت به مخلوق كه عصاره دين است، گام برمى دارند. در اين راستا، خطبا و سخنوران، شعرا و نويسندگان و ساير كسانى كه با اين هدف دست اندركار تبليغ اند، از قداست عمل برخوردارند و اگر جز اين باشد، ارزش و قداستى ندارند؛ همانند وعاظ السلاطين و خطباى دربار اموى و عباسى و حكام طاغوت، كه در تاريخ اسلام نمونه هاى فراوان دارد. امروزه نيز مبلّغان استكبارى و به اصطلاح و پروپاگانديست، زير لواى تبليغات و گاه تبليغ دينى به گمراه ساختن انسانها و شستشوى مغزى و تحريف حقايق به خدمت اقطاب زر و زور در آمده اند، لذا حتى در جوامع غربى جايگاهى ندارند و به عنوان يك كلاه بردار و شياد به آنها نگاه مى كنند كه مى خواهند با كار تبليغى چيزى را از مردم بربايند كه آن تفكّر و عقل و آزادى اراده آنها است.


1- . محمد غزالى، كتاب مع اللَّه، «ان تكوين الدعاة بمعنى تكوين الامة».

ص: 48

جايگاه مبلّغ در اسلام

در فرهنگ آسمانى ما كه رسالت تبليغ يك رسالت پيامبرانه و به منظور رهانيدن انسان از ظلمت جهل و خرافه و گمراهى و فساد وهدايت او در مسير كمال و نور و ايمان و حقيقت و فضيلت است. پيام رسان، كه حامل رسالت تبليغ مى باشد، از ارزش بسيار بالايى برخوردار است. از اين ديدگاه، پيامبران خدا طلايه داران تبليغ اند رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ(1)52 و اين بالاترين منزلت و مسؤوليتى است كه برگزيدگان خدا بدان اختصاص يافته اند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خود را مبلّغ ناميد و فرمود:

«إنَّما أَنَا مُبَلِّغٌ وَاللَّهُ يَهْدِي»(2)53

و در زيارت آن حضرت مى خوانيم،

«أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ الرِّسَالَةَ

وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ»

پس از انبيا و اوصيا عليهم السلام، عهده دار اين مسؤوليتِ خطير و هدايت خلق، عالمان متعّهد و مؤمنان پاك دل و آگاهى هستند كه رسالت پيامبران را به دوش مى كشند و وارث آنان در هدايت و ارشادند.

«الْعُلَمَاءُ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ».(3)54

از سخن عيسى بن مريم عليها السلام است:

«مَنْ عَلِمَ و عَمِلَ عُدَّ فِي الْمَلَكوُتِ عَظِيماً».(4)55

مبلّغ نماينده خدا و نماينده كتاب خدا و حجّت خدا بر خلق است.

مبلغ ترجمان حق، سفير خالق و فراخواننده مردم به سوى خداست.

مبلّغ مجاهدى است كه با سلاح سخن و قلم به يارى دين؛ يعنى دفاع از همه ارزشهاى انسانى و مبارزه و جهاد با همه زشتى ها و ناهنجاريها، قيام


1- . نساء: 165
2- . كنزالعمال، ج 6، ص 305؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 22
3- . كافى ج 1 ص 32
4- . ارشاد القلوب ديلمى، ج 1 ص 14

ص: 49

مى كند و جامعه را به مقصد اعلاى انسانيت فرا مى خواند. بدين سان يك مبلّغ، ارزشمندتر از هزار عابد است؛ چرا كه تلاش عابد در جهت نجات خويش است و اهتمام مبلّغ در جهت نجات مردم و وحدت خلق و از اين رو در قيامت به عابد گفته مى شود:

«انْطَلِقْ إِلَى الْجَنَّةِ»

؛ «بروبه سوى بهشت» اما به عالم ومبلّغ گفته مى شود:

«قِفْ تَشْفَعْ لِلنَّاسِ بِحُسْنِ تَأدِيبِكَ لَهُمْ»؛(1)56

«برخيز و به شفاعت مردم بپرداز. چرا كه در تاديب آنها نيكو عمل كردى».

در تأييد مفاهيم ياد شده، روايات زير را مى نگريم:

قالَ رَسوُلُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: «مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهى عَنِ الْمُنْكَرِ فَهُوَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ خَلِيفَةُ رَسُولِ اللَّهِ وَ خَلِيفَةُ كِتابِهِ».(2)57

وعنه: «خِيارُ امَّتِي مَنْ دَعا إِلَى اللَّهِ تَعالى وَ حَبَّبَ عِبادَهُ إلَيهِ».(3)58

وعنه: «لا خَيْرَ فِي الْعَيْشِ إِلَّا لِمُسْتَمِعٍ واعٍ أَوْ عالِمٍ ناطِقٍ».(4)59

الإمامُ عَلِيّ عليه السلام قالَ رَسوُلُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: «أَللَّهُمَّ ارْحَمْ خُلَفَائِي»- ثَلاثاً- قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ خُلَفَاؤُكَ؟ قَالَ: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ حَدِيثي وَسُنَّتِي ثُمَّ يُعَلِّمُونَهَا أُمَّتِي».(5)60


1- . نك: كتاب تبليغ در قرآن و حديث، ص 24، محمدى رى شهرى، ترجمه على نصيرى.
2- . هر كس امر به معروف و نهى از منكر جانشين خداوند در زمين و جانشين رسول خدا و جانشين كتاب خدا. همان، 44
3- . همان، 44؛ بهترين امّت من كسى است كه به سوى خداوند متعال فراخواند و بندگانش را با او دوست سازد.
4- . همان، 44، زندگى جز براى شنونده پذيرا يا عالم گويا سودمند نيست.
5- . پيامبر سه بار فرمود: بار خدايا بر جانشينانم رحمت فرست. گفته شد: اى رسول خدا! جانشيان شما كيانند؟ فرمود: آنان كه حديث و سنت مرا تبليغ كنند و آنگاه به امّت من بياموزند. همان، ص 44، از امالى صدوق.

ص: 50

مسؤوليت مبلّغ

شايان ذكر است كه «تبليغ» علاوه بر ارزش معنوى اش، به عنوان يك تكليف مطرح است و مانند ساير تكاليف شرعى، با فراهم شدن شرايط، واجب و لازم الاجرا است. همانگونه كه آيات و روايات، شاهد بر اين مدعاست و در گذشته ديديم و بعداً خواهيم ديد. احساس مسؤوليت آحاد مسلمانان در امر دعوت، همواره پشتوانه نيرومندى در نشر وگسترش اسلام بوده است. آنها حتى در اسارت و يا تجارت به امر تبليغ و دعوت اسلامى اهتمام مى ورزيده اند.

«سرتوماس آرنولد» مى نويسد:

«حتى يك مسلمان اسير، در مناسبت هايى فرصت را براى دعوت اسيركنندگان خود يا برادران هم بند مغتنم مى شمرد.

سرآغاز نفوذ اسلام در اروپاى شرقى به بركت وجود يك فقيه مسلمان بود كه در يكى از جنگ ها كه ميان دولت امپراتورى روم شرقى و همسايگان مسلمانش در آغاز سده يازدهم ميلادى به وقوع پيوست، اسير گشت و به كشور روم «بيزانس» برده شد.

اين فقيه به نشر تعاليم اسلامى پرداخت وگروه هاى زيادى از مردم را جذب كرد. گروهى از مردم بومى كه به اسلام نگرويده بودند، به مخالفت برخاسته و جنگى به راه انداختند. مسلمانان كه شمارشان به دوازده هزار مى رسيد، در برابر هجوم كفار، كه به مراتب عددشان بيشتر بود، مقاومت كردند و پيروز شدند و دشمن شكست خورد وبه صفوف مسلمانان پيوست. قرن يازدهم به پايان نرسيده بود كه تمام مردم آن سرزمين، اسلام را پذيرفتند وازميان آنها چهره هاى برجسته اى در فقه و عقايد برخاستند.»(1)61


1- . پژوهشى در تبليغ، صص 34- 43

ص: 51

سرتوماس، همچنين از نقش زنان در تبليغ اسلامى در ميان امراى مغول و ترك ها از طريق ازدواج و نقش زنان زنوزى در رساندن نداى اسلام به شمال درياچه هاى چاد و ميان بربرها از طريق تأسيس مدارس و استفاده از نفوذ آنها در ميان قبايل به وسيله پيوند زناشويى و تربيت زنان مبلغ جهت جذب ديگران به اسلام سخن گفته و نيز از نقش بازرگانان، كه به لحاظ اختصار از نقل آن مى گذريم.(1)62 «مارسل. آ. بوازار» درباره نقش بازرگانان در تبليغ مى نويسد:

«گرويدن به اسلام، هنگامى صورت گرفت كه قدرت نظامى و فرهنگى حكومت اسلامى اندك بود. فعاليت مبلّغان مسلمان، سازمان منظّمى نداشت. تبليغ و دعوت به اسلام تا مدتى دراز توسط بازرگانان صورت مى گرفت.»(2)63

«اهداف تبليغ» و «انگيزه هاى مبلّغ»

تبليغ به عنوان يك حركت ارادى، با هدف و انگيزه صورت مى پذيرد. بدون انگيزه و هدف مشخص، هيچ حركتى صورت نگرفته و به نتيجه نخواهد رسيد. در تبليغات اسلامى انگيزه، ايمان و آرمان معنوى است و مبلّغ با هدف ابلاغ رسالت الهى و تحصيل رضاى خالق و خدمت به خلق، بار مسؤوليت تبليغ را به دوش مى كشد. عشق به هدايتگرى و نجات همنوعان كه مورد سفارش خداوند است، در اينجا نقش بنيادين دارد نه مقاصد مادّى. چنانكه در آيات متعدد از قول پيامبران خدا مشاهده مى شود كه مى گفتند: إِنْ أَجْرِيَ إِلّا عَلَى اللَّهِ ...؛ «ما از مردم دستمزد و


1- . نك: پژوهشى در تبليغ، ص 43
2- . انسان دوستى در اسلام، ص 257

ص: 52

مالى نمى خواهيم و اجر و پاداش ما با خداست.» در اين آيات، تصريح شده كه مزد پيامبران اين است كه مردم به راه راست بيايند تا به سعادت ابدى نايل شوند.(1)64 قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلّا مَنْ شاءَ أَنْ يَتَّخِذَ إِلى رَبِّهِ سَبِيلًا

.(2)65

و بديهى است كه پاداش الهى و رضاى حق را با هيچ دستاورد ديگرى نتوان قياس گرفت و عشق به هدايت خلق را با هيچ مطلوب ديگرى نبايد سودا كرد.

يارى دادن خدا و دين خدا و رسالت پيامبران در آيات قرآن مورد توجه قرارگرفته است مانندسخن عيسى بن مريم عليها السلام:

مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ.(3)66

«كيست ياور من در راه خدا؟ حواريان گفتند: ماييم ياران خدا، به او ايمان مى آوريم و تو گواه باش كه ما تسليم شدگانيم.»

و به ديگران نيز توصيه شده كه همانند حواريان، در صف انصار خدا در آيند.

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا أَنْصارَ اللَّهِ كَما قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ


1- . يونس: 72؛ هود: 29 و 51؛ شعراء: 109، 127، 145 و 180
2- . فرقان: 57
3- . آل عمران: 52

ص: 53

لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصارِي إِلَى اللَّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ

.(1)67

«و به يارى كنندگان دين خدا وعده يارى داده شده كه بدانند اگر در راه خدا پايدار باشند، از يارى او بهره مند خواهند شد.»

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ

.(2)68

اميرِ مؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«انْصُرِ اللَّهَ بِقَلْبِكَ وَلِسانِكَ وَيَدِكَ؛ فَانَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ قَدْ تَكَفَّلَ بِنُصْرَةِ مَنْ يَنْصُرُهُ».(3)69

در روايات نيز از يارى دادن امامان سخن به ميان آمده كه در حقيقت يارى دادن خدا و رسول و رسالت و دعوت است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«مَنْ أعانَنَا بِلِسانِهِ عَلى عَدُوِّنا أَنْطَقَهُ اللَّهُ بِحُجَّتِهِ يَوْمَ مَوْقِفِهِ بَيْنَ يَدَيْهِ عَزَّ وَجَلّ».(4)70

بنابراين، مبلّغ دين، با يارى دادن دين خدا و پيامبر وائمه، در صفِ انصار اللَّه است و اگر با اين اعتقاد و اخلاص قدم به عرصه تبليغ بگذارد از نصرت الهى بهره مند خواهد شد.

افزون بر اين، پاداشى كه او دارد، با هيچ چيز از مظاهر جهان مادى قابل مقايسه نيست. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب فرمود:

«يَا عَلِيُّ ...

لَأِنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ».(5)71

و نيز آن حضرت به معاذبن جبل كه يكى از مبلّغان اسلام بود، فرمود:


1- . صف: 14
2- . محمد: 7
3- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 40، از غرر الحكم.
4- . همان، ص 40، از امالى مفيد و بحار الانوار.
5- . وسائل الشيعه، ج 15، ص 42؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 32

ص: 54

«لَئِنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا واحِداً خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ ما فِيها».(1)72

تبليغ و ثمره آن، كه هدايت انسانها است، به مثابه زنده نمودن آنها است و زنده كردن يك انسان، با زنده كردن همه انسان برابرى مى كند. همانگونه كه آيه كريمه: وَمَنْ أَحْياها فَكَأَ نَّما أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً(2)73 بيانگر است كه در تفسير آن امام صادق عليه السلام فرمود:

«مَنْ أَخْرَجَهَا مِنْ ضَلالٍ إِلَى هُدًى فَكَأَنَّمَا أَحْيَاهَا»؛

«كسى كه يك انسان را از ضلالت خارج سازد و به راه هدايت آورد، گويى او را زنده كرده است.»(3)74 شرايط و ويژگى هاى مبلغ

مبلّغ گاه يك فرد است و گاه يك نهاد و تشكّل و سازمان، كه در هر دو صورت، شرايط و ويژگى هاى مخصوص به خود را دارد. وقتى قرآن كريم مى فرمايد: وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ(4)75 و امّت و گروه را موظف به دعوت مى كند، اين «امت» شامل مجموعه و گروه است كه هدف واحدى را دنبال مى كنند و مى تواند در برگيرنده يك سازمان باشد؛ همانگونه كه آحاد امت را نيز در بر مى گيرد. اگر پيام رسان و نهاد و تشكّل است ناگزير به يك تشكيلات تبليغى، ساماندهى و برنامه ريزى نياز دارد، با طرح و برنامه سنجيده، زمينه ها و امكانات و نيازها و اولويتها را بايد بررسى كند، مخاطبين را با همه مشخصه ها در نظر گيرد و مشكلات را كه با آنها مواجه است و


1- . بحارالانوار، ج 1، ص 184
2- . مائده: 32
3- . الكافي، ج 2، ص 210
4- . آل عمران: 104

ص: 55

دشمنانى را كه از روى علم و عمد و يا جهل و نادانى مانع تراشى مى كنند، بشناسد و به چاره جويى بپردازد.

در خصوص سازمان تبليغىِ منظم در دوره خلفاى فاطمى در مصر و مغرب (397- 567) گزارشهاى شايان توجهى در تاريخ به ثبت رسيده است. خلاصه، بر اساس نقل كتب تاريخ، تبليغات در اين دوره بدين گونه بوده كه خلفاى فاطمى براى دعوت به دين، شخصى را بر مى گزيدند كه داراى علم و فضيلت و صاحب فصاحت و بلاغت و كاردان در مناظره و مباحثه بود. اين شخص برگزيده را «باب الأبواب» مى ناميدند كه بر تمام تقسيمات كشورى كه جزائر دوازده گانه ناميده مى شد، فرمانرواى فرهنگى بود. اين جزاير عبارت بودند از: «عرب، ترك، بربر، زنگبار، حبشه، خزر، يمن، فارس، روم، هند و صقالبه».(1)76 منصب باب الابواب، كه بالاترين منصب پس از امامت بود، در هر جزيره حجتى مقرر مى داشت كه بر تمام داعيان آن جزيره ناظر و آمر بود و نيابت امامت را به عهده داشت. براى هر حجتى در هر جزيره داعيانى مقرر بودند كه مردم را تبليغ مى كردند و كسانى كه وارد جرگه دعوت مى شدند، پس از دادن عهد و ميثاق به آنان تعليم مى دادند، براى هر داعى، اشخاصى مقرر بودند كه مردم را درباره عقايدشان تشويق و راهنمايى مى كردند؛ بدين گونه، هيچ شهرى خالى از مبلّغ نبود.(2)77 دعوت فاطميان به مذهب شيعه، بعد از فتح مصر، به دست رييس تبليغات، كه از رؤساى درجه اول و رجال بزرگ موظفين بود انجام


1- . صقالبه، گروهى از مردم كه بلاد آنان به بلاد خزر اتصال دارد. المنجد، صقلب.
2- . عبداللَّه سيف آزاد، تاريخ خلفاى فاطمى، ص 25- 26، به نقل پژوهش در تبليغ، ص 53

ص: 56

مى گرفت. ايجاد مركز «الأزهر» به منظور دعوت تشيّع بود.(1)78 روزهاى دوشنبه و پنج شنبه، فقهاى رسمى را حاضر مى كردند و مجالس خطابه تشكيل مى دادند و اصول مذهب شيعى را براى آنان بيان مى نمودند.

رييس تبليغات، مجالس خود را در دو محل كاخ خلافت تشكيل مى داد و نيز مجلسى براى مردان و مجلسى براى بانوان بود؛ معروف به مجلس تبليغ كه آن هم درجه بندى مى شد براى سادات آل على عليه السلام جداگانه و براى خواص و شيوخ و رؤسا جداگانه، در جامع ازهر مجالسى تشكيل مى شد.(2)79 در هر حال، داشتن تشكيلات تبليغىِ متناسب با هر زمان، به ويژه امروز كه سيل تبليغات خصمانه و مخرّب با انواع شيوه ها و ابزارها، جهان اسلام را هدف گرفته است، از ضرورياتى است كه رسالت داران تبليغ نبايد از آن غفلت بورزند.

شرايط و ويژگى هاى مبلّغ

براى يك مبلّغ موفق، اگر فرد باشد، شرايط و ويژگى هايى را مى توان برشمرد؛ برخى از اينها به معلومات و اطلاعات و برخى به خصوصيات و اوصاف روحى و اخلاقى، و برخى به هنرمنديها، موقعيت شناسى و ساير نكته ها بر مى گردد.

شرايط موفقيت مبلّغ در حقيقت شرايط عمومى وضرورى تبليغ است. ويژگى ها زمانى از محسنات سخن مى گويد كه در موفقيت مبلّغ تأثيرگذار است.


1- . ابتدا خلفاى فاطمى اين مركز را به نام جامعةالزهرا نام گذارى كردند و بعد تغيير نام يافت و به جامعةالأزهر مشهور شد.
2- . همان، تاريخ خلفاى فاطمى، صص 139 و 140 به نقل پژوهشى در تبليغ ص 53

ص: 57

از شرايط مبلّغ موفّق، داشتن ويژگى هاى زير است:

1- اطلاعات لازم

داشتن آگاهىِ فراگير و احاطه به دين و محتواى تبليغ، از شرايط اوّليه مبلّغ است. مبلّغ مانند يك طبيب است كه اگر فاقد اطلاعات و تخصّص لازم باشد، شايستگى طبابت ندارد. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«انَّ دِينَ اللَّهِ تَعالى لَنْ يَنْصُرَهُ إلّامَنْ حاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوانِبِهِ».(1)80

و نيز مى فرمايد:

«لا يَقوُمُ بِدِينِ اللَّهِ إلّامَنْ حاطَهُ مِنْ جَمِيعِ جَوانِبِهِ».(2)81

«تنها كسى مى تواند عهده دار دين و يارى دهنده آيين خدا شود كه از هرجهت به آن احاطه و آگاهى داشته باشد.»

و اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايد:

«إنّمَا الْمُسْتَحْفِظُونَ لِدِينِ اللَّهِ، هُمُ الَّذِينَ أَقامُوا الدِّينَ وَنَصَرُوهُ وَحاطوُهُ مِنْ جَمِيعِ جَوانِبِهِ وَحَفِظُوهُ عَلى عِبادِ اللَّهِ وَرَعَوْهُ».(3)82

«حافظان دين خدا كسانى هستند كه دين را به پا مى دارند و يارى مى رسانند و به تمام جوانب آن احاطه دارند و آن را براى بندگان خدا حفظ و مراقبت مى كنند.»

و نيز مى فرمايد:


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 172
2- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 172
3- . همان. و غررالحكم، 85

ص: 58

«لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الْحُكْمِ، كَمَا أَنَّهُ لَا خَيْرَ فِي الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ».(1)83

«در سكوت از بيانِ حكم خدا خيرى نيست، همانگونه كه گفتار از روى نادانى خيرى ندارد.»

گفتنى است، در تبيين و تبليغ مسائل و احكام و آداب حج، كه موضوع اين مقال است، به آگاهى هاى كافى و فقه لازم از حج و مسائل و مناسك و عرفان و اخلاق اين فريضه عظيم و تأمّل در آثار اجتماعى و سياسى آن نياز مبرم است؛ چراكه شاخه ها و فروع اين بحث بسيار گسترده است، به خصوص امروزه پرسشهاى افزون ترى در حج وجود دارد. در روايت است كه زراره از امام صادق عليه السلام مى پرسد: چهل سال است كه از شما در مورد حج پرسش مى كنم و شما فتوا مى دهيد (و تمام نمى شود) امام پاسخ مى دهد: خانه اى كه دوهزار سال قبل از آدم فرشتگان به زيارت آن آمده و حج گزارده اند، انتظار دارى مسائل آن در طول چهل سال پايان پذيرد؟!(2)84 به بيان حضرت امام خمينى قدس سره:

«حج عرضه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. حج بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مى شوند ولى انديشمندان و غوّاصان و درد آشنايان امت، اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و


1- . نهج البلاغه، قصار 182
2- . من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 306؛ وسائل، ج 8، ص 3

ص: 59

فرورفتن در احكام و سياست هاى اجتماعى آن نترسند، از صدف اين دريا گوهر هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت.»(1)85 مطالعه و تحقيق در ابعاد مختلف حج؛ از فقهى، اخلاقى، عرفانى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى، تاريخى و جغرافيايىِ حرمين، از نيازهاى ضرورى روحانيان و مبلّغان است و بى شك آنانكه تجربه بيشترى در اين سفر دارند و بهتر به تأمل و تفحص پرداخته اند، بيشتر مى توانند پاسخگوى پرسش ها و كاوش هاى حج گزاران باشند.

مسأله مهم ديگر در تبليغات حج، توجه به تبليغات منفى هدايت شده از سوى مرتجعان و متحجّران در پوشش اسلام و به بهانه پيروى از سلف صالح و ترويج توحيد ناب است! كه امروزه به صورت دستاويزى جهت تكفير و تفسيق برخى فرق اسلامى و مؤمنان موحّد درآمده و سنگ تفرقه ميان امت افكنده و ميدان به دشمنان اسلام داده اند.

مبلّغان در اين مجال بايد اطلاعات كافى داشته باشند مذهب هاى انحرافى و نقطه ضعف هاى آنها را با سند و مأخذ از منابع مورد وثوق پيروانشان بشناسند، در مقام رويارويى با تبليغات انحرافى و پاسخگويى به تهمتها با دست پر از آگاهى ومعلومات و اطلاعات وارد عرصه تبليغ شوند و اين از نيازهاى ضرورى مبلغان اسلام است؛ زيرا با دست خالى از معلومات و اطلاعات نمى توان حقى را ثابت كرد و باطلى را افشا نمود و بدون سند و مدرك نمى توان از خود به رفع تهمت پرداخت و براى اين


1- . صحيفه نور، ج 20، ص 229

ص: 60

منظور، آموزش لازم و برنامه مدوّن و فعاليت سازمان يافته نقش اصلى را ايفا مى كند كه متصديان امر تبليغ نبايد از آن غفلت بورزند.

2- محاوره هاى مشكوك

نكته قابل گفتن در اين مجال، آن است كه دستگاه هاى تبليغاتىِ منحرف، نيروهاى جوان و دانش پژوهان خود را در اين روزها بسيج داده اند تا در موسم حج و سفرهاى عمره با ايرانيان؛ به ويژه روحانيان به گفتگو بپردازند كه در چند مورد آن، نگارنده خود درگير بحث با آنها شده و نتيجه اين گفتگوها را مثبت ارزيابى نمى كنم؛ چراكه آنها در پى كشف حقيقتى نيستند تا از درِ مذاكره و تبادل اطلاعات به يك نتيجه منطقى برسند، بلكه اين جوانان كارآموزانى هستندكه مأموريت دارند با طرح چند پرسشِ از پيش تعيين شده، طرف مقابل را به بن بست بكشانند و سخن را به جايى ببرند كه در شرايط كنونى اظهارنظر درباره آنها خلاف مصلحت است؛ مثلًا در چند موردى كه نگارنده به بحث پرداخت، پس از مقدارى گفتگو طرف مقابل اين سؤال را مطرح كرد كه «هل تحب ابى بكر وعمر؟!» كه پاسخ دادن به آن؛ چه مثبت و چه منفى، محذوراتى را پيش روى قرار مى دهد. اگر پاسخ مثبت باشد محذور الهى دارد و اگر منفى باشد داراى محذور اجتماعى است، هرچند مى توان اين پاسخ كلّى را داد كه:

«نَحْنُ نُحِبُّ كُلَّ مَنْ آمَنَ بِالإِسْلامِ وَاتَّبَعَ النَّبِيَّ وَعَمِلَ بِكِتابِ اللَّهِ كائِناً ما كانَ»

و بالاخره از محذورَين خارج شد، اما طرف مقابل ما بيش از اين انتظار دارد. نگارنده انگيزه اين بسيج تبليغاتى يا بحث محاوره اى را اين گونه ارزيابى مى كنم كه تشكيلات تبليغاتى فوق الذكر، با اين شيوه گفتگوها مى خواهد نيروهاى جوان خود را در حقيقت تربيت كند و

ص: 61

ذهنيت آنها را اينگونه شكل دهد كه شيعه مثلًا دشمن فلان و فلان است و كينه ديرينه اى را كه با تقريب و تفاهم، تا حدودى مى توان كاهش داد، همچنان زنده نگهدارد و نسل جوان امروز را با همان ايده ها و عقده ها كه در گذشته عامل اختلاف و جدايى بوده، بزرگ كند كه هرگاه دست به قلم بردند و يا زبان به سخن گشودند، آن كينه ها را باز گشايند و مسائل اصولى و حياتى امروز مسلمين را تحت الشعاع مباحثى قرار دهند كه در طى چهارده قرن گذشته حل ناشده باقى مانده است و بالاخره آتش جنگ و خلاف هم چنان مشتعل بماند. نتيجه آنكه به نظر مى رسد ايرانيان شيعه حتى روحانيون ما به هيچ وجه صلاح نيست به گفتگو با آنها بنشينند و به ويژه در مسائلى مانند خلافت خلفا و امثال آن.

علاوه بر معلومات دينى و مطالعات لازم در رابطه با حج، مبلّغ را پيش نيازهايى است؛ از جمله آموزه هاى حوزوى، چون ادبيات عربى و فارسى، تاريخ اسلام و شناخت كشور عربستان، اديان و مذاهب اسلامى و بينش سياسى نسبت به كشورهاى اسلامى و جهان معاصر. همچنين آشنايى با تاريخ اسلام وشناخت اماكن حرمين وجغرافياى آن؛ ازجمله نيازهاى مبرم مبلغ مى باشد.

افزون بر اينها، داشتن نظم و برنامه ريزى در كار تبليغ، از عوامل مؤثر در موفقيت است؛ به ويژه آنكه اگر سازمانى عهده دار تبليغ باشد.

3- نقش عمل در تبليغ

اشاره

آنچه در تبليغات نقش عمده و پايدار ايفا مى كند، عمل است.

بهترين سخن آن است كه با عمل پشتيبانى شود. به بيان قرآن كريم: وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ

ص: 62

الْمُسْلِمِينَ(1)86 اميرمؤمنان عليه السلام در روايتى با همين مضمون مى فرمايد:

«أحْسَنُ

الْمَقالِ ما صَدَّقَهُ الفِعالُ».(2)87

«بهترين گفتار آن است كه با عمل مناسب، درستىِ آن ثابت شود». امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ».(3)88

«با غير زبانتان مردم را به كارهاى خير دعوت كنيد تا از شما كوشش و درستى و پرهيزكارى را ببينند.» اگر عمل همراه با گفتار نباشد، نه تنها اثر مطلوب بر جاى نخواهد گذاشت بلكه باعث نوعى بى اعتقادى و بى اعتمادى نسبت به موضوع دعوت و دعوتگر خواهد شد. لذا قرآن كريم قول بدون عمل را نكوهش كرده و آن را گناهى بزرگ شمرده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ(4)89 و نيز از زبان هود پيغمبر نقل مى كند كه با قوم خود گفت: وَما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَما تَوْفِيقِي إِلّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ(5)90 از مفهوم اين آيه مى توان چنين برداشت و استنباط كرد كه اوامر و نواهى، اگر با عمل همراه باشد نقش اصلاحگرانه دارد وگرنه موجب فساد خواهد بود.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا»؛(6)91

«هرگاه عالم به علمش عمل نكند، موعظه او از دل ها خواهد لغزيد همانگونه كه باران از سنگ سخت مى لغزد.»


1- . فصلت: 33
2- . غررالحكم، ص 560
3- . الكافي، ج 2، ص 105
4- . صف: 61
5- . هود: 88
6- . كافى، ج 1، ص 44

ص: 63

تبليغِ بدون عمل، در آخرت نيز موجب حسرت و ندامت است؛ چنانكه امام باقر عليه السلام فرمود:

«أَنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَنْ وَصَفَ عَدْلًا ثُمَّ يُخالِفُهُ إِلَى غَيْرِهِ».(1)92

بنابراين، مبلّغ بايد «اسوه حسنه» باشد؛ همانگونه كه خداوند پيامبر گرامى را با اين عنوان ستوده است و مبلّغ كه كار پيامبرانه مى كند بايد به پيامبر تأسى جويد تا رفتارش مردم را جذب كند و در قلوب مؤثر افتد.

آنچه دعوت اسلام را در صدر نخستين گسترش داد، معارف حقّه آيين حنيف بود كه با فطرت پاك انسانها همخوانى داشت و سيره مباركه نبوى و پيروان صادق آن حضرت كه تجسّم عينى دعوت بودند دلهاى سرگردان را جذب كردند تا جمال جميل مكتب را در سيره عملى آن پيشوايان به تماشا نشيند. خُلق نيكو، تواضع، وارستگى، صبر و عفو و مدارا و ساير خصال خجسته نبوى بود كه مردم جاهليت را دگرگون ساخت و به اسلام فراخواند؛ همانگونه كه تضاد در قول و عمل و سيره نامشروع حاكمان جور و رهروان راهشان چهره نامطلوبى از اسلام ترسيم كرد و مانع گسترش اسلام در پهنه گيتى شدند. با اين حال، آنچه تبليغ اسلام مديون آن مى باشد، همانا معارف حقه دين است و سيره عملى صالحانى كه از پس حجاب هاى ظلمانى جهل و جور حاكمان درخشيدند و حقانيت آيين آسمانى را گواهى دادند.

بارى تبليغ عملى، پشتوانه تبليغ زبانى و فرهنگى است كه براى هر زمان و مكان و هر عصر و نسل، بايد ملاك عمل باشد و مبلّغان در اين زمينه مسؤوليت سنگين ترى بر دوش دارند.


1- . كافى، ج 2، ص 300

ص: 64

مراقبت عملى در موسم حج

و اما در موسم حج، اين موضوع از اهميت بيشترى برخوردار است؛ زيرا فرقه هاى مختلف، با عقايد و گرايش هاى گوناگون در موسم حضور دارند و مراقب اعمال يكديگرند و آنچه را مى بينند به شهر و ديار خود مى برند و به ديگران منتقل مى كنند و شيعه در اين ميان به لحاظ جايگاه تاريخى خود، مورد توجه بيشترى است؛ زيرا نسبت به ساير مسلمين در اقليت است و با حساسيتهاى به جاى مانده از گذشته و تبليغات مسموم، كه همواره عليه شيعه جريان داشته و دارد، دشمنان تلاش مى كنند چهره شيعيان را ناموجه جلوه دهند؛ به خصوص پس انقلاب اسلامى تبليغات دشمنان بر ضد شيعه با انگيزه هاى سياسى شتاب بيشترى گرفته است، در اين وضعيت حساس، مجال ندادن به دشمنان از وظايف مهم حج گزاران، به ويژه مبلّغان و روحانيون است. حضور جدّى در جماعت و جمعه، انس گرفتن با ساير مسلمانان، گفتگو با آنها، روشنگرى در مسائل مورد اختلاف، منظم بودن ظاهر و باطن و اخلاق و رفتار و تحمّل و گذشت و پرهيز از اعمال نامناسب و حركاتى كه ديگران از آن بهانه ضد تبليغى مى سازند، از مهمترين وظايف است كه مبلّغان بايد به زائران گوشزد كنند همانگونه كه از ديرباز ائمه طاهرين عليهم السلام پيروانشان را در اين خصوص رهنمود مى دادند. امام صادق عليه السلام خطاب به شيعيان مى فرمود:

«عَلَيْكُمْ بِالصَّلَاةِ فِي الْمَسَاجِدِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ لِلنَّاسِ وَ إِقَامَةِ الشَّهَادَةِ وَ حُضُورِ الْجَنَائِزِ إِنَّهُ لَابُدَّ لَكُمْ مِنَ النَّاسِ، إِنَّ أَحَداً لَا يَسْتَغْنِي عَنِ النَّاسِ حَيَاتَهُ وَ النَّاسُ لَابُدَّ لِبَعْضِهِمْ مِنْ بَعْضٍ»(1)93


1- . كافى، ج 2، ص 635

ص: 65

«بر شما باد به نماز در مساجد و حسن همجوارى و شهادت دادن به حق و تشييع جنازه ها؛ چرا كه شما بايد با مردم باشيد و هيچ فردى در زندگى خود بى نياز از مردم نيست و مردم بايد با يكديگر باشند.»

روايات بسيارى در اين باره از ائمّه عليهم السلام رسيده است كه مسؤوليت شيعه را به حضور در نماز، در اوقات فرايض، حضور در مساجد، تلاوت قرآن، تقوا و صلاح، حسن معاشرت، اداى امانت و ساير اعمال نيك توصيه مى كند تا چهره عملى صالح از خود نشان دهند و آنگونه كه زيبنده يك مؤمن و پيرو اهل بيت است، عمل كنند و نيز به موضعگيرى مناسب در برابر مخالفان در رفتار و كردار و مسالمت و مماشات، بدانگونه كه مصالح اسلام و مسلمين را در بر گيرد، سفارش شده است.(1)94 حسن معاشرت شيعه با ديگر مسلمانان و پيروان ساير مذاهب، علاوه بر آنكه از تنش ها و حساسيتهاى زيانبار مى كاهد، عاملى است جهت توجه و توجيه ديگران به حقانيت شيعه و خوش بينى آنها نسبت به مذهب و رهبران مذهبى، به ويژه ائمه هدى عليهم السلام كه طلايه داران مذهب تشيع به عنوان اسلام ناب محمدى بوده اند. اين نكته مهم در سخنان ائمه عليهم السلام مورد توجه قرار گرفته است.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«رَحِمَ اللَّهُ مَنْ حَبَّبَنَا إِلَى النَّاسِ وَ لَمْ يُبَغِّضْنَا إِلَيْهِمْ».(2)95


1- . نك: كتاب اخلاق و آداب در حج و زيارت، اخلاق و آداب در حرمين، اثر نگارنده.
2- . مستدرك الوسائل، ج 12، ص 254؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 104

ص: 66

«خدا رحمت كند كسى را كه ما را نزد مردم محبوب گرداند و آنها را با ما دشمن نسازد.»

و امام عسكرى عليه السلام مى فرمايد:

«اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا زَيْناً وَ لَا تَكُونُوا شَيْناً جُرُّوا إِلَيْنَا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادْفَعُوا عَنَّا كُلَّ قَبِيحٍ».(1)96

«از خدا بترسيد و زيور ما باشيد نه موجب بدنامى ما. همه حجتها را به سوى ما بكشانيد و جلو زشتى ها را بگيريد.»

امام صادق عليه السلام در باره شيعيانى كه چراغ راه براى ديگران بوده و مشعل هدايت اند و با تمام توانشان و رفتار نيكشان دعوت مى كنند، دعا مى كند.

«رَحِمَ اللَّهُ قَوْماً كَانُوا سِرَاجاً وَمَنَاراً، كَانُوا دُعَاةً إِلَيْنَا بِأَعْمَالِهِمْ وَمَجْهُودِ طَاقَتِهِمْ».(2)97

4- موقعيت شناسى مبلّغ

توجه به زمان و مكان و شرايط ديگرِ تبليغ، از عوامل مؤثر در موفقيت مبلغ است. همانگونه كه شناخت آب و هوا و زمين و بذر و شرايط ديگرِ رشد محصول، براى يك كشاورز در بذرافشانى ضرورى است.

يكى از مصاديق حكمت كه در دعوت اسلامى بدان تصريح شده


1- . تحف العقول، ص 487- تبليغ در قرآن و حديث ص 104
2- . تحف العقول، ص 301؛ بحار الانوار، ج 78، ص 280

ص: 67

است؛ ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ ...(1)98 مى تواند همين موقعيت شناس باشد. بدون شناخت زمان و مكان و موقعيت هاى ديگر، مبلغ نمى تواند برنامه ريزى صحيح و پاسخگويى مناسب به نيازهاى تبليغى داشته باشد.

زمان شناسى به برنامه ريزانِ تبليغ، اين امكان را مى دهد كه از زمان عقب نمانند و بر حسب مقتضيات آن ابزارها و شيوه هاى تبليغاتى را متحوّل كنند. همچنين رعايت مقتضيات مكانى براى موفقيت تبليغات الزامى است. ملاحظه برنامه هاى تبليغاتى اسلامى در مساجد نماز جمعه، عيد فطر و قربان، برنامه هاى تبليغى حج، اعلام برائت از مشركان در منا و عرفات كه در سيره تبليغى پيامبر اسلام قابل ملاحظه است و اعزام مبلّغان و نظاير آن، نمونه هايى است از توجه پيشوايان اسلام به نقش مكان و زمان در پيشبرد اهداف تبليغى.(2)99 در قرآن كريم، آنجاكه از رسالت پيامبران سخن مى گويد، ملاحظه مى كنيم كه هر پيامبرى به وضعيت خاص و زمان و مكان رسالت خود و نياز زمان عنايت داشته است؛ مثلًا در دعوت ابراهيم، كه بنيانگذار آيين توحيد پس از نوح است، تكيه بر مبارزه با خرافه شرك و انديشه بت پرستى و خضوع در برابر كواكب و اقطاب قدرت بوده كه چهره خدايى گرفته بودند. در دعوت لوط بُعد اخلاقى بيشتر جلب نظر مى كند؛ چرا كه انحراف جنسى و اخلاقى دامنگير قوم او بوده است. در دعوت شعيب اصلاح ساختار اقتصادى بيشتر مورد توجه قرار گرفته؛ زيرا چپاول و تطاول در امور مالى رايج بوده است. در دعوت صالح مبارزه با دنيازدگى


1- . نحل: 125، نك: تبليغ در قرآن و حديث، ص 195 به بعد.
2- . نك: همان، ص 196

ص: 68

و اشرافى گرى و تجمّل پرستى و رفاه و غرور ناشى از آن مورد توجه قرار گرفته است. در دعوت موسى اصلاحات سياسى و اجتماعى و مبارزه با استكبار و استضعاف و اقطاب قدرت و ثروت و نيرنگ جادو و سحر (زر و زور و تزوير) مدّ نظر بوده است. در دعوت يوسف مديريّت الهى با توجه به بحران حاكم بر خطّه نيل، در دعوت سليمان سياست و حكومت، در دعوت داود قضا و در دعوت عيسى زهد و اخلاق مطرح گرديده كه هر يك را مناسبتى بوده است.(1)100 روايات اسلامى و سيره معصومين نيز موارد بسيارى را از توجه به زمان و مكان و موقعيت شناسى تبليغ ارائه مى كند.

ابن سكيت از امام هادى عليه السلام علّت بعثت موسى عليه السلام را با عصا و يد بيضا، و بعثت عيسى عليه السلام را با ابزار طبابت، و رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله را با گفتار و خطابه مى پرسد، امام در پاسخ مى فرمايد:

«هنگامى كه خداوند موسى را برانگيخت، جادوگرى بر مردم عصر وى غلبه داشت، از اين رو، خداوند موسى را با معجزه اى فرستاد كه از آنان ساخته نبود تا بر سِحر ساحران زمانش برترى يابد و بدين وسيله حجّت را بر مردم تمام كرد و خداوند عيسى را در زمانى فرستاد كه بيمارى هاى مزمن و فلج شايع بود و مردم به طبابت نيازمند بودند. ازاين رو، عيسى از طرف خداوند چيزى آورد كه مانند آن را ديگران نداشتند. او مردگان را زنده مى كرد و نابينايان و مبتلايان به برص را به اذن خدا شفا مى داد و بدين سان حجت را بر آنان تمام كرد. و آنگاه كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله رابرانگيخت، خطابه و سخنورى و شعر شايع


1- . نك: پژوهشى در تبليغ، صص 27 و 28، اثر نگارنده.

ص: 69

بود و لذا آن حضرت از طرف خداوند با مواعظ و حكمتها آمد تا بدين وسيله دعوى آنان را باطل كند و حجت را بر آن اثبات نمايد.

ابن سكيت چون سخنان امام را شنيد، با اعجاب گفت: به خدا مانند شما را در بيان اين موضوع نديده ام. اما بفرماييد امروز چه چيزى بر خلق حجت است؟ امام پاسخ داد: عقل، كه به وسيله آن مى توان راستگويان از سوى خدا را شناخت و تصديق كرد و دروغگويان بر خدا را شناخت و تكذيب نمود. ابن سكيت گفت: به خدا كه جواب قاطع همين است.»(1)101 بخش اخير پرسش و پاسخ، شايان تأمل بيشترى است. زمانى كه امامان راستگو و صادقين آل محمد صلى الله عليه و آله در يك سو قرار گرفته اند، آنهم بدون امكانات و تجهيزات حكومتى، ومدّعيان كاذب و دولت عباسى، در طرف ديگر و حكومت در دست آنهاست و همه ساز و برگ هاى تبليغاتى؛ از فقيه و محدّث و مورّخ و متكلّم و خطباى جمعه و جماعات و شاعران و سخنوران و نويسندگان و زور و زر، همه و همه را در اختيار دارند و در سوى ديگر زبانهاى حق گو را مى برند كه يك نمونه اش، همين ابن سكيت است كه به دستور متوكّل زبانش را از كام بيرون كشيدند؛ چون درپاسخ پرسش متوكّل درباره مقام فرزندانش و حسنين گفته بود: به خدا خادم حسن و حسين، بهتر از تو و فرزندان تو است. دراين وضعيت كه سرها از پيكرها جدا مى شود. آزادگانى در سياهچالهاى مخوف شكنجه مى شوند و جان مى سپارند. چوبه هاى دار در انتظار حق گويان است. هيچ جرمى بالاتر از تشيّع نيست. با ياران اهل بيت بدتر از كفار و مشركان عمل مى شود! و بالاخره در چنين فضايى كه غوغاسالارى حاكم است، مردم


1- . كافى، ج 1، صص 24 و 25

ص: 70

امامان حق را چگونه بشناسند؟ در اينجا تنها يك عامل مى تواند وسيله تشخيص باشد و آن همان چيزى است كه امام در يك جمله شناساند؛ يعنى «عقل» و تشخيص كه به وسيله آن صادق و كاذب از همديگر متمايز مى گردند. بايد مردم بنشينند و بينديشند و از عقل خدا داده مدد بگيرند و حجت هاى الهى را در هر وضعيتى بشناسند و دل در گرو حجت و ولايتشان بسپارند، هرچند در تقيه باشند. بنابراين، در تبليغات بايد از عقل و خرد استمداد جست و نبايد فريب جنجالها را خورد. عوامل فريب و نيرنگ و شستشوى مغزى فراوان است و ساده دلان را به دام تزوير گرفتار مى سازد، زر و زور از آن پشتيبانى مى كند و زمينه نفسانى و شيطانى هم يارى مى دهد و آدميان را به گمراهى مى كشاند؛ همانگونه كه امروزه در تبليغات استكبارى مشاهده مى كنيم.

5- زمان شناسى

زمان و مقتضيات آن، از شرايط تعيين كننده اى است كه مبلّغ بايد بدان آگاهى داشته باشد، با تحوّل زمان و دگرگونى هايى كه در فرهنگ و عادات و مقتضيات پديد مى آيد، نسل هاى بشرى نيز متغير مى باشند.

اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«النّاسُ بِزَمانِهِم أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ».(1)102

«مردم به زمانشان بيشتر شبيه اند تا به پدرانشان.»

مبلّغ آنگاه مى تواند از شبهات و چالش ها به درستى عبور كند كه زمان و نيازهاى اهل زمان را بشناسد و خود را براى رويارويى با حوادث


1- . خصائص الأئمه عليهم السلام، ص 115؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 190

ص: 71

مهيا سازد و ابزار متناسب با زمان را در تبليغ به كار گيرد و از شيوه هاى پيشرفته در ارتباطات و تبليغات استفاده كند و به طور خلاصه، از زمان عقب نماند تا در كار خود موفق باشد. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ»»(1)103

«كسى كه زمان خود را بشناسد، مورد هجوم شبهات قرار نمى گيرد.»

در روايت نبوى آمده است:

«اطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ لَوْ بِالصِّينِ»(2)104

و اين قابل تأمل است كه كدام دانش را بايد از اقصى نقاط جهان آموخت و مسلمانان بايد براى به دست آوردن آن، حتى به كشورى مانند چين سفر كنند؟ به يقين، دانش فقه و اصول و تفسير و حديث نيست. اين گمان و احتمال وجود دارد كه سخن پيامبر صلى الله عليه و آله از باب استعاره و تمثيل بوده و مقصود تحمّل مشقّتِ سفر و بُعد مسافت براى طلب علمِ دين باشد. احتمال ديگر اين است كه مقصود هر دانشى باشد كه براى كمال مادى و معنوى انسان سودمند است، حتماً اگر به عنوان شيوه و ابزار كارآيى دارد، در اين صورت شامل هر دانش مورد نيازى خواهد بود. بنابراين، نوگرايى و به روز بودن تبليغات چيزى است كه از ديد مبلغان نبايد پوشيده بماند.

6- ايمان و اخلاص

پيام رسان، اگر به اصالت پيام خود مؤمن باشد و به ارزش عملش بينديشد و پاداشى را كه خداوند در برابر عمل او قرار داده در نظر بگيرد،


1- . همان، 190؛ كافى، ج 1، ص 26؛ كشف الغمه، ج 3، ص 138
2- . وسائل الشيعه، ج 27، ص 27

ص: 72

هيچ مقصد ديگرى را به عنوان ركن تبليغ در نيت خود راه نمى دهد؛ اين همان روح ايمان و اخلاص است كه پيام آوران الهى طلايه دارش بودند و راهيان اين راه بايد آنان را سرمشق قرار دهند. در چنين حالتى است كه تبليغ مؤثر مى افتد و پاداش آن ماندگار مى شود. افزون بر اين، استقامت در راه دعوت، برگرفته از ايمان خالص است كه دعوت كننده را تا پاى جان و فداكارى، همراهى مى كند؛ همانگونه كه پيامبران و اولياى خدا در طول تاريخ رسالت و هدايت، به نمايش گذاشتند و حساب سود و سودا براى انجام رسالت و مسؤوليتِ هدايت، باز نكردند، به همين جهت در آيات و روايات به اجر معنوى توجه شده و اجر و پاداش مادى به حساب نيامده است. جمله: إِنْ أَجْرِيَ إِلّا عَلَى اللَّهِ(1)105 از قول پيامبران مكرر در قرآن آمده و روايات نيز از روح سوداگرى تعليم و هدايت نكوهش نموده است؛ از جمله اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«لا يَكُونُ الْعالِمُ عالِماً حَتّى ... لا يَأخُذَ عَلى عِلْمِهِ شَيْئاً مِنْ حُطامِ الدُّنْيا».(2)106

«عالِم، عالِم نخواهد بود مگر زمانى كه در برابر علم خود چيزى از متاع دنيا را دريافت نكند.»

و امام سجاد عليه السلام مى فرمايد:

«مَنْ كَتَمَ عِلْماً أَحَداً، أَوْ أَخَذَ عَلَيهِ أَجْراً رِفْداً، فَلا يَنْفَعُهُ أَبَداً».(3)107

«كسى كه دانش خود را از كسى نهان سازد، يا در برابر آن مزدى


1- . يونس: 72، سبا: 42 و 51، نك: آيات شعراء: 109، 127، 164 و 180 و نيز هود: 51
2- . غرر الحكم، 10921، تبليغ در قرآن و حديث، ص 372
3- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 372

ص: 73

بگيرد، هيچ گاه از دانشش بهره نخواهد برد.»

امام صادق در يك روايت شديد اللحن مى فرمايد:

«مَنِ احْتاجَ النَّاسُ إِلَيْهِ لِيُفَقِّهَهُمْ فِي دِينِهِمْ فَيَسْأَلُهُمُ الْأُجْرَةَ كانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ تَعالى أَنْ يُدْخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ»(1)108

«كسى كه مردم براى فقه دين خود به وى نيازمند باشند و او از آنان طلب مزد كند، حق است كه خداوند وى را به آتش دوزخ افكند.»

7- اخلاق در تبليغ

مبلّغان نيازمند اخلاق و شيوه پسنديده اند. اخلاق نيكو، مبلّغ را در قلب مخاطبان جايگاهى ارزشمند مى بخشد و آن را در نوع اثرگذارى و اثرپذيرى، تأثير غير قابل انكار است. همانگونه كه قرآن كريم در موارد مختلف از حُسن خُلق نبوى و تأثير آن در پيشبرد تبليغ و دعوت سخن، مى گويد و اين بايد براى هر مبلغ و دعوتگرى اسوه باشد. يك جا مى فرمايد:

وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ(2)109 و اين هنگامى بود كه مردى از اعراب با خشونت و اسائه ادب از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله درخواست كمك كرد و آن حضرت با ملاطفت و نرمى و تبسّم وى را پاسخ داد كه همين امر سبب نزول آيه بالا شد.

خداوند در جاى ديگر، پيامبر را مظهر رحمت خداوندى معرفى


1- . بحارالأنوار، ج 2، ص 78- تبليغ در قرآن و حديث ص 372
2- . قلم: 4

ص: 74

كرده و عطوفت و نرمش آن بزرگوار با مردم را سبب جذب قلوب دانسته است و نيز توصيه به عفو و گذشت و استغفار براى آنان نموده، مى فرمايد:

فَبما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ(1)110

«در پرتو رحمت خداوندى، بر آنان نرم خو شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى، از پيرامونت پراكنده مى شدند. پس از آنان درگذر و براى آنها آمرزش طلب و در كارها با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكّل نما كه خدا توكل پيشگان را دوست دارد.»

اين آيه به روشنى راه نفوذ در مخاطبان را ارائه مى كند. مهربانى، ملايمت، رفق و مدارا، عفو و گذشت و طلب آمرزش براى آنان، به حساب آوردن مردم حتى در امور مشورتى و در عين حال تصميم گيرىِ صحيح از سوى ولىّ امر و توكّل به خدا كه اگر جز اين باشد تبليغ بى اثر يا كم اثر مى ماند.

از سخنان گهربار نبى گرامى است كه فرمود:

«أُمِرْتُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ»(2)111

«همانگونه كه به رسالت مأمور شدم، به مداراى با مردم موظف گرديدم.»

از جمله وصاياى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله با عمروبن مُرَّة كه او را به تبليغ قوم


1- . آل عمران: 159
2- . تحف العقول، ص 48- تبليغ در قرآن و حديث ص 226

ص: 75

خود مأمور ساخت اين بود:

«عَلَيكَ بِالرِّفْقِ وَ الْقَولِ السَّدِيدِ وَ لا تَكُ فَظّاً وَلا غَلِيظاً وَلا مُسْتَكْبِراً وَ لا حَسُوداً».(1)112

«برتو باد به مداراكردن و سخن استوارگفتن وپرهيز از درشتخويى و خشونت و برترى جويى وحسادت.»

ابن عباس نقل مى كند كه چون آيه: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً(2)113 نازل شد. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله ابن ابى طالب عليه السلام و معاذ را فراخواند و آنان را فرمان داد رهسپار يمن شوند و توصيه فرمود:

«إنْطَلِقا وَبَشِّرا وَلا تُنَفِّرا وَيَسِّرا وَلا تُعَسِّرا فَإِنَّهُ قَدْ أُنْزِلَتْ عَلَىَّ:

يا أيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً

.» «برويد و بشارت دهيد و موجب بيزارى نشويد، آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد كه بر من آيه فرود آمده است: اى پيامبر ما تو را فرستاديم كه شاهد و بشارت دهنده و انذار كننده باشى.»(3)114 شايد استشهاد پيامبر به آيه بالا، بدين خاطر باشد كه در آن، از بشارت قبل از انذار سخن گفته شده؛ چرا كه رحمت و رأفت و وعده نيك بر وعده عذاب تقدّم دارد و با رأفت و رحمت و اميدوارى دادن، بهتر مى توان انسانها را به راه آورد تا وعده عذاب و تندى و خشونت و اين نكات را مبلّغ بايد در نظر داشته باشد.

امام صادق عليه السلام در تفسيرآيه كريمه: وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً مى فرمايد: «با


1- . كنزالفوائد، ج 1، ص 210- تبليغ در قرآن و حديث ص 226
2- . احزاب: 45
3- . تبيلغ در قرآن و حديث، ص 226

ص: 76

همه مردم نيكو سخن بگوييد؛ چه مؤمنان و چه مخالفان، با مؤمنان با چهره گشاده و نويد خير و با مخالفان با رفق و مدارا، تا آنان را به ايمان جذب كنيد.»(1)115

8- اخلاق و ادب تبليغ

افزون بر آنچه در روايات بالا آمد كه دربردارنده اخلاق و ادب در تبليغ بود، روايات بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه واژه «ادب» و «معروف» و مانند آن را در تبليغ به كار برده و مبلّغان و دعوتگران را به رعايت آداب سخن و معاشرت توصيه مى كند؛ از جمله رسول گرامى صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«مَنْ كانَ آمِراً بِمَعْرُوفٍ فَلْيَكُنْ أَمْرُهُ ذلِكَ بِمَعْرُوفٍ»(2)116.

«كسى كه امر به معروف مى كند بايد اين اقدامش با نيكى و شايستگى همراه باشد.»

و نيز مى فرمايد:

«إِيَّاكَ أَنْ تَتَكَلَّمَ فِي غَيْرِ أَدَبٍ»؛(3)117

«مبادا با بى ادبى سخن بگويى.»

و از سخن اميرالمومنين عليه السلام است:

«إِيَّاكَ وَ ما يُسْتَهْجَنُ مِنَ الْكَلامِ فَإِنَّهُ يَحْبِسُ عَلَيْكَ الِّلئامَ وَ يُنَفِّرُ عَنْكَ الْكِرامَ».(4)118


1- . بحارالانوار، ج 75، ص 160؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 228
2- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 230
3- . تبليغ در قرآن و حديث ص 230
4- . غررالحكم روايت 2722، تبيلغ در قرآن و حديث، ص 230

ص: 77

«از گفتار زشت برحذر باش كه فرومايگان را به دور تو گرد آورد، اما بزرگواران را از پيرامونت پراكنده سازد.»

در اين راستا شايسته است مبلّغ به مربيان و معلّمانى تأسّى جويدكه براى شاگردانشان تواضع نموده وديگران را به رعايت آن توصيه كرده اند.

قرآن كريم پيامبر صلى الله عليه و آله را به تواضع در برابر مؤمنان فرا مى خواند: وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

.(1)119

در احوالات حضرت مسيح عليه السلام آورده اندكه براى حواريون خود غذايى تهيه كرد و پس از صرف غذا، خود عهده دار شستشوى دستان آنان شد. حواريون گفتند،: يا روح اللَّه! ما به انجام اين كار ازشما سزاوارتريم. فرمود: «من چنين كردم تا شما نيز براى كسانى كه تعليم مى دهيد، اينگونه باشيد.»(2)120 بديهى است وقتى مبلّغ يا معلّم براى مخاطبان و شاگردان خود اينگونه عمل كند و احترام آنان را نگهدارد، ارادت آنان چندين برابر خواهد شد و بر ايمانشان به مبلّغ و معلّم افزوده گشته و به محتواى پيام، با عشق و علاقه بيشترى خواهند نگريست و خاطره شيرين آن را از ياد نخواهند برد. در حالى كه كبر و منيّت و بى حرمتى نسبت به شخصيت مخاطب، افزون بر آنكه اثر تبليغ را خنثى مى كند، در دلها عقده مى آفريند. راه و روش مبلّغان نه تنها با مخاطبان مستقيم خود بايد چنين باشد، كه با ديگران نيز بايد اينگونه عمل كنند؛ به ويژه در موسم حج و با حج گزاران ديگر كشورها، كه خودِ اين عمل نوعى تبليغ است همانگونه كه رواياتِ آن را در گذشته ديديم و در اينجا به ترجمه يك روايت آموزنده


1- . شعرا: 215
2- . تبليغ در قرآن و حديث ص 232

ص: 78

ديگر مى نگريم: زيد شحّام گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود:

«سلام مرا به كسانى كه فرمانبردار ما هستند و به سخن ما گوش مى دهند، برسان و بگو: من شما را به تقواى خداوند بزرگ توصيه مى كنم. در دين خود پرهيزگار باشيد و براى خدا جد و جهاد كنيد و در صدق گفتار و اداى امانت و طول دادن سجده و حسن همجوارى بكوشيد كه اين رسالت حضرت محمد صلى الله عليه و آله بود.

امانت را به كسى كه شما را امين بشمارد، ادا كنيد، خواه نيكوكار باشد يا بدكردار؛ زيرا پيامبرخدا حتى به بازگردانيدن نخ و سوزن دستور مى داد. با اقوام خود صله رحم كنيد، به تشييع جنازه هاى مسلمانان برويد، از بيمارانشان عيادت كنيد، حقوق آنان را بدهيد؛ چرا كه هرگاه مردى از شما در دين خود اهل ورع و پرهيزكارى بود و سخن راست گفت و اداى امانت كرد و با مردم حسن خُلق داشت، گويند او جعفرى است و اين مرا شادمان مى سازد و گويند اين ادب و تربيت جعفر است و اگر جز اين باشد بلا و ننگ آن دامن مرا خواهد گرفت و گويند اين ادب و تربيت جعفر است! به خدا سوگند! پدرم براى من حديث كرد كه:

هرگاه مردى از شيعيان على عليه السلام در ميان قبيله اى به سر مى برد، زينت و زيور آن قبيله بود، از همه آنها بهتر امانتدارى مى كرد و در پرداخت حقوق جدّيت بيشترى داشت، راستگوتر بود، مردم ودايع و وصاياى خود را نزد او مى سپردند و او را ضرب المثل امانتدارى و راستگويى مى دانستند.»(1)121 در بيان ديگر از امام صادق عليه السلام، از پدرش حضرت باقر عليه السلام است كه فرمود:


1- . وسائل الشيعه، ج 8، صص 398 و 399؛ آداب و اخلاق حج و زيارت صص 17 و 18، اثر نگارنده.

ص: 79

«كُونُوا مِنَ السَّابِقِينَ بِالْخَيْرَاتِ وَ كُونُوا وَرِقاً لا شَوْكَ فِيهِ، فَإِنَّ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ كَانُوا وَرِقاً لا شَوْكَ فِيهِ، وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ تَكُونُوا شَوْكاً لا وَرِقَ فِيهِ وَ كُونُوا دُعَاةً إِلَى رَبِّكُمْ وَ أَدْخِلُوا النَّاسَ فِي الْإِسْلَامِ وَ لا تُخْرِجُوهُمْ مِنْهُ وَ كَذَلِكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ يُدْخِلُونَ النَّاسَ فِي الْإِسْلَامِ وَ لا يُخْرِجُونَهُمْ مِنْهُ».(1)122

«به خوبى ها پيشى گيريد، برگى باشيد كه خار ندارد، آنها كه پيش از شما بودند (شيعيان پيشين) برگ بى خار بودند و من بيم آن دارم كه شما خارى باشيد كه برگ ندارد. مردم را به خدايتان دعوت كنيد، مردم را در اسلام وارد سازيد و از اسلام خارج نكنيد.»

9- آثار تبليغ عملى

(2)123

تار نيكو با ديگران، به گونه اى مؤثر است كه حتى اگر آنها از مخالفان مذهب يا افراد غير مسلمان باشند، كمتر اتفاق مى افتد كه تحت تأثير قرار نگيرند. در اين باره از سيره معصومين موارد بيشمارى نقل شده است كه در اينجا به دو نمونه اشاره مى شود:

الف- اميرمؤمنان عليه السلام با مردى ذمّى همراه شد. ذمّى گفت: اى بنده خدا، مقصدت كجاست؟ فرمود: كوفه. همين كه بر سر دو راهى رسيدند و در آنجا راه امام از آن مرد جدا مى شد، حضرت مرد ذمى را همراهى كرد. آن مرد گفت: مگر شما قصد كوفه نداشتيد؟ فرمود: چرا وليكن از حق مصاحبت اين است كه انسان همسفرش را چند قدمى مشايعت كند و پيامبرمان ما را


1- مستدرك الوسائل، ج 12، ص 241؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 252.
2- 370 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

ص: 80

چنين سفارش نموده است. ذمى گفت: واقعاً او چنين سفارش كرده؟ فرمود: آرى. ذمى گفت: آنانكه او را پيروى كرده اند، حتماً به خاطر رفتار كريمانه اش بوده است و من نيز گواهى به حقانيت دين تو مى دهم. اين بگفت و با حضرت همراه شد و با معرفت و شناخت اسلام را پذيرفت.»(1)124 ب- مرد شامى امام حسن عليه السلام را سوار مركب ديد و شروع به لعن و دشنام كرد. امام به او پاسخى نداد. همين كه سخنان زشتش به آخر رسيد، امام حسن عليه السلام رو به او كرده، سلام داد و خنديد و گفت: اى شيخ، به گمان من مرد غريبى هستى و مطلب بر تو مشتبه شده است، اگر از ما طلب بخشش كنى از تو مى گذريم، اگر خواسته اى دارى به تومى دهيم، اگرراهنمايى بخواهى رهنمون شويم، اگر مركب بخواهى برايت فراهم مى كنيم، اگر گرسنه اى سيرت كنيم، اگر برهنه اى بپوشانيم، اگر نيازمندى بى نيازت كنيم، اگر رانده اى پناهت دهيم، اگر حاجتى دارى برآوريم. اگر بار وبُنه ات را حركت دهى و ميهمان ما باشى تا هنگام كوچ كردن، برايت بهتر است؛ زيرا ما جايى گسترده و جايگاهى آبرومند و ثروتى سرشار داريم.

همين كه مرد سخنان امام را شنيد گريست و گفت: گواهى مى دهم كه تويى خليفه خدا در زمين، خدا بهتر مى داند رسالتش را كجا قرار دهد. پيش از اين، تو و پدرت مبغوض ترين خلق در نظر من بوديد و اكنون محبوب ترين خلق هستيد. آنگاه بار و بنه خود را به خانه حضرت منتقل كرد و ميهمان امام بود تا رهسپار ديار خود شد و در زمره دوستداران اهل بيت در آمد.(2)125


1- اصول كافى، ج 2، ص 670
2- بحارالأنوار، ج 43، ص 344؛ تبليغ در قرآن و حديث، صص 389 و 390

ص: 81

10- صبر و پايدارى

تحمّل بار مسؤوليتِ تبليغ و رسانيدن پيام الهى، همواره با دشوارى ها همراه بوده است؛ چرا كه بسيارى از فرمانهاى شريعت، برخلاف اميال نفسانى انسان است و همين امر سبب مقاومت مخاطبان دربرابر داعيان الى اللَّه بوده است وهمچنان كه آيه كريمه: أَ فَكُلَّما جاءَكُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوى أَنْفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُمْ فَفَرِيقاً كَذَّبْتُمْ وَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ(1)126 بيان مى كند، تمرّد و خصومت تا بدانجا پيش مى رفته كه به قتل پيامبران و رسالتداران مى انجاميده است. تمسخر، تهديد، شكنجه و شهادت، سرنوشتى است كه براى پرچمداران توحيد درگذشته تاريخ به ثبت رسيده و بى ترديد تا حاكميت مطلقِ حق، تكرار شدنى است. از اين رو، قرآن كريم پيامبر گرامى را به صبر و پايدارى، همچون پيامبران بزرگِ ديگر، فراخوانده:

فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ(2)127 و به استقامت دعوت كرده است: فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَمَنْ تابَ مَعَكَ(3)128.

سيره نبوى در دوران مكه و آزارها و ستم هايى كه از دست مشركان ديد و خاروخاكستر را در راه دعوت استقبال كرد و رنج تبعيد سه ساله در شعب ابى طالب و اهانتها و محروميت ها و شكنجه مسلمانان و شهادت ياران، همچون ياسر و سميه و بلال و تمسخر و گستاخى ها و بالأخره توطئه


1- بقره.
2- احقاف: 35.
3- هود: 112.

ص: 82

قتل آن حضرت تا هجرت به مدينه و از آن پس جنگ هاى پياپى و شهادت ياران و زندگى زاهدانه و پرمشقت پيامبر، هر يك فصلى ازمصيبت ها وآلام رسالت محمدى صلى الله عليه و آله است كه خداوند به موجب هر يك از آنها رسول گرامى خود را به صبر و استقامت فرا مى خواند و نيز پيروان آن حضرت را كه رنج و رسالت تمام شدنى نيست تا به دوران پرمحنت زندگى اهل بيت مى رسد و زندانها و شهادت ها و تبعيدها و محروميتها و محدوديتها كه تداوم همان رنج هاى رسالت است و صبر و پايدارى در برابر آنها يادآور صبر و استقامت رسول خدا، كه از پيش، اهل بيت را به تحمّل آن شدايد فرا مى خوانده و از آنچه در راه ايفاى نقش رهبرى بايد براى آن آماده باشند، خبر داده بود. در اين راستا قرآن كريم نيز خاطر نشان مى سازد كه امام خلق شدن صبر و يقين را مى طلبد:

وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ(1)129 و صبر در اينجا به معناى شكيبايى در برابر ناملايمات و تحمّل سختى ها در انجام مسؤوليت هدايتگرى است و چنين است مسؤوليت پذيرى عالمان دين، كه بايد خود را براى رنج هاى تبليغ و دعوت آماده سازند و رؤياى رفاه و لذت را از سر به در كنند و اين اشتباه بزرگى است كه وارثان پيامبران تصور كنند همه چيز بر وفق مراد خواهد بود و پذيرش مسؤوليت هدايت و تبليغ به معناى اغتنام فرصت براى منافع مادى است.

رسول گرامى ضمن بيان مشقت هايى كه در دوران رسالت ديد، مى فرمايد:

«من در حالى در راه خدا ترسانده شدم كه هيچ كس چنان ترسانده نشده بود و در راه خدا آزار ديدم كه هيچ كس نديده بود و گاهى بر من سى شب و روز مى گذشت در حالى كه من و بلال خوراكى كه يك نفر بخورد، جز آن مقدار كه زير بغل بلال


1- سجده: 24.

ص: 83

پنهانش مى ساخت، نداشتيم.»(1)130 پيشينه پرفراز و فرود رسالت نبىّ گرامى، تصويرگر درد و رنج هايى است كه تحمّل آن براى انسانهاى عادى دشوار و يا ناممكن است با اين حال، آن بزرگوار از اين درد و رنج ها و آزار و شكنجه استقبال كرد و تمام همّ و غمش اين بود كه رسالت الهى را برساند و گمراهان را نجات دهد و بسيار مى شد كه آن آزارها و شكنجه ها را با دعا براى هدايت گمراهان پاسخ مى داد و اين سيره پيامبران بوده است. عبداللَّه ابن عمر گويد:

«به ياد مى آورم پيغمبر خدا را كه از زندگى يكى از پيامبران حكايت مى كرد كه وقتى قوم او، با ضرب و شكنجه صورتش را خونين كرده بودند، خون از چهره پاك مى كرد و مى گفت:

الَّلهُمَّ اهْدِ قَوْمِي فَإِنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ»(2)131 و(3)132

يكى از راويان به نام مسيب گويد:

«پيامبر خدا را در دوران جاهليت ديدم كه به مردم مى گفت:

«قُولُوا لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»

برخى بر چهره ايشان آب دهان مى انداختند و برخى بر ايشان خاك مى پاشيدند و برخى دشنامش مى دادند تا اينكه روز به نيمه رسيد. آنگاه دختركى با كاسه بزرگى آب نزد آن حضرت آمد و پيامبر چهره و دستانش را با آن شست وگفت: دختركم! از تنگدستى و بى كسىِ پدرت بيمى به خود راه مده. پرسيدم: اين دختر كيست؟ گفتند: زينب


1- تبليغ در قرآن و حديث، ص 219.
2- بحارالأنوار، ج 11، ص 298.
3- تبليغ در قرآن و حديث، ص 220 «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي ...».

ص: 84

دختر رسول اللَّه است و او دخترى زيبا بود.»(1)133 بنابراين، مبلّغان بايد به ارزش معنوى عمل خود توجه كنند و از تحمّل رنج تبليغ ملال خاطر به خود راه ندهند كه گنج را بدون رنج نمى دهند.

سنگ جفا و تير ملامت و تهمت و تكذيب هيچ يك مانع راه تبليغ نبايد بشود و مبلغ بايد تنها به يك چيز بينديشد و آن رساندن پيام خدا و انجام مسؤوليت و عشق به هدايت و نجات انسانيت است.

11- نوگرايى و نوآورى

مبلّغ بايد زمان و پيشرفتهاى آن را منظور دارد، شيوه هاى ارتباطى و تأثيرگذارى را بداند و روانشناسى تبليغ و جامعه شناسى و مردم شناسى لازم را در اين زمينه به دست آورد، حرف نو؛ چه در محتوا و چه در شكل، براى ارائه كردن داشته باشد. اسلام گنجينه اى است كه براى هر عصر و نسل ذخيره هاى ارزشمندى با خود دارد. آنچه مهم است، شناخت اين گنجينه ها و گزينه هاى لازم و برتر در ارائه مطالب و معارف مورد نظر است؛ به گونه اى كه با گرايش نسل ها همخوانى داشته باشد. نوآورى در تبليغات اسلام؛ اعم از محتوايى يا شيوه عملى، مى تواند نسل هاى جوان را كه بيشتر مخاطبين تبليغ اند به اسلام جذب كند.

براى تحقّق اين منظور، نهادهاى تبليغى را به كارهاى پژوهشىِ بيشترى نياز است و آنگاه منتقل كردن يافته ها به مبلّغان از طريق آموزش و تمرين و ممارست در شيوه ابلاغ پيام از ويژگى هاى انسان نوطلبى است؛ چنانكه گفته اند:


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 220

ص: 85

فسانه گشت و كهن شد حديث اسكندرسخن نو آر كه نو را حلاوتى دگر است

به اين خواسته فطرىِ انسانها بايد پاسخ صحيح داد و اين بدان معنا نيست كه دست تحريف و تأويل و تعدّد قرائتها به دامن دين دراز شود كه ثمره آن بدعت گذارى است و پيامبر خدا در اين خصوص فرمود:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ أَصْدَقَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ وَ أَفْضَلَ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَ شَرُّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ».(1)134

«راست ترين سخن، كتاب خدا و بهترين هدايتگر هدايت محمد صلى الله عليه و آله است. بدترين امور بدعت ها هستند و هر بدعتى گمراهى است.»

بلكه منظور شيوه عرضه كردن است؛ يعنى همانگونه كه مواد غذايى را اگر به آشپز ماهر بدهند به بهترين شكل ارائه مى كند، و اگر همان مواد را اگر در اختيار فرد ناوارد بگذارند، خراب مى كند!

مبلّغ نبايد تنها به شيوه هاى سنتى و تكرارى و مطالب دمِ دستى، كه زحمت مطالعه ندارد، بسنده كند كه در اين صورت مخاطبان زيادى نخواهد يافت، بلكه بايد به عمق كتاب ها برود، كوشش و كاوش كند، دقّت نظر داشته باشد، زيبايى هاى كلام خدا و سخن معصومين را جستجو كند و دريابد، نگرش هاى محققانه نوين را لحاظ كرده و زيبا و با مقدمات و نتيجه گيرى هاى جالب ارائه كند. حضرت رضا عليه السلام مى فرمودند:


1- امالى مفيد، ص 211، مجلس 24 و نيز امالى طوسى، به نقل از تبليغ در قرآن و حديث، ص 96

ص: 86

«در احياى معارف ما بكوشيد كه اگر مردم زيبايى هاى سخن ما را درك كنند، از ما پيروى خواهند كرد.»؛

«فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا».(1)135

12- علم، عقل و تجربه

تبليغ و اثرگذارى، كار چندان آسانى نيست. سرمايه مبلّغ نمى تواند در مسموعات خلاصه شود. تبليغ يك تخصّص است و مبلّغِ متخصص مانند هر متخصّص ديگر، به انبوهى از دانسته ها و انديشه ورزى و تجربه عملى و فن آورى نياز دارد و همين امر است كه آموزش و پرورش مناسب گرايش با حرفه تبليغى را الزامى مى سازد و نهادهاى تبليغى ناگزيرند به اين امر توجه داشته و خوراك لازم و آموزش هاى مناسب را در اختيار مبلّغان بگذارند و از تجارب كارشناسان تبليغ بهره گيرند و براى تربيت مبلّغ برنامه و طرح داشته باشند.

اميرمؤمنان عليه السلام در يك سخن زيبا به دانش و خرد ورزى در امور اشاره فرموده است:

«يَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ عِلْمُ الرَّجُلِ زائِداً عَلى نُطْقِهِ وَ عَقْلُهُ غالِباً عَلى لِسانِهِ»(2)136

. «شايسته است كه دانشِ آدمى، بيش از گفتار و عقلش، مسلط بر زبانش باشد» و مبلغ از مصاديق بارز اين روايت است.

مبلغ با علم و عقل و تجربه، ظرفيت مخاطب و شرايط موفقيت تبليغ و موقعيتهاى زمانى و مكانى را لحاظ مى كند و براى هر سخن جايى و براى هر نكته مقامى را بر مى گزيند و از آنچه مناسب مقام نيست خوددارى مى ورزد.


1- . وسائل الشيعه، ج 27، ص 92؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 307
2- . غرر الحكم، 10946

ص: 87

على عليه السلام مى فرمايد:

«لا تَتَكَلَّمْ بِكُلِّ ما تَعْلَمُ، فَكَفى بِذلِكَ جَهْلًا».(1)137

«از هر چه مى دانى سخن مگو كه اين براى اثبات نادانى تو كافى است.»

مبلّغ بايد حد و مرز دانايى خود را لحاظ كند و در آن محدوده و در قالب ديگر شرايط و مقتضيات سخن بگويد و از آن فراتر نرود.

على عليه السلام مى فرمايد:

«الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ».(2)138

«عالم كسى است كه اندازه خود را بشناسد و براى نادانىِ آدمى، همين بس كه جايگاه خود را نشاسد.»

«مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ»

«حق خدا بر بندگان چيست؟»

و در اين راستا به مبلّغان توصيه مى شود از آنچه مى دانند سخن بگويند و در موارد شبهه و نداشتن علمِ قطعى، توقف كنند كه اين يكى از حقوق خداوند بر بندگان است.

زرارة بن اعين از امام باقر عليه السلام مى پرسد:

«مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ؟ قَالَ أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا يَعْلَمُونَ».(3)139


1- . غررالحكم، ص 10187
2- . نهج البلاغه، خطبه 103
3- . اصول كافى، ج 1، ص 43

ص: 88

«حق خداوند بر بندگانش چيست؟ حضرت پاسخ مى دهد: آنچه را مى دانند بگويند و از اظهار نظر در آنچه نمى دانند خوددارى ورزند.»

سخن گفتن و اظهار نظر در آنچه بدان آگاهى نباشد، به معناى وارد شدن در حوزه دين و فتوا دادن بدون علم است كه گاه به بدعت گذارى مى انجامد و اين تضييع حقّ الهى است.

13- شرح صدر

هنگامى كه موسى بن عمران از خداوند فرمان گرفت فرعون را به خداپرستى بخواند، از خداوند خواست كه او را شرح صدر دهد: رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي(1)140 و آنگاه كه خداوند پيامبر گرامى اش، حضرت محمد صلى الله عليه و آله را به رسالت برانگيخت، ضمن برشمردن نعمتهاى الهى بر آن حضرت، از شرح صدر وى سخن گفت: أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ(2)141 شرح صدر و گشادگى سينه، خواسته اى بوده كه همه رسالتداران توحيد به موجب رسالت و مسؤوليتى كه داشته اند، از خدا طلب كرده اند.

از سخن نبىّ گرامى است:

«أَكْثَرُ دُعائِي وَ دُعاءِ الْأَنْبِياءِ قَبْلي بِعَرَفَة ... اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِي قَلْبِي نُوراً وَ فِي سَمْعِي نُوراً وَ فِي بَصَرِي نُوراً، اللَّهُمَّ اشْرَحْ لِي


1- . طه: 25
2- . الشرح: 1

ص: 89

صَدْرِي وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي».(1)142

«بيشترين دعاى من و دعاى پيامبران در عرفه اين بوده است كه:

خدايا! قلب و گوش و چشم مرا روشنايى بخش. خدايا! مرا شرح صدر عنايت فرما و كارم را آسان كن.»

انجام رسالت، از آن رو سعه صدر مى طلبد كه رسالت دار با مردمان گونه گون و خواسته هاى مختلف و خوى و خصلتهاى متفاوت روبه رو است و اگر داراى صبر و حوصله و ظرفيت لازم نباشد و نتواند مردم را تحمّل كند، كار تبليغ ابتر مى ماند. مبلّغ بايد مخاطبان خود را درك كند و انتظار يكسان از آنان نداشته باشد و متناسب با حال هر يك، روش مناسب برگزيند و با تحمل و سعه صدر بار مسؤوليت تبليغ را به منزل رساند.

شايد يكى از دلايلى كه پيامبران در برهه اى از زمان، به شغل چوپانى پرداخته اند، همين باشد كه راه و رسمِ سلوك با زيردستان، حتى جاهل ترين افراد را تمرين كنند و از نادانى و ناسازگارى ها رنجيده خاطر نشوند و مدارا و مماشات و همراهى با ضعيفان فكرى را تجربه نمايند.

14- شجاعت و صراحت

مبلّغان بايد دربيان حق وابلاغ پيام، از صراحت وشجاعت برخوردار باشند. همانگونه كه قرآن كريم توصيف مى كند:

الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ.(2)143


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 206
2- . احزاب: 39

ص: 90

«آنانكه پيامهاى الهى را ابلاغ مى كنند و از خدا مى ترسند و جز خدا از كسى بيم و هراس ندارند.»

كوتاهى در بيان حق و ملاحظات ناموجّه، از ضعف ايمان بيم خطر و اميد به غير است. در حالى كه هيچ يك از اين امور در منطق دين پذيرفته نيست. هرگاه انسان بداند عزت و ذلّت، مرگ و حيات و سود و زيانش به دست خدا است، هيچ چيز مانع او از بيان حق نخواهد شد. رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«لا يَمْنَعَنَّ أَحَدَكُمْ رَهْبَةُ النّاسِ أَنْ يَقُولَ بِحَقٍّ إِذا رَآهُ أَوْ شَهِدَهُ، فَإِنَّهُ لا يُقَرِّبُ مِنْ اجَلٍ، وَ لا يُباعِدُ مِنْ رِزْقٍ أَنْ يَقُولَ بِحَقٍّ، أَوْ يُذَكِّرَ بِعَظِيمٍ».(1)144

مبادا بيم از مردم، فردى از شما را با ديدن و مشاهده حق، از گفتن آن باز دارد؛ زيرا حق گفتن يا يادآورىِ امرى بزرگ، نه مرگ را نزديك كند و نه روزى را دور سازد.

نظير اين روايت كلام اميرمؤمنان عليه السلام است كه در باب امر به معروف و نهى از منكر مى فرمايد:

«إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ».(2)145

«امر به معروف و نهى از منكر، نه اجل را نزديك مى كند و نه از روزى مى كاهد.»


1- . تبليغ در قرآن و حديث 204
2- . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 374

ص: 91

15- انتقاد پذيرى

پذيرش انتقاد نيز از آثار شجاعت و هم نشانه دانشمندى مبلّغان است.

امام حسين عليه السلام مى فرمايد:

«مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ انْتِقادُهُ لِحَدِيثِهِ وَ عِلْمِهِ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ».(1)146

مبلغ خود نمى تواند به نقد گفتار خويش بپردازد. بلكه ديگران بهتر مى توانند به ضعف يا قوت وى پى ببرند. در اين ميان، انتقاد اهل فن كارساز و در تكميل خطابه هاى بعدى مؤثر مى باشد. سعدى گويد:

«متكلّم را تا كس عيب نگيرد، سخنش اصلاح نپذيرد.»

مشو غرّه بر حسن گفتار خويش به تحسين نادان و پندار خويش(2)147


1- . ميزان الحكمه، 13937.
2- . گلستان سعدى.

ص: 92

ص: 93

فصل سوم: مخاطب و مخاطب شناسى

اشاره

ديگر از عناصر تبليغ، پيام گيرنده است. مبلّغ ازآن رو به كار تبليغ مى پردازد كه مى خواهد ديگرى را شريك افكار و باورهاى خود سازد. اگر مخاطبى نباشد، پيام رسانى مفهوم و نيز مصداقى نخواهد داشت.

بحث از مخاطب را از دو زاويه بايد به بررسى گذاشت:

اول:

مسؤوليت مخاطب و تكليفى كه در برابر پيام بر عهده اوست.

دوم:

نوع شناخت و نگرش كه مبلّغ از پيام گيرنده دارد و تعاملى كه بايد با وى داشته باشد.

1- مخاطب و مسؤوليتهاى او

مسؤوليت تبليغ تنها متوجه مبلّغ نيست، بلكه مخاطب نيز مسؤوليت دارد. مبلّغ مسؤول پيام رسانى است و مخاطب مسؤول پيام گيرى، پس مسؤوليت دو سويه است.

ص: 94

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

«لا يَنْبَغِي لِلْعالِمِ أَنْ يَسْكُتَ عَلى عِلْمِهِ وَ لا يَنْبَغِي لِلْجاهِلِ أَنْ يَسْكُتَ عَلى جَهْلِهِ قالَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ:

فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ

».(1)148

«سزاوار نيست كه عالم از علم خود دم فرو بندد و سزاوار نيست كه نادان بر جهل خود سكوت كند، آنگاه به آيه كريمه استناد كرده كه مؤمنان را به پرسش و پاسخ از دانايان فرا خوانده است.»

همچنين تأثير تبليغات، هميشه به پيام رسان يا محتواى تبليغ يا ابزار پيام رسانى مرتبط نمى گردد، بلكه بسيارى موارد به زمينه هاى فطرى يا روانى مخاطب و ميزان همكارى او و شرايط ديگر بستگى دارد. آيات كريمه قرآن در اين خصوص متذكّر مى شود كه زمينه هاى مخاطبان گاه مانند زمين هاى پاك و حاصل خيز است كه بذر را در دامان خود مى پرورد و ثمره مطلوب به بار مى آورد و گاه به زمين هاى شوره زار شباهت دارد كه بذر را ضايع مى كند:

وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لا يَخْرُجُ إِلّا نَكِداً.(2)149

«سرزمين پاك گياهش به خواست پروردگارش سر برون مى آورد و آنكه بد نهاد است، جز به سختى و پستى نمى رويد.»


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 52 و آيه 43، سوره نحل.
2- . اعراف: 58

ص: 95

لذا گفته اند:

زمين شوره سنبل بر نيارددراوتخم وعمل ضايع مگردان

وحشى بافقى

قرآن كريم همچنين در باره برخى انسانها، كه از نظر استعداد معنوى مرده اند و اميد ثمرى به آنها نيست، مى فرمايد:

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ

.(1)150

«پيام دعوت را به مردگان و ناشنوايان نتوانى شنوانيد، آنگاه كه روى بگردانند.»

اما اينكه چه عواملى زمينه پذيرش را فراهم مى سازد و چه عواملى دل را مى ميراند؟ مى توان گفت: اين عوامل در زمينه هاى فطرى، خانوادگى، اجتماعى، تربيتى، محيط و فرهنگ و ديگر عوامل، مانند:

عوامل سياسى و اقتصادى ريشه دارد و طبعاً موارد يكسان نيستند.

اما هرگونه كه باشد، انسان را از حوزه اختيار خارج نساخته و از مكلّفين سلب مسؤوليت نمى كند و بنابراين، نبايد اين مسأله از منطق جبر سر برون آورد. چه، اگر جز اين باشد، مسأله تكليف و مجازات و مدح و ذم، مفهومى نخواهد داشت. و چنانكه مى دانيم پيامبران خدا و سرآمد همه، خاتم انبيا صلى الله عليه و آله دعوت و رسالت خويش را در ميان مردمى مطرح ساختند كه بيشتر آنها از نظر نژادى، فرهنگى و اجتماعى و ... در سطح نازل بودند اما از همان مردم چهره هاى مؤمن و ارزشمندى تربيت كردند.


1- . نمل: 80

ص: 96

تفصيل بيشتر اين بحث را از مباحث مربوط به جبر و اختيار و سعادت و شقاوت بايد خواست.

به هر روى، قرآن كريم مخاطبان خود را به تعقّل و تأمل فراخوانده و تأكيد مى ورزد كه آنها به دور از غوغاسالارى حاكم بر جامعه به تفكّر بنشينند و به تنهايى و يا با همفكرى خردمندانه به دعوت پيامبر بينديشند تا حقانيت رسالت را باور كنند:

قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا ما بِصاحِبِكُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلّا نَذِيرٌ لَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذابٍ شَدِيدٍ.(1)151

«بگو من تنها يك اندرز با شما دارم و آن اين است كه براى خدا قيام كنيد و به تنهايى يا دوتا دوتا به تفكر بپردازيد و ببينيد كه پيامبر شما ديوانه نيست بلكه هشدار دهنده اى است كه شما را از عذابى سخت بيم مى دهد.»

همچنين قرآن كريم در دعوت، انديشه آزاد را پايه و اساس هدايت قرار داده و از مخاطبان مى خواهد سخنهاى گوناگون را بشنوند و بهترين آن را برگزينند:

فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ.(2)152

«بندگان مرا نويد ده، آنان كه به گفته ها گوش فرا مى دهند و


1- . سباء: 46
2- . زمر: 17 و 18

ص: 97

بهترين آن را پيروى مى كنند. آنها كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده و آنها همان خردمندانند.»

از اينجا دانسته مى شود كه مخاطب نيز مانند پيام رسان مسؤوليت دارد، مسؤوليت فكر كردن، سنجيدن و انتخاب نمودن و در اينجا عقل و خرد و اراده، نقش مهمى ايفا مى كند و اگر مشعل عقل به خاموشى گراييد، در چنين حالتى چشمه هاى روح آدمى با گِل و لاىِ هواى نفس كور مى گردد و اين را قرآن نوعى ستم مى خواند كه نه تنها مانع بهره ورى از مواعظ شفا بخش قرآن شده، بلكه بر عمق بيمارى شخص مى افزايد.

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلّا خَساراً(1)153

«از اين قرآن چيزى كه شفابخش و رحمت براى مؤمنان است مى فرستيم در حالى كه اين براى ستمكاران جز زيان و خسران نمى افزايد.»

دارو سبب درد شد اينجا چه اميد است زايل شدن حادثه و صحّت بيمار؟!

امير مؤمنان عليه السلام درباره گوش هاى ناشنوا مى فرمايد:

«وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأَةَ مَنْ أَصَمَّتْهُ الصَّيْحَةُ».(2)154


1- . نمل: 80
2- . نهج البلاغه، خطبه 4

ص: 98

«كر باد گوشى كه نداى رساى اندرز را نشنود، گوشى كه با عربده جهل پر شده، چگونه نواى حق را خواهد شنيد.»

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله طى خطبه مسجد خيف، درباره مخاطبان خردمند كه دل به سخن آن حضرت مى سپارند و آن را به ديگران منتقل مى كنند، دعا مى كند:

«نَضَّرَ اللَّهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ حَفِظَهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا».(1)155

«خداوند خرّم و شادمان گرداند بنده اى را كه گفتار من را شنيد و در آن تأمّل كرد و حفظ نمود و به آنان كه نشنيده اند، انتقال داد.»

خلاصه آنكه: پيام گيرنده بايد با پيام دعوتگر خردمندانه و مسؤولانه برخورد كند و همانگونه كه براى علاج بيمارى هاى جسم خود به جستجوى طبيب و دارو مى پردازد، براى بيماريهاى روحى و اخلاقى اش نيز در جستجوى طبيب روحانى باشد و با داروهاى مناسب، خود را درمان كند. سعدى مى گويد:

اميد عافيت آنگه بود موافق عقل كه نبض را به طبيعت شناس بنمايى

بپرس هرچه ندانى كه ذلّ پرسيدن دليل راه تو باشد به عزّ دانايى

همانگونه ديديم، قرآن كريم عوامل تأثير پذيرى يا تمرّد مخاطبان را


1- . اصول كافى، ج 1، ص 403

ص: 99

بيان كرده و زمينه هاى مختلف روحى، وراثتى و اجتماعى را به تصوير مى كشد و چگونگى تعامل با آنان را مى آموزد كه در باب تبليغ و مخاطب شناسى و اثر پذيرى راهگشا است.

2- مخاطب شناسى

اشاره

چنانكه گفتيم: از شرايط مهم موفقيتِ تبليغ، شناخت مخاطب است كه مى توان آن را شاخه اى از حكمت شمرد آنچه در فنّ «معانى و بيان» از آن به «بلاغت» تعبير شده؛ يعنى: «ايراد سخن بر وفق مقتضاى حال» يكى از مصاديقش همين است كه مبلّغ زمينه هاى روانى و اجتماعى مخاطبين خود را در نظر بگيرد و آنگاه به تبليغ آنان بپردازد. همانگونه كه اين تعريف شامل شرايط زمانى و مكانى ديگر و مقتضيات نيز خواهد بود و اگر اينها شناخته نشود و لحاظ نگردد، كار تبليغ بى اثر يا كم اثر بوده و گاه به ضدّ تبليغ تبديل خواهد شد.

اصول و كلّيات مخاطب شناسى و توجه به حالات وى در تبليغ را بايد از دو بعدِ «نظرى» و «عملى» براى مبلّغ روشن شده باشد و سپس به كار تبليغى رو آورد.

خاستگاه خانوادگى مخاطب، شرايط سنى، جنسى، فرهنگى، اجتماعى، جغرافيايى، مرحله رشد، ظرفيت پيام گيرى، زمينه ها و گرايش هاى روانى، ميزان تأثيرپذيرى و موانع تأثيرپذيرى و چگونگى اثرگذارى، عوامل و شرايطى هستند كه مخاطبان را به گروه هاى مختلف تقسيم مى كنند و مبلّغ بايد از آنها آگاهى داشته باشد و آن را در تبليغ لحاظ كند و متناسب با حال هر يك ابلاغ پيام نمايد.

مبلّغ همچون كشاورزى است كه بذر را در زمين مى افشاند و ضرورتاً

ص: 100

بايد از ماهيت بذر و استعداد و زمين و آب و هوا و موقعيت و فصل و آيين رشد و نگهدارى تا به دست آمدن محصول و ... به خوبى آگاه باشد تا تلاش و كوشش و سرمايه اى كه در اين كار مى گذارد هدر نرود.

يا چونان طبيبى است كه بايد حال بيماران خود و چگونگى مداوا و معالجه را بداند تا بتواند به سلامت و بهبودى آنان اميدوار باشد.

امير مؤمنان عليه السلام در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و راه و روش تبليغى آن حضرت، با استفاده از اين مثال مى فرمايد:

«طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ قَدْأَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ، يَضَعُ ذَلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ وَ آذَانٍ صُمٍّ وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ مُتَتَبِّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ وَمَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ».(1)156

«او طبيبى بود كه با طب خود به سير و سياحت پرداخت (پزشك سيار)، مرهم ها ساخت و وسيله داغ كردن (جراحى) آماده نمود تا هر جا، به هركدام نياز بود اعمال كند و در مورد قلب هاى كور و گوش هاى كر و زبانهاى گنگ به كار گيرد و داروى شفابخش غفلت و حيرت را به مصرف رساند.»

نكاتى كه در سخن اميرالمؤمنين عليه السلام شايان توجه است:

1. طبيب نفوس و قلوب، پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله در مقام تبليغِ رسالت و نجات دادن انسانها به انتظار بيماران نمى نشيند؛ زيرا بسيارى از بيماران اعتقادى و اخلاقى به بيمارى خود توجه ندارند تا در جستجوى طبيب معالج باشند. در اينجا بايد طبيب روحانى به سراغ بيماران برود. اين طبيب سيّار از سوى خداوند مأمور است به پا خيزد وجامه عزلت بدور افكند و


1- . نهج البلاغه، خطبه 108- تبليغ در قرآن و حديث ص 80

ص: 101

هرجا بيمارى يافت، هشدار دهد و به علاج او همّت گمارد و طبق آيين نامه الهى، در انجام رسالت خود بكوشد يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ* قُمْ فَأَنْذِرْ(1)157، يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ* قُمِ اللَّيْلَ إِلّا قَلِيلًا.(2)158

خواند مزّمل نبى را زين سبب كه برون آ از گليم اى بو الهرب

سر مكش اندر گليم و رو مپوش كه جهان جسمى است سرگردان تو هوش ...

هين قم الليل كه شمعى اى همام شمع دايم شب بود اندر قيام ...

خيز و بنگر كاروان ره زده هر طرف غولى است كشتيبان شده(3)159

بدين ترتيب مبلّغان نبايد بنشينند تا مخاطبان به سراغ آنان بيايند، بلكه بايد به راه بيفتند و بيماران را هرجا يافتند شناسايى كنند و در معالجه آنان بكوشند.

2. همانگونه كه حال بيماران متفاوت است و هر يك مداواى ويژه اى را مى طلبد، حال تبليغ شدگان نيز يكسان نيست. گروهى را منطق و استدلال و به اصطلاح قرآن «حكمت» قانع مى كند. گروهى را اندرز و موعظه و جمعى را رأفت و عطوفت به تسليم مى كشاند و اين مرهم شفابخش جانهاى آنهاست. چنانكه قرآن كريم توصيف مى كند: فَبما


1- . مدّثّر: 1 و 2
2- . مزّمّل: 2- 1
3- . مثنوى معنوى، ص 360

ص: 102

رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ...(1)160 و آيات رحمت و عفو و گذشت و تحمّل و مدارا، موارد آن را بيان مى نمايد، جمع ديگر را جراحى و جنگ و جهاد سر عقل مى آورد و اگر مانع راه رسالت و تبليغ بودند از ميان بر مى دارد كه آيات جهاد و دفاع موارد آن را بيان كرده است؛ يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ(2)161 واگر اين دو سياست تبليغى هر يك در جاى خود بدرستى انجام نگيرد، اثر مطلوب نخواهد داد.

هر كجا داغ بايدت فرمودچونكه مرهم نهى ندارد سود

نكته ديگرى كه از بيانات امير بيان، على عليه السلام مى توان استفاده كرد، رعايت طاقت مخاطبان است؛ يعنى دعوتگر بايد برآورد كند كه توان فكرى و ظرفيت روحى مخاطب در چه حدّ است و چه مقدار از مسائل را مى تواند تحمّل كند. چراكه علم و حكمت را درجاتى است و انسانها نيز درجاتى دارند، تشخيص اين موارد و تطبيق پيام تبليغى با آنها، از مصاديق حكمت است؛ زيرا اگر حكمت در جاى خود قرار نگيرد، ضايع مى شود؛ چنانكه امير مؤمنان فرمود:

«إِنَّ الْحُكَماءَ ضَيَّعُوا الْحِكْمَةَ لَمّا وَضَعُوها عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِها».(3)162

هر گاه توان تحمّل مخاطب محدود باشد، به جاى اينكه از دعوت و تبليغ بهره گيرد، به دليل عدم درك كافى، به گمراهى كشيده مى شود. از سخنان نبىّ گرامى صلى الله عليه و آله است:


1- . آل عمران: 159
2- . توبه: 73
3- . بحار الأنوار، ج 78، ص 345؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 296

ص: 103

«لَا تُحَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا لَا يَعْرِفُونَ، أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ».(1)163

«براى مردم چيزى نگوييد كه قدرت شناخت آن را ندارند. آيا دوست مى داريد كه خدا و رسول او مورد تكذيب قرار گيرند؟!»

امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد:

«مَا كَلَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْعِبَادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ وَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ، أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ».(2)164

«پيامبر خدا هيچگاه به ژرفاى عقل خود با بندگان سخن نگفت.

آن حضرت فرمود: ما گروه پيامبران مأموريم با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوييم.»

على عليه السلام مى فرمايد:

«لَيْسَ كُلُّ الْعِلْمِ يَسْتَطِيعُ صاحِبُ الْعِلْمِ أَنْ يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النَّاسِ لِأَنَّ مِنْهُمْ الْقَوِيَّ وَ الضَّعِيفَ وَ لِأَنَّ مِنْهُ ما يُطاقُ حَمْلُهُ وَ مِنْهُ ما لا يُطاقُ حَمْلُهُ، إِلَّا مَنْ يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ حَمْلَهُ وَ أَعانَهُ عَلَيهِ مِنْ خاصَّةِ أَوْلِيائِهِ».(3)165

«هر علمى چنان نيست كه دارنده آن بتواند براى همه مردم بيان كند؛ زيرا برخى از آنها توانا هستند و برخى ناتوان و دانش نيز


1- . بحار الانوار، ج 2، ص 77؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 296
2- . كافى، ج 1، ص 23- تبليغ در قرآن و حديث ص 298
3- . بحار الأنوار، ج 6، ص 142؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 298

ص: 104

يكسان نيست بخشى قابل تحمّل و بخشى غير قابل تحمل است، مگر كسى كه خداوند حمل آن را آسان كند و او را يارى دهد و اين ويژه اولياى خاص اوست.»

امام صادق عليه السلام مى فرمايد: حضرت عيسى بن مريم در ميان بنى اسرائيل براى ايراد خطبه به پا خاست و فرمود:

«يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ الْجُهَّالَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لَا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ».(1)166

آرى، با نا اهلان سخن از حكمت گفتن، ظلم به حكمت است و دريغ داشتن حكمت از اهل حكمت، ظلم به آنهاست.

ميزان تأثير پذيرى مخاطب

مخاطبان را از نظر تأثير پذيرى به سه گروه مى توان تقسيم كرد:

گروه اول:

كسانى هستند كه فطرت پاك انسانى را با كردار ناشايست آلوده نكرده و از تقواى نسبى بهره اى دارند كه آيه كريمه: ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ(2)167 را مى توان بر آنها ناظر دانست. اينها متعلّمانى هستند كه طالب نجات اند.

«وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ»؛(3)168

اين گروه از تأثيرپذيرى مناسبى برخوردارند و لذا تبليغ آنان دشوار نيست. در عين حال شناخت زمينه تبليغىِ اين گروه براى مبلّغ ضرورى است.

گروه دوم:

آنان كه فطرت انسانى را با گناه آلوده كرده اما به مرحله يأس و نوميدى نرسيده اند. اينان به بيماران قابل علاجى مى مانند كه طبيب


1- . تبليغ در قرآن و حديث ص 292
2- . بقره: 2
3- . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147

ص: 105

حاذق و داروى مناسب مى تواند آلودگى را از جان آنها بزدايد و مستعدّ پذيرش مواعظ و تعاليم گرداند؛ به بيان قرآن كريم، اينان بايد تزكيه شده و سپس تعليم داده شوند؛ يُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُم الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ

.(1)169

گروه سوم:

افرادى كه آلودگى جانشان به مرحله خطرناك و غيرقابل علاج رسيده است. در آيات و روايات، از آنها به مردگان بى احساس و شعور تعبير شده است؛ إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوا مُدْبِرِينَ

.(2)170

مسؤوليت مبلّغ در برابر اينان تنها اتمام حجت و قطع عذر است؛ همانگونه كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از تبليغ و دعوت اين قشر از مخاطبان نيز فروگذار نكرد تا آنها را حجتى بر خدا و رسول نباشد؛ لِئَلّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ(3)171 و اگر به هلاكت افتادند، از روى آگاهى و بيدارى باشد؛ لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ.(4)172

قرآن با مخاطبان عصرها

در اينجا دريغمان آمد كه از نكته اى مهم در اعجاز قرآن كريم غفلت شود و آن رعايت حال مخاطبان در ادوار مختلف حيات انسانها تا پايان كار اين عالم است. در عصر نزول قرآن، بيشتر مخاطبان آن، مردم بى فرهنگ و تازه از جاهليت رسته بودند و طبعاً مى بايست ظرفيت روحى و توان فكرى و ساير شرايط اجتماعى و زمانى و مكانى آنان رعايت


1- . جمعه: 2
2- . نمل: 80
3- . نساء: 4
4- . انفال: 42

ص: 106

مى شد، درحالى كه مرور زمان و روند و تكامل انسان و رشد فرهنگها و پويايى انديشه ها در طول عصرهاى بعدى، ايجاب مى كرد كه حال مخاطبانِ قرآن در هر عصر و براى هر نسل لحاظ شود؛ يعنى از خطابات آيات الهى و مفاهيم و محتواى آن، آحاد مردم، در همه سطوح؛ از ساده ترين افراد تا نوابغ دورانها بهره گيرند، شگفتى هاى كلام اللَّه را بفهمند و بدان ايمان آورند و طراوت و تازگى آن براى هميشه باقى بماند. پاسخ دادن به اين خواسته ها تنها از قرآن، وحى الهى و سرآمد كتب آسمانى بااعجاز شگفت انگيز آن، ساخته است. بدينسان، آيات كريمه اين كتاب مبارك، به گونه اى تركيب و تنظيم و ارائه شده و محتوايى در آن تعبيه گرديده كه پاسخگوى همه نسلها در هر عصر باشد و هر يك از انسانها بقدر استعداد و دانش خود تحت تأثير جاذبه آن قرار گيرند؛ يعنى عرب جاهلى مجذوب آن شود و دانشوران و انديشمندان هر عصر نيز از جاذبه آن متأثر گردند. به همين لحاظ است كه در روايات آمده: قرآن هفتاد پرده دارد و رقم هفتاد نيز احتمالًا رمز كثرت باشد و بنابراين، به رقم معين محدود نمى شود و ژرفاى آن را پايانى نيست، همانگونه كه اميرمومنان عليه السلام فرمود:

«وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَلا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ الّا بِهِ».(1)173

«قرآن را ظاهرى شيوا و باطنى عميق است. شگفتى هاى آن تمام نمى شود و اسرار نهفته آن پايان نمى پذيرد و تاريكى ها جز به نور آن زدوده نگردد.»


1- . نهج البلاغه، خطبه 18

ص: 107

روزى قرآن را مخاطبانى بود كه با شتر و صحرا و طبيعت سر و كار داشتند، آن روز آياتى متناسب با آنان آورد؛ أَ فَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ وَإِلَى الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ(1)174 كه همين آيات نيز شگفتى هايى در خود نهفته دارد، در حالى كه وقتى قرآن، مثلًا از توسعه فيزيكى جهان سخن مى گويد: وَالسَّماءَ بَنَيْناها بِأَيْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ(2)175 مخاطبان عصر نزول را ظرفيت فهم محتواى آن نيست بلكه دانشمندان كيهان شناس بايد در آينده بيايند و پيام الهى را درك كنند و به شگفتى و اعجاز علمى قرآن ايمان آورند؛ زيرا نظريه توسعه عالم، تازه ترين نگاه درباره جهان آفرينش است. آيات ديگر از اين دست بسيار است كه مشتمل بر اسرار آسمان و زمين، قانون جاذبه و دافعه و طبيعت شناسى، گياه شناسى، انسان شناسى، حيوان شناسى، رازهاى مرئى و نامرئى در طبيعت و ماوراء طبيعت، سرچشمه علوم انسانى، حقوقى، رياضى، طبيعى، فلسفى، اخلاقى، عرفانى، سياسى، نظامى خانوادگى، فردى و اجتماعى است كه با تدبّر در آيات، دست يافتنى است و معجزه جاودانِ قرآن، براى هر عصر و نسل مى باشد و نيازهاى انسانها را در مسائل مادى و معنوى پاسخ مى دهد و اين به تدبّر و تذكّر نيازمند است؛ چنانكه آيه كريمه: كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ(3)176 بيانگر آن است.

خلاصه آنكه، قرآن همه مخاطبان و نيازهاى آنان را در هر عصر و


1- . سوره غاشيه، آيات 18 تا 20.
2- . الذاريات: 47
3- . «ص»: 29، نك: پژوهشى در تبليغ، ص 373

ص: 108

زمان و مكان منظور دارد، به همين دليل زيبايى و نوآورى اعجاب انگيز آن را پايانى نيست. در خصوص اين مطلب از امام هشتم عليه السلام چنين مى پرسند:

«ما بالَ الْقُرْآنُ لا يَزْدادُ عِنْدَ النَّشْرِ وَالدِّراسَةِ إلّا غَضاضَةً؟».

«اين چه رمزى است در قرآن، كه در رهگذار تدريس و تحقيق، جز طراوت و شادابى نمى افزايد؟»

حضرت پاسخ مى دهد:

«لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْهُ لِزَمانٍ دوُنَ زَمانٍ وَلا لِناسٍ دوُنَ ناسٍ، فَهُوَ فِي كُلِّ زَمانٍ جَدِيدٍ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ ...».(1)177

«زيرا خداوند قرآن را براى زمانى خاص و مردمى ويژه نفرستاد، بنابراين، در هر زمانى نو و براى هر قومى شاداب و جذّاب است.»

اين نكات ارزشمند به مبلّغان مى آموزد: زمان، دانشِ زمان و نيز مردمِ زمان را بشناسند و به زبان روز با آنان سخن بگويند. آنچه به عنوان «عارف و عالِم به زمان» بودن در روايات آمده، نگاه به اين نكته دارد، كه نبايد از نگاه مبلّغان پوشيده بماند.


1- . عيون أخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 87

ص: 109

فصل چهارم: پيام يا محتواى تبليغ

اشاره

از ديگر عناصر بنيادين تبليغ، كه بايد آن را به مثابه روح تبليغ شمرد و تبليغ بدون آن مفهوم ندارد، محتواى پيامى است كه پيام دهنده تصميم دارد آن را به پيام گيرنده انتقال دهد. محتواى پيام، عبارت است از موضوع اعتقادى، فرهنگى، اخلاقى و يا هر موضوع ديگرى كه پيام رسان در صدد گسترش آن است. با تنوّع تبليغات، پيام نيز متنوّع مى شود و ارزشيابى پيامها در همين تنوّع است. در تبليغات اسلامى، «محتواى پيام» روح رسالت الهى است كه پيام آوران خدا با تكيه بر اصول مشتركِ اديان، ابلاغ كرده ومردم را به پذيرش آن فراخوانده اند و ازآن رو كه اصول پيامِ رسولانِ الهى يكى است(1)178 از اين نقطه نظر تفاوتى ميان پيام و پيام آوران نيست:

لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ(2)179.


1- . وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوااللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ، (نحل: 36) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ، (حديد: 25) فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ، (بقره: 213).
2- . بقره: 286.

ص: 110

ويژگى هاى پيام

پيام الهى، بهترين حديث و قول احسن است. همانگونه كه قرآن كريم مى فرمايد:

اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ(1)180

«خداوند بهترين سخن را فرو فرستاد، كتابى همگون كه از شنيدن آن لرزه بر اندام خداترسان مى افتد.»

اين پيام با عمل صالح همراه است:

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ(2)181

«كدامين سخن بهتر از اينكه كسى به سوى خدا دعوت كند و عمل صالح انجام دهد و بگويد من از تسليم شدگانم.»

پيام الهى با فطرت و خِرَد آدمى همسويى دارد و لذا زمان و مكان و مرور حوادث، آن را كهنه نمى كند:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(3)182

«روى خود را در دينى استوار دار كه خداوند فطرت آدميان را بر


1- . زمر: 23
2- . فصلت: 33
3- . روم: 30

ص: 111

آن سرشته است. آفرينش خدايى تغيير نمى پذيرد، اين است آيين پايدار، هر چند بسيارى از مردم نمى دانند.»

رمز پايدارى نهضتهاى الهى و پيامهاى آسمانى را در همين نكته ها بايد جست: «بهترين سخن بودن، جاذبه و تأثير داشتن، همسوى با فطرت و مقبوليت عقل و علم» و بر اينها بيفزاييم «پاسخگويى به نيازهاى مادى و معنوى بشر در هر عصر» را. خلاصه اينكه: پيام الهى از بيرون به وسيله پيامبران ابلاغ و از درون به وسيله فطرت و خِرَد حمايت مى شود.

اتّكا به تدبّر و تعقل و علم و دانش، به عنوان پشتوانه دعوت الهى در اسلام، بيش از هر آيين ديگر مشهود است. همانگونه كه آيات زير بيانگر آن است.

... كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ(1)183

كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ(2)184

كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ(3)185

وَ تِلْكَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما يَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ(4)186

سرچشمه معارف اسلامى

بر اين اساس، تبليغ اسلامى هر چه علمى تر و عقلانى تر باشد، به روح و واقعيت نزديكتر است و هر اندازه از پيرايه اوهام و تضادّ با علم و عقل پيراسته باشد، شانسِ پذيرش بيشترى دارد.


1- . روم: 28
2- . بقره: 219
3- .ص: 29
4- . عنكبوت: 43

ص: 112

بنابراين، مبلّغ اسلامى بايد به گونه اى پيام خود را طرح كند كه بر طبايع سالم و مبانى علمى سنگين و غريب نيايد و هر آنچه را كه مى گويد، براى آن دليلى از شرع و تأييدى از عقل بياورد. زيبايى هاى معنوىِ پيام اسلام را كه در قرآن و حديث تبلور يافته، براى مخاطبان بيان كند و مطالب خود را بر متون قرآنى و روايى مستند سازد. اينگونه پيام رسانى از زبان وحى و لسان معصومان، بهترين زمينه را براى تأثير و نفوذ فراهم مى كند. چنين مبلّغانى، رسالت قرآنى و ولايىِ خود را ابلاغ نموده و واسطه جذب دلها به پيام اسلام مى شوند و ائمه عليهم السلام آنان را ستوده اند. حضرت صادق عليه السلام مى فرمايد:

«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً حَبَّبَنَا إِلَى النَّاسِ وَ لَمْ يُبَغِّضْنَا إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ يَرْوُونَ مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَكَانُوا بِهِ أَعَزَّ وَ مَا اسْتَطَاعَ أَحَدٌ أَنْ يَتَعَلَّقَ عَلَيْهِمْ بِشَيْ ءٍ وَ لَكِنَّ أَحَدَهُمْ يَسْمَعُ الْكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إِلَيْهَا عَشْراً».(1)187

«خداوند بيامرزد بنده اى را كه ما را نزد مردم محبوب گرداند و مبغوض نسازد. به خداوند سوگند اگر مردم زيبايى هاى گفتار ما را مى شناختند، در سايه آن عزيزتر بودند و كسى نمى توانست پيرايه اى به آنان ببندد، بلكه يك كلمه را مى شنيدند و ده درجه بدان گرايش پيدا مى كردند.»

عبد الصالح هِرَوى از حضرت رضا عليه السلام چنين روايت مى كند:

«رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً أَحْيَا أَمْرَنَا. فَقُلْتُ لَهُ فَكَيْفَ يُحْيِي أَمْرَكُمْ؟ قَالَ:

يَتَعَلَّمُ عُلُومَنَا وَ يُعَلِّمُهَا النَّاسَ، فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ

______________________________


1- . الكافي، ج 8، ص 229؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 172

ص: 113

كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا».(1)188

«خدا رحمت كند بنده اى را كه امر ما را زنده كند. راوى حديث مى گويد: پرسيدم: چگونه امر شما را احيا كند؟ فرمود: دانشهاى ما را فرا گيرد و به مردم آموزش دهد؛ زيرا اگر مردم زيبايى هاى سخن ما را مى دانستند، از ما پيروى مى كردند.»

جوامع روايىِ ما، سرشار از معارف اسلامى، رهنمودهاى اخلاقى و تربيتى و سرچشمه جوشان معرفت براى هر عصر و نسل است و مبلّغان نبايد از اين منبع فيّاض غفلت ورزند، همانگونه كه سيره عملى پيشوايان دين نيز تبلورى عينى است از اين معارف و حقايق.

جالب اينجا است كه محتواى غنى پيام تبليغىِ اسلام، در عباراتى زيبا و در عين حال موجز و كوتاه و بدور از اطناب، بيان شده و اين نيز براى مبلّغان سرمشق است كه مخاطب را با اطاله سخن و پراكنده گوئى خسته نكرده و جان كلام و عصاره سخن و روح پيام را، با رساترين بيان منتقل نمايند و با مطالعه و كاوش در متون اسلامى، مى توان ناگفته ها را يافت و با نوآورى مخاطب را جذب كرد و از تكرار مكررّات و بسيار گفته غير ضرورى پرهيز نمود.

هر چند تكرار، خود يكى از شيوه هاى تبليغ است اما اين تكرار، در مواقع ضرورت مؤثر است، آنهم زمانى كه به گونه هاى مختلف و عبارات متنوّع بيان شود؛ همانگونه كه قرآن اين شيوه را در ابلاغ پيام به كار برده است، مثلًا قرآن كريم در موارد بسيارى به نماز فرمان داده اما در هر جايى به گونه اى خاص و عبارتى متفاوت و زمينه سازيهاى متناسب مسأله نماز و اهميت آن را مطرح ساخته است.


1- . وسائل الشيعه، ج 27، ص 92؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 174

ص: 114

تناسب سطح محتواى پيام با مخاطب

همانگونه كه در بحثهاى مخاطب شناسى آورديم، شناخت ظرفيتِ مخاطب، از مسائل مهمّى است كه بايد سطح محتواى پيام را بر اساس آن شكل داد. با توجه به مطالب پيش گفته، اين مسأله كه محتواى پيام سبك باشد يا سنگين، عميق باشد يا ساده؟ به مخاطب شناسى بستگى دارد.

پيام را مى توان با عباراتى سنگين، تحقيقى و عميق مطرح كرد، آنگاه كه مخاطب ظرفيت و تحمّل پيام را داشته باشد. همچنين مى توان با عبارتى ساده و محتواى رقيق بيان نمود، اگر مخاطب داراى كشش كمترى باشد.

نيكو گفته اند:

چونك با كودك سر و كارم فتادهم زبان كودكان بايد گشاد

در تبليغات حج نيز اين نكته بايد مورد توجه قرار گيرد و چه بهتر اگر مبلّغ بتواند كلاسها و جلسات متعدّد براى سطوح مختلف داشته باشد يا مجالس عمومى و خصوصى، به تناسب حال مخاطبان ترتيب دهد و گاه با تك تك افراد وارد گفتگو شود و به نيازهاى شرعى و معرفتى و توجيهى آنان پاسخ دهد.

اصول اوليه در پيام آسمانى

رسالتهاى آسمانى را در «عقايد»، «شرايع» و «اخلاق» مى توان خلاصه كرد. هر شاخه تبليغى ديگر، سرانجام به يكى از اين سه، باز مى گردد و حديث معروف نبوى:

«إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَةٌ: آيَةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَرِيضَةٌ

ص: 115

عَادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ»(1)189

بدان اشاره دارد.

شايان توجه، ارتباط و انسجام و تأثير و تأثّرى است كه ميان اين سه وجود دارد. محتواى اين پيام به صورت جامع و كلّى بندگى خداى يگانه و التزام به آثار عملى توحيد و كسب فضايل و كمالات انسانى با هدايت و رهبرى پيام آوران آسمانى است. تجلّى اين سه را مى توان در تمامى آداب شرعى مشاهده كرد. نماز، زكات، حج، جهاد و ديگر آداب دينى، در بردارنده سه عنصر بنيادين پيام است:

نماز،

براى ذكر و قرب حق و اتصاف به فضايل و اجتناب از رذائل:

إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ

.(2)190

حج،

آهنگ خدا نمودن، آراستن و پيراستن روح و تخلّق و تمرين اخلاق فاضله فردى و جمعى در اين ميعادگاه است و نيز عرصه شهود و حضور است و دستيابى به منافع معنوى و مادى؛ ... لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ ...(3)191.

مبلّغان حج بايد جوانب اين منافع و آثار فردى و اجتماعى و عرفانى و عملى را منظور داشته باشند و آداب و اخلاق و ابعاد سياسى- اجتماعى آن را براى زائران بيان كنند كه يك جانبه گرايى در تبليغ، محتوا را از آنچه هست تنزّل مى دهد.

به بيان امام راحل قدس سره:

«حج عرصه نمايش و آئينه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. حج بسان قرآن است كه همه از آن


1- . الكافي، ج 1، ص 32
2- . عنكبوت: 45
3- . حج: 28

ص: 116

بهره مند مى شوند ولى انديشمندان و غوّاصان و درد آشنايان امّت اگر دل به درياى معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياستهاى اجتماعى آن نترسند، از صدف اين دريا گوهر هدايت و رشد و حكمت و آزادگى را بيشتر صيد خواهند كرد و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت ...»(1)192 حج شعار جاودانه اى است كه خداوند عزت و شوكت مسلمانان را بدان مرهون ساخته است و بدين مقياس بايد مورد تجزيه وتحليل قرار گيرد و در آثار عرفانى و اخلاقى، اجتماعى و سياسى آن به طور جداگانه تأمل شود كه در هر بررسى و تحقيق، نكته هاى ناشناخته جديدى از آن رخ مى نمايد و عظمت اين فريضه آشكارتر مى گردد؛ فريضه اى كه از بُعد انسان سازى و تكامل بخشى معنوى، تجديد ذكر خدا، تذكارى از قيامت، تجلّى و روح تعبّد و تسليم است، صبر و كفّ نفس را تعليم و تمرين مى دهد. انفاق و ازخود گذشتگى را مى آموزد. خضوع و تذلّل انسان را در برابر قدرت مطلقه جهان هستى به نمايش مى گذارد تا رضوان و غفران خداوندى را با خود آورد و از اين بابت با نقش سازنده اى كه در تربيت اخلاقى و معنوى انسان دارد، مى تواند نقطه تحوّل حج گزاردن باشد.

پيمودن طريق سير و سلوك آن، ره توشه اى براى همه عمر و سرچشمه اى زايا و پويا و همراه با بركات و نعمات الهى است و اگر حج گزار به اين سرمايه غنى دست يافت، به منافع حج راه يافته است. از اين رو، مبلغان بايد حج گزاران را به محتواى حج و آثار و بركات آن توجه دهند و به غناى روحى برسانند.


1- . نك: صحيفه نور، ج 20، ص 229

ص: 117

و تحريف ها و وسوسه هاى تحريف گران را از چهره حج و معارف اسلام بزدايند. امام راحل فرمود:

«همه مسلمانان بايد در تجديد حيات حج و قرآن كريم و بازگرداندن اين دو به صحنه زندگى شان كوشش كنند و محققّان متعهّد اسلام با ارائه تفسيرهاى صحيح و واقعى از فلسفه حج، همه بافته ها و تافته هاى خرافاتى علماى دربارى را به دريا بريزند.»

«بزرگترين درد جوامع اسلامى اين است كه هنوز فلسفه واقعى بسيارى از احكام الهى را درك نكرده و حج با اين همه راز و عظمتى كه دارد هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بى حاصل و بى ثمر باقى مانده است.»

اعتدال و پرهيز از وسواس

مبلّغان بايد مسائل و مناسك حج را به گونه اى بيان كنند كه در زائر دلهره و وسواس ايجاد نكند و در پيچ و خمِ ظواهر گرفتار نسازد كه زائر از فلسفه اين فريضه جهانشمول و سير و سلوك زيبا و معنوى آن محروم بماند و در تعدد نظريات و فتاوا و ترديد در صحّت عمل با صعوبت و دشوارى روبه رو شود، بلكه منطق شريعت را كه همانا سمحه و سهله بودن است، منظور دارد و به تأمل و توجه به مفهوم حج و تقيد به آداب ظاهريه و راز و نياز و شيدايى در برابر معبود، كه روح حج را تشكيل مى دهد، توجه دهد و در بيان مسائل و مناسك راه اعتدال را بپيمايد. كارى نكند كه زائر دچار وسواس و تكرار عمل ناشى از آن شود. عمل حج آنقدر دشوار نيست و هرگاه با درايت و مهارت بيان شود، اميد و اطمينان به ميهمانىِ دوست را در دل ها پديد مى آورد.

ص: 118

پيشينه حرمين و پيام آوران آن

از جمله مطالب گفتنى در جلسات توجيهى و تبليغى، بيان سرگذشت بنيانگذاران حج و پيشينه حرمين، به ويژه مكّه مكرّمه است و نيز تاريخ كهنِ كعبه، به عنوان نخستين خانه اى كه براى مردم در كره خاكى بنيان گرديده است؛ إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً(1)193 تاريخى كه به عهد آدم، بلكه پيش از هبوط آدم باز مى گردد.

در اين آيه، دو نكته شايان توجّه است:

1.

تأكيد بر اينكه اين خانه براى مردم بنا شده است.

«ناس» فراگيرترين واژه اى است كه عموم انسانها را از هر رنگ و نژاد و اقليم بدون هيچ مشخّصه ديگر، در بر مى گيرد.

2.

هدايتگرىِ اين خانه مكرّم براى جهانيان است و اين بيان و تعبير نيز با مفهوم عام و گسترده اى كه دارد، بر نقش هدايتگرىِ كعبه براى توده انسانها تأكيد مى ورزد.

نفس وجود اين بيت مكرّم و مراسم عبادى- سياسى آن، داراى پيام است و حج پيام رسان براى همه جهانيان مى باشد تا گوش مردم گيتى چه مقدار اين پيام را بگيرد و بشنود و تا حج گزاران چگونه عمل كنند و نداى هدايتگرِ كعبه وپيام حج، درانبوه اوهام وسطحى نگرى ها ومقاصد گوناگون پنهان نماند و سياسى كارى ها اجازه دهد پيام كعبه شفاف و رسا به گوش مردم جهان برسد و بانگ بلند حج را، كه مى بايست آزاد به گستره گيتى راه يابد، در حصارها زندانى نكنند و پيام برائت را كه مناسب ترين فرصت آن موسم حج است و به لحاظ منافع سياسى و مقاصد شخصى و فرقه اى در


1- . آل عمران: 97

ص: 119

سينه ها حبس شده وامّت اسلام نمى تواند ازكفر وكافران وسلطه و استعمار، كه بلاى اسلام و بشريت است، ابراهيم وار از كنار بيت عتيق اظهار نمايد و پيام حيات بخش حج را، كه نفى شرك و سلطه است، فرياد كند.

مكّه بلد امن، مَهبط وحى، منزلگاه فرشتگان و ميعادگاه طلايه داران رسالت، از حضرت آدم تا حضرت ابراهيم و از حضرت ابراهيم تا حضرت محمد صلى الله عليه و آله و اوصياى آن حضرت است. جاى جاى مكّه و مدينه گنجينه خاطره هاى جاودانه اى است كه دست زمان و حوادث زمين آن را نسوده و با حيات ايمان زنده و با تاريخ زندگانى طلايه داران اسلام و رجال فضيلت و تقوا آميخته است و از اين رو مكّه و مدينه و كعبه از جغرافيا فراتر رفته و تاريخ جاودان هدايت و نهضت رهپويان وادى نور و عدالت و حجت تا قيام جهانى حضرت مهدى عليه السلام است.

داستان حضرت ابراهيم وهجرت با زن وفرزند خردسالش به سرزمين مكه، به امر پروردگار و اسكان آنها در آن ديار مقدس تا بناى كعبه و داستان شورانگيز ذبح اسماعيل و فدا آمدن، غربت و تنهايى هاجر در آن سرزمين سوخته و بى انيس و مونس و جوشش زمزم كه سرآغاز چشمه حيات در آن ديار بى آب و علف بود و امدادهاى غيبى كه يكى پس از ديگرى رسيد تا كعبه مطاف عاشقان شد و خيل انسانها به سوى مكّه سرازير گرديدند و سنت خداوندى كه در اين داستانها درس آموز هجرت كنندگان به سوى حق و سفرهاى معنوى انسانها است، آداب سير و سلوك و راه و رسم محبت و اخلاص و شيدايى را مى آموزد و به انسانها اميد مى دهد كه هرگاه از غير خدا منقطع شدند و دل به حضرت دوست سپردند آنها را بر جايگاه بلند مى نشاند ...

زائران خانه خدا را بايد توجه داد كه در اين سفر، قدم جاى قدمِ

ص: 120

ابراهيم و اسماعيل و هاجر مى نهند و به راهى مى روند كه آنان ره سپردند و جرعه نوش زلال زمزم آن عشقى هستند كه اسماعيل ذبيح بدان خاطر به قربانگاه رفت و آن پدر و پسر «ابتلاى عظيم» را پذيرفتند و سربلند از آن آزمايش سنگين بيرون آمدند. بنابراين، در مراحل مختلف حج، عظمت صاحب خانه را بايد به ياد آورد و ادب حضور نگهداشت و ديده از زمزم اشك لبريز ساخت تا شايستگىِ نهادن قدم به مقام ابراهيم فراهم آيد.(1)194 افزون بر بنيانگذاران نخستينِ حج، ديگر پيامبران نيز به زيارت كعبه آمده و مناسك حج را انجام دادند. روايات و تواريخ، حجّ پيامبران را ضبط كرده(2)195 و پيرامون كعبه و ميان بيت و مقام در بردارنده قبور ده ها پيامبر و ولىّ و وصى است و حِجر اسماعيل خانه كوچك هاجر و اسماعيل و فرزندانشان را بياد مى آورد كه پرده دار حرم و خادمان بيت عتيق بودند.

ذكر اين خاطره هاى شيرين و شنيدنى هيچگاه كهنه نمى شود به همان دليل كه مناسك حج در گذر زمان طراوت و شادابى خود را دارد و عمدتاً يادآور مناسك و منازل خاندان ابراهيم عليه السلام است.

همچنين مدينه طيّبه، كه تاريخ زنده و مهد نخستين تمدّن اسلام در عصر رسالت است. مطالعه ميدانى اين تاريخ، كه با جغرافياى حرم نبوى پيوند خورده و ده سال تاريخ دعوت و تبليغ پيامبر را در درون و برون مرزهاى اسلام به تصوير مى كشد و ابنيه و آثارى را كه هر كدام رازهاى ناگفته در سينه دارد (و در گذشته به آن پرداختيم) اينها بخشى از محتواى تبليغى حج است.


1- . نك: اخلاق و آداب حج و زيارت، صص 31- 24، اثر نگارنده.
2- . نك: الحج عبرالحضارات و مقالات ماهنامه ميقات حج در رهگذر تمدنها، ترجمه نگارنده از كتاب، شماره هاى 39- 40- 41- پ 42

ص: 121

آفت زدايى مادى

يكى از وظايف مبلّغان و روحانيون حج اين است كه زائران را از آفات مادى و زرق و برق هاى بازارهاى جادويى بر حذر دارند. متذكّر شوند كه زائران پس از عمرى انتظار توفيق يافته به ديار وحى تشرف يابند تا در حرمين شريفين توشه معنوى بيندوزند، لذا وجهه همّت آنان بايد اهداف معنوى اين سفر باشد. قبل از تشرف و در خلال سفر در جلسات توجيهى خاطر نشان سازند كه شايد اين سفر معنوى ديگر تكرار نشود و حسرت آن بر دلها بماند. براى سودهاى ناچيز دست به سوداگرى نزنند و كرامت خود را تنزّل ندهند كه علاوه بر اتلاف فرصتهاى معنوى اين سفر روحانى، حيثيت زائران ايرانى را لكّه دار مى كند. گاه ديده شده كه حاجى در مسجد الحرام به جاى اينكه به كعبه نظر كند- كه يك عمل پسنديده و مستوجب ثواب است- پشت به كعبه نشسته، از ريال و دلار و لباس و دوربين و امثال آن سخن مى گويد! غافل از اينكه در كجا نشسته است و نماز در مسجدالحرام با صدهزار ركعت، در ديگر اماكن، برابر است و خواندن قرآن و ذكر و مناجات چقدر فضيلت دارد. سوغات سفر كه در آداب زيارت آمده، بدين معنى نيست كه زائر وقت گران بهاى خود را در بازار بگذراند و حتى اوقات نماز در بازارها سرگردان باشد كه بسيار زشت و زننده است. اين نكته بايد مرتب در گوش زائر خوانده شود و با جاذبه دادن به معنويت، آفات مادى را از جان و دل وى بزدايد.

ص: 122

ص: 123

فصل پنجم: راهبردهاى تبليغىِ اسلام

اشاره

شناخت شيوه هاى تبليغ، يكى از شرايط پيام رسانى است كه مبلّغ بايد بر اساس بهترينِ آنها، پيام هاى تبليغى را القا كند. طلايه داران وحى، با تعليم الهى، شيوه پيام رسانى را آموخته اند كه براى ديگران نيز سرمشق است. على عليه السلام مى فرمايد:

«تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِيغَ الرِّسَالاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ أَبْوَابُ الْحُكْمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ».(1)196

«به خدا سوگند، چگونگى تبليغ رسالت ها و وفاى به پيمان ها و تفسير كلمات، به من آموخته شد.»

هر چند شيوه شناسى تبليغ در قرآن و روايات و سيره معصومان عليهم السلام ابعاد گسترده اى دارد، اما كليات اين شيوه ها در قرآن كريم با سه عنوان «حكمت»، «موعظه»، «جدل» بيان شده است؛ ادعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ


1- . نهج البلاغه، خطبه 120

ص: 124

بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

.(1)197

اين سه، در حقيقت چگونگى القاى پيام را از بُعد علمى و مفهومى بيان مى كنند و شيوه هاى عملى را در عناوين ديگر بايد كاويد، مانند:

الف- حكمت

اشاره

از آنجاكه انسان از خِرد و تعقّل برخوردار است، با فطرت سليم و نيروى تشخيص مى تواند آنچه را كه با عقل و فطرت همسويى دارد و تأمين كننده مصالح حياتى اوست، به حكم وجدان بپذيرد، لذا هرگاه دعوت و تبليغ با منطق و استدلال همراه باشد، زمينه گرايش مخاطب را فراهم مى سازد. ازاين رو، قرآن كريم سرلوحه رسالت پيامبر گرامى اسلام را «دعوتِ با حكمت» قرار داد. قرآن از سوى خداوند حكيم نازل شده و مشتمل بر حكمتها و براهين و دلايل ارائه طريق معرفت و الگوى حكمت عملى و فطرى با مفاهيم كلى آن مى باشد. مقصود از اين حكمت، مباحث خاص فلسفى نيست بلكه حكمتى است كه براى همه انديشه ها و وجدانها قابل درك باشد. در معناى حكمت گفته اند:

«الْحِكْمَةُ أَصابَةُ الْحَقّ بِالْعِلْمِ وَالْعَقْلِ، فَالْحِكْمَةُ مِنَ اللَّهِ تَعالى مَعْرِفَةُ الأَشْياءِ وَإِيجادُها عَلى غايَةِ الأَحْكامِ وَمِنَ الْإِنْسانِ مَعْرِفَةُ الْمَوْجُوداتِ وَ فِعْلُ الْخَيْراتِ، وَهذا هُوَ الَّذِي وُصِفَ بِهِ لُقْمانُ فِي قَولِهِ تَعالى

وَلَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ

.(2)198

«حكمت، دستيابى به حق، با علم و عقل است. حكمت خداوند،


1- . نمل: 125
2- . راغب، المفردات فى غريب القرآن،

ص: 125

معرفت و ايجاد اشياء در نهايت استحكام است و از انسان، شناخت موجودات و فعل خيرات، و اين همان چيزى است كه خداوند در گفتار خود، لقمان را بدان ستوده و فرموده است: ما به لقمان حكمت آموختيم.»

«زمخشرى» در تفسير حكمت گويد:

«حكمت سخن استوار و درست را گويند و آن عبارت است از دليل روشنگر حق و برطرف كننده شبهه.»(1)199 «شيخ طوسى» حكمت را بدين گونه توضيح داده است:

حكمت، معرفت حسن و قبح و صلاح و فسادِ افعال است. حكمت، شامل شناخت و تعقّل صحيح نيز مى گردد؛ زيرا هر يك از شناخت و تعقّل، مانع و عارى از فسادند.»(2)200 فيض كاشانى در اين باره مى نويسد:

«ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ ...

؛ الْمَقالَةُ الْمُحْكَمَةُ الصَّحِيحَةُ الْمُوَضِّحَةُ لِلْحَقِّ، الْمُزِيلَةُ لِلشُّبْهَةِ، هذا لِلْخَواصِّ ...»؛

«حكمت گفتارى است استوار، درست، روشنگرِ حق و برطرف كننده شبهه و اين براى خواص است.»(3)201 ديگر مفسّران و محققّان نيز تقريباً بدين گونه به تفسير حكمت پرداخته اند و گاه توضيحاتى برآن افزوده اند؛ يكى از مفسّران در توضيح


1- . تفسير كشاف، ج 2، ص 644
2- . تفسير تبيان، ج 6، ص 440
3- . تفسير صافى، ج 3

ص: 126

آيه مى نويسد:

«دعوت با حكمت، توجه داشتن به احوال مكلّفين و ظرفيت آنها و رعايت مقدارى است كه در هر مرحله بايد بيان كرد تا قبل از آنكه مخاطبين آمادگى پيدا كنند، تكاليف برآنان شاق و دشوار نباشد ونيز توجّه به روشى كه مى بايست در خطاب به كار گرفته شود و تنوّع در روش ها بر وفق مقتضيات گوناگون ...»(1)202 آياتى كه در قرآن كريم درباره علم، عقل، حكمت، تفكّر، نظر و مانند آن و موارد استعمال اين واژها آمده، از هزار مورد مى گذرد و اين شاهدى است بر اينكه اسلام در دعوت و تبليغ تا كجا به علم و دانش و خرد و انديشه توجه دارد!

به طور خلاصه: با گستردگى مفهومِ حكمت و با در نظر گرفتن موارد كاربرد آن، مى توان گفت: دعوت با حكمت شامل حكمت در محتواى پيام، حكمت در برهان و استدلال، حكمت در رعايت حال مخاطبان و ديگر شرايط و ظروف خواهد بود.(2)203 در دعوت اسلام، تبليغاتِ حرفه اى و گمراه كننده و ايجاد جوّ كاذبِ فكرى و القاى تفكّر از پيش ساخته، ناموجه و غير منطقى تلقى شده وانتخاب چشم وگوش بسته وتقليد بى منطق، فاقد ارزش و اعتبار است.

ايمان و گرايشى در اسلام ارزش دارد كه از روى شناخت عميق و احساس پاك و انتخاب سنجيده باشد:


1- . سيد قطب، تفسير فى ظلال القرآن، سوره نحل، آيات: 128- 125
2- . به آيات 5 سوره قمر، 39 سوره اسراء، 2 سوره جمعه، 58 آل عمران، 1 سوره يونس و سوره هود رجوع شود.

ص: 127

... فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ

.(1)204

به عقيده دانشمندانِ رشته تبليغ، عالى ترين شكلِ تبليغ آن است كه بُعد فرهنگى و ارشادى داشته باشد و ضمن دعوت به موضوع موردنظر، مخاطبان را به واقعيت امروشناخت وآگاهى از محتواى پيام و تأثير آن در سرنوشت انسان توجه دهد.

مبلّغ در مرحله نخست بايد بكوشد پيام خود را با شيوه اى عقلانى، علمى، خِرَدپذير عنوان سازد تا جايگاهى براى پيام خود در نفوس و قلوب باز كند.

و نيز مبلّغان و نهادهاى تبليغى ما بايد از قرآن، كه به بيان فلسفه احكام و شرايع پرداخته، اين درس را فراگيرند و به عقل و ادراك افراد و جامعه ها نزديك شوند و آنان را به مصالحشان متوجه ساخته و دعوت الهى را بر اساس واقعيتها و درك صحيح و ارائه راه حل ها برسانند و خطر تخلّفات را گوشزد كنند كه بيشترين عامل گمراهى انسانها نشناختن و با حقايق آشنا نشدن است؛ همانگونه كه قرآن از قول دوزخيان آورده است:

وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ

.(2)205

اين آيه، تلويحاً مسؤوليت مخاطبان را در شنيدن و خرد ورزى به


1- . زمر: 17
2- . ملك: 11- 10

ص: 128

آنان توجه داده و كوتاهى در آن را گناهى نابخشودنى شمرده است.

گناهى كه كيفر آن، آتش دوزخ است.

ضرورت تبيين اسرار حج

و در هيمن جا شايان گفتن است كه حج و مناسك آن فراتر از تكليف و تعبّد- كه اصل در هر عبادت است- مشتمل بر حكمتهايى است كه قرآن به آن اشاره دارد، مانند آيات:

لِيَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ(1)206 و جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ

.(2)207

در روايات، با تفصيل بيشتر، به بيان اين منافع و مصالح پرداخته شده كه مطالعه آنها پرده از روى اسرار حج بر مى دارد و حكمت مناسك را در بُعد ايمانى، عرفانى، اخلاقى، فردى، اجتماعى، تاريخى، سياسى، اقتصادى و آنچه با سرنوشت امت و گذشته و آينده او بستگى دارد، گوشزد مى كند. افزون بر اين، محققّان و انديشمندان و عالمان دين، در گذشته و حال پژوهش ارزنده اى در اين زمينه داشته و آثارى برجاى نهاده اند كه براى روحانيان و راهنمايان و مبلّغان درس آموز است.

بيان اين اسرار براى زائران مى تواند جاذبه آفرين باشد و با عشق و ايمانِ افزون ترى به اعمال و مناسك بپردازند. مى دانيم كه حج با اعمال و آداب نمادين خود، پيامهاى ارزشمندى را براى مسلمانان دارد كه توجه


1- . حج: 28
2- . مائده: 97

ص: 129

به آن، شكوه و عظمت حج را در نگاه زائران افزون مى سازد و بهره تربيتى و اجتماعى اين فريضه جهانشمول را تحقّق مى بخشد.

ب- موعظه

اشاره

شايع ترين روش تبليغات دينى موعظه است كه قرآن كريم آن را با قيد «حسنه» مقيد ساخته است.

مرحوم فيض در تفسير موعظه چنين گويد:

«وَالْمَوْعِظَةُ الْحَسَنَة، الخِطاباتُ الْمُقْنِعَة وَالْعِبَرُ النَّافِعَةِ الَّتِي لا يَخْفى عَلَيْهِمْ أَنَّكَ تَناصَحَهُمْ وَتَنْفَعَهُمْ فَهُما وَهذا لِلْعَوامِ».(1)208

«موعظه حسنه، خطاب هاى قانع كننده و عبرت هاى آموزنده است تا بر مخاطبان پوشيده نماند كه مبلّغ درصدد خيرخواهى و سود رساندن به آنهاست و اين شيوه دعوت براى توده مردم است.»

ديگرى در تفسير موعظه حسنه مى نويسد:

«موعظه حسنه آن است كه به راحتى بر دلها بنشيند و در اعماق وجدان و احساس جايگزين گردد نه اينكه با زجر و توبيخ و توهين به مخاطب القا شود.»(2)209 و نيز گفته اند: موعظه حسنه آن است كه واعظ، خود عامل به محتواى وعظ باشد و با اخلاق نيكو و برخورد مؤثر اندرز دهد تا قلب شنونده را نرم كند و او را بلرزاند و گوش فرا دهد و ديده به نشانه خشوع


1- . تفسير صافى، ج 3، ص 162 ط بيروت.
2- . سيد قطب، همان.

ص: 130

فرو نهد(1)210 و نيز از هرگونه خشونت، برترى جويى، تحقير طرف خطاب، تحريك حسّ لجاجت و مانند آن، خالى باشد؛ به طور خلاصه، موعظه هنگامى مؤثر است كه حسنه باشد و به صورت زيبايى پياده شود(2)211 از قول امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:

«أَحْسَنُ الْمَوَاعِظِ مَا لَا يُجَاوِزُ الْقَوْلُ حَدَّ الصِّدْقِ وَالْفِعْلُ حَدَّ الْإِخْلَاصِ».(3)212

«نيكوترين موعظه آن است كه گفتار از صداقت فراتر نرود و عمل بيش از اخلاص جلوه نكند.»

همچنين از سخن آن حضرت است كه: واعظ اخلاقى را به كسى تشبيه كرده كه در صدد بيدار كردن ديگران است و اگر خود غافل و خفته و گرفتار هواى نفس باشد، نمى تواند ديگران را بيدار كند.(4)213

فضيلت موعظه

موعظه بهترين هديه اى است كه واعظ به مخاطب مى دهد. پيامبر خدا مى فرمايد:

«نِعْمَ الْعَطِيّةُ وَ نِعْمَ الْهَدِيَّةُ الْمَوعِظَةِ»(5)214

و از سخن امام صادق عليه السلام است كه:


1- . تفسير الميزان، ج 2، ص 399
2- . تفسير نمونه، ج 11، ص 454
3- . مستدرك الوسائل، ج 12، ص 203
4- . همان، ص 160.
5- . ارشاد القلوب ديلمى، ج 1، ص 13.

ص: 131

«شخص مؤمن، صدقه اى به كسى نداده كه نزد خداوند محبوب تر باشد از موعظه اى كه گروهى را با آن اندرز مى دهد و آنها متفرّق مى شوند و خداوند آن را به حالشان سودمند قرار مى دهد و اين بر عبادت يك سال برترى دارد.»(1)215

زير بناى موعظه

قابل ذكر است كه هر چند موعظه با احساسات مخاطب سروكار دارد و عواطف را بر مى انگيزد اما زير بناى موعظه دينى مبانى عقلى است كه مخاطب از پيش آنها را پذيرفته، و موعظه تذكار آن چيزى است كه در ضمير مخاطب وجود دارد و با ايمان و عقل همراهى مى شود و لذا در مواعظ قرآنى به بهره گيرى از عقل توصيه شده است:

قُلْ إِنَّما أَعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا(2)216

تمايز حكمت و موعظه

موعظه از چند جهت با حكمت تمايز دارد: حكمت بر عقل و برهان متكى است اما موعظه بر احساس، و مربى مى كوشد با استفاده از شيوه هاى روانشناختى و پندهاى عطوفت آميز عواطف مخاطب را متاثر سازد. حكمت تعليم است اما موعظه تذكر و توجه دادن مخاطب به


1- . همان، ص 13، «ما تَصَدَّقَ مُؤمِنٌ بِصَدَقَةٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ مَوْعِظَةٍ يَعِظُ بِها قَوْماً يَتَفَرَّقوُنَ وَ قَدْ نَفَعَهُمُ اللَّهُ بِها وَ هِيَ أفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ».
2- . سبا: 46

ص: 132

يافته هاى وجدانى اش. موعظه در قلمرو اعتقاد است و روح معنوى مى طلبد و مربى از مطالب و موضوعاتى كه مخاطب بدان دلبستگى دارد چون آيات قرآن، سخنان معصومين يا كلمات بزرگان علم و ادب و حكيمان و مربيان و شاعران و چهره هاى مورد قبول ديگر مخاطب استفاده مى كند.(1)217

روانشناسى موعظه

چنانكه گفتيم: موعظه با روح و احساس مخاطب سروكار دارد، از اينرو توجه به نكات روانى و دستيابى به مهارت هاى لازم در كارموعظه و اثر گذارى آن نقش تعيين كننده دارد. به برخى نكات كه از قرآن و روايت استفاده مى شود اشاره مى كنيم.

1- توجه به گرايش هاى مخاطب.

در اين خصوص اميرالمؤمنين مى فرمايد:

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ»(2)218

«دلها را گرايش و اقبال و ادبار است و شما بايد از زاويه اى كه تمايل و گرايش دارند وارد شويد، زيرا هر گاه بر قلب تحميل شود كور خواهد شد.»

2- اعتدال؛

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره رعايت اعتدال و توجه به ظرفيت افراد، مى فرمايد:


1- . نك: اخلاق و تربيت اسلامى، ص 135 اثر نگارنده.
2- . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 193

ص: 133

«إِنَّ هَذَا الدِّينَ مَتِينٌ فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ وَ لا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ ...»(1)219

«اسلام آيين متين و استوارى است، پس با ظرافت و دقت در آن وارد شويد و بندگى خدا را در نظر خود مبغوض نسازيد.»

بديهى است كه اين نكته در مورد مخاطب هم صادق است، امام صادق عليه السلام ضمن توصيه به اين اصل و با اشاره به اختلاف درجات ايمان و ظرفيت مخاطبان داستان اسلام آوردن مرد مسيحى را كه به ارشاد و هدايت همسايه مسلمانش اسلام را پذيرفت، ياد مى كند كه بر اثر زياده روى و ناشيگرى آن مرد مسلمان در نخستين گام و تحميل عبادتهاى سنگين بر آن مسيحى تازه مسلمان، وى را از اسلام گريزان كرد.(2)220

3- تكريم شخصيت مخاطب؛

پرهيز از تحقير و نكوهش به ويژه در حضور ديگران و جريحه دار نكردن عواطف و ابراز خوبى ها و تكيه بر نقاط مثبت و به رخ نكشيدن نقاط منفى و بالاخره تشويق و ترغيب، در توصيه هاى پيشوايان و مربيان بزرگ آمده است. اميرالمؤمنين عليه السلام در نامه تربيتىِ خود به فرزندش امام حسن عليه السلام مى نويسد: از ملامت بى جا بپرهيز، چه افراط در ملامت آتش لجاجت را مى افروزد.(3)221

4- حكمتهاى دلپذير؛

در وعظ و خطابه، شايسته است از لطايف و ظرايف حكمت آميز استفاده شود تا ملالت را از مخاطب بزدايد و شوق و نشاط وى را برانگيزد.


1- . اصول كافى، ج 2، ص 86
2- . اصول كافى، ج 2، ص 43
3- . تحف العقول، ص 84

ص: 134

على عليه السلام مى فرمايد:

«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ»(1)222

«قلبها همچون بدنها خسته مى شوند، براى رفع ملالتِ آنها، حكمتهاى جالب و دلپذير بجوييد.»

4- تكرار؛

تأثير تكرار در ارشاد و تبليغ قابل، انكار نيست و همانگونه كه مى بينيم در قرآن و روايات، يك موضوع با شيوه ها و در قالب ها و مناسبتهاى مختلف القا شده تا در قلب ها جايگزين شود. البته تكرار نبايد خسته كنند، بيهوده و نامتناسب باشد كه اين مخلّ به فصاحت و بلاغت است.

5- لحن مشفقانه؛

بكارگيرى واژه ها و عبارات عطوفت آميز از ديگر عوامل تأثيرگذار در موعظه است. قرآن كريم در نقل مواعظ لقمان به فرزندش مى فرمايد:

وَإِذْ قالَ لُقْمانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يا بُنَيَّ لا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(2)223

بكارگيرى واژه «يا بُنَىّ» (پسركم يا فرزندم) در مقام موعظه، احساس و گرايشِ مخاطب را بر مى انگيزد.

اين شيوه تا بدانجا اهميت دارد كه خداوند به موسى و هارون توصيه كرد كه در مرحله نخست با لحن ملايم و نرم با فرعون سخن بگويند شايد متذكّر و متنبّه گردد فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَيِّناً لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى(3)224


1- . نهج البلاغه، لمات قصار، شماره 91.
2- . لقمان: 13.
3- . طه: 44.

ص: 135

ج- مجادله

اشاره

جدل يكى ازصناعات خمس درعلم منطق است ودرقرآن كريم به عنوان يكى از روش هاى انجام رسالت، به جدالِ احسن فرمان داده شده است. جدال هنگامى است كه مبلّغ در حال مناظره و مباحثه با مخالفان باشد و ناگزير بايد از شيوه جدل بهره بگيرد تا خصم را مجاب كند و حجت او را باطل سازد.

آنگونه كه ابراهيم خليل با ستاره پرستان مناظره كرد و عقايد آنان را باطل ساخت و با نمرود و بت پرستان به مناظره و جدال پرداخت.

در آيه كريمه آمده است: ... وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ ...(1)225؛ «در مجادله، نيكوترين شيوه را برگزين.» در تفسير جدال احسن از امام صادق عليه السلام آمده است:

«بِالْقُرْآنِ؛ يَعْنِي الجِدالُ عَلى سُنَّةِ الْقُرْآنِ»(2)226

يكى از مفسران در اين باره مى گويد:

«جدال احسن آن است كه شخص بر مخالف حمله نكند و وى را تحقير و تقبيح ننمايد تا بدين وسيله مخاطب به دعوت كننده اطمينان نموده، احساس كند كه هدف از مجادله، پيروزى برطرف مقابل نيست بلكه اقناع او به پذيرش حق است؛ زيرا نفس بشر از كبر و عناد بدور نيست و از عقيده خود تنزّل نمى كند مگر با رفق و مدارا؛ به نوعى كه احساس شكست نكند».(3)227


1- . نحل: 125
2- . الميزان، ج 12، ص 377، از كافى.
3- . سيد قطب، فى ظلال القرآن، ذيل تفسير سوره نحل، آيات 125 تا 128

ص: 136

در جدل و مناظره، اطلاعات لازم از موضوعات مورد بحث بر مبلّغان نياز مبرم است. اگر مبلّغ به مطالعه كافى بپردازد و نكات مورد اختلاف ميان مذاهب در اختيار وى نهاده شود، خواهد توانست با دلايل حلّى و نقضى، شبهات مخالفان را پاسخ دهد. مواردى كه مخالفان شيعه به خصوص متحجّران وهابى انگشت روى آن مى گذارند، قابل پاسخگويى است؛ همانگونه كه انحراف هايى كه در افكار، عقايد و اعمال آنان وجود دارد، از شماره بيرون است. مواردى چون زيارت، توسّل، گريه بر مصيبت هاى اهلبيت، سجده بر خاك و ... نظاير آن، كه آنها دستاويز حمله بر ضد شيعه ساخته اند، با دلايل محكم و مورد قبول فريقين قابل دفاع است و در اين خصوص محققان ما مطالعات ارزشمندى نموده و رهنمودهاى لازم را در اختيار گذاشته اند كه مطالعه آن براى مبلغان ضرورى است و هنوز هم باب تحقيق گشوده است. از وظايف مبلغان است كه در اين زمينه كار بيشتر كنند و با مطالعه صحاح اهل سنت و منابع فقهى و تاريخى، مدارك قابل استنادى را جمع آورى كرده، در مقام دفاع از مكتب حق، از آنها بهره گيرند. نهادهاى آموزشى در اين زمينه وظيفه دارند اينگونه مباحث را در ليست مطالعات و آزمون و گزينش، مورد توجه بيشتر قرار دهند تا روحانيان و مبلّغان در برابر مخالفان خلع سلاح نباشند.

شيوه هاى عملى در تبليغ

اشاره

و اما شيوه هاى عملى، كه كار تبليغ را موفق تر مى سازد، بسيار است كه به برخى از موارد آن مى پردازيم:

1- آهنگ محبّت در تبليغ

دعوت و تبليغ دين برخاسته از محبت نسبت به انسان و عشق به

ص: 137

هدايت اوست. از اين رو خداوند، پيامبر گرامى خود را «رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ»(1)228 ناميده و ملاطفت و ملايمت و نرمش آن حضرت با مردم را جلوه رحمت خداوندى خوانده است؛ فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ...(2)229 نمودار ساختن اين محبت از سوى مبلغ نسبت به پيام گيرنده، مى تواند زمينه نفوذ و پذيرش پيام را فراهم آورد.

محبّت دلها را به يكديگر نزديك مى كند، ميان روح ها پيوند برقرار مى سازد و هنگامى كه فاصله ها از دلها و جانها برداشته شود، انتقال انديشه ها، با سهولت بيشترى انجام خواهد گرفت ومعناى تبليغ همين است كه پيام رسان مطلبى را به اعماق روح مخاطب وارد سازد تا زمينه گرايش وى را فراهم آورد.

واژه «نصح» و نصيحت كه مشتقات آن در قرآن و روايات آمده، به معناى همين خيرخواهى است و نصيحت كننده از سرِ خيرانديشى در صدد تبليغ برآمده است.

قرآن كريم از سخن هود پيامبر با قوم خود آورده است: أُبَلِّغُكُمْ رِسالاتِ رَبِّي وَ أَنَا لَكُمْ ناصِحٌ أَمِينٌ(3)230 و درباره پيامبر خدا مى فرمايد: لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ.(4)231

اميرالمؤمنين درباره آن حضرت مى فرمايد:

«فَبَالَغَ صلى الله عليه و آله فِي النَّصِيحَةِ»(5)232


1- . اعراف: 68
2- . آل عمران: 159
3- . اعراف: 68
4- . توبه: 128
5- . نهج البلاغه، خطبه 95

ص: 138

و خلاصه، بر مبلّغ است كه با آهنگ محبت احساس مخاطب را برانگيزد و محبت خدا را در دلها جايگزين سازد و چون محبت آمد، اطاعت مى آيد: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي و چنين مبلّغى محبوب خداوند و محبوب مردم مى گردد. از سخن پيامبر خدا است:

«حَبِّبُوا اللَّهَ إِلى عِبادِهِ يُحِبُّكُمُ اللَّهُ».(1)233

مولوى گويد:

از محبت تلخ ها شيرين شودوز محبت مس ها زرّين شود

از محبت دُردها صافى شودوز محبت دردها شافى شود ...

از محبت خارها گل مى شودوز محبت سركه ها مل مى شود

از محبت سجن گلشن مى شودبى محبت روضه گلخن مى شود(2)234

2- تبشير و انذار

اصل در تبليغ و ارشاد، يادآورى رحمت خداوند است. هرچند در دعوت قرآنى، از تنبيه و انذار بسيار سخن گفته شده، ليكن اين، در مرحله دوم و براى متخلّفان است. خداوند پيامبران خود را مبشّر و منذر ناميده است: فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ(3)235 و درباره پيامبر خدا فرموده:


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 56.
2- . مثنوى معنوى، ص 143.
3- . بقره: 213

ص: 139

إِنَّا أَرْسَلْناكَ بِالْحَقِّ بَشِيراً وَ نَذِيراً(1)236 با اين حال، هرگاه فساد و گمراهى و لجاجت بر فضاى جامعه اى حاكم بود، هشدار و انذار در صدر برنامه دعوت قرار مى گيرد؛ چنانكه در محيط آلوده و شرك آميز مكه، در آغاز رسالت، اين آيه آمده است: يا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ(2)237 در اينجا بيم دادن مردم از بت پرستى و ترساندن آنها از عواقب اعمال ناپسندشان، در مرحله نخست قرار گرفته است؛ همانند بيمارى كه در آغاز به جراحى نياز دارد و داروى ديگرى به حال او مفيد نيست.

گفتنى است انذار و تبشير جلوه هاى رحمت خداوند و «جلال و جمال» آفريدگارند. افزون براين، انذار در حقيقت بيم دادن ازعواقب اعمالى است كه گنهكاران مرتكب مى شوند.

از دست ديگران چه شكايت كند كسى سيلى به دست خويش زند برقفاى خويش

سعدى

3- سهولت و اعتدال

در روايات، از شريعت اسلام با ويژگى «سمحه سهله» ياد شده است.(3)238

يرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى شَرَعَ الْإِسْلَامَ وَ سَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ».(4)239


1- . بقره: 119.
2- . مدثر: 1 و 2.
3- 370 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.
4- . اصول كافى، ج 2، ص 49.

ص: 140

دشوارى هايى كه در اديان ديگر ديده مى شود، در اسلام نيست.

پيامبر خدا مى فرمايد:

«لَمْ يُرْسِلْنِي اللَّهُ تَعَالَى بِالرَّهْبَانِيَّةِ وَ لَكِنْ بَعَثَنِي بِالْحَنِيفِيَّةِ السَّهْلَةِ السَّمْحَةِ».(1)240

لازم به گفتن است كه آسان گيرى، نه به معناى تنزّل از محدوده شرع و اباحيگرى است، بلكه به معناى اعتدال، طبيعى بودن، روان و قابل عمل بودن براى آحاد امت و دور از عسرت و مشقت است. ابن عباس مى گويد:

«هنگامى كه آيه يا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَرْسَلْناكَ شاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً(2)241 نازل شد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، على عليه السلام و معاذ را فرا خواند و آنان را فرمان داد كه رهسپار يمن شوند و به آنان توصيه فرمود:

«انْطَلِقا وَ بَشِّرا وَلا تُنَفِّرا وَ يَسِّرا وَ لا تُعَسِّرا فَإِنَّهُ قَدْ انْزَلَتْ عَلَيَّ:

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ ...»(3)242 برويد و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد، آسان بگيريد و سخت نگيريد كه اين آيه بر من نازل شده:

اى پيامبر، ما تو را فرستاديم كه شاهد باشى و بشارت دهى و انذار كنى.

ابوبرده از پدرش نقل مى كند كه گفت: پيامبر خدا من و معاذ را به يمن اعزام كردند و فرمودند:

«ادْعُوَا النَّاسَ وَ بَشِّرا وَ لا تُنَفِّرا وَ يَسِّرا وَ لا تُعَسِّرا»(4)243

مردم را دعوت كنيد و بشارت دهيد و طرد


1- . فروع كافى، ج 5، ص 494.
2- . احزاب: 45.
3- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 226.
4- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 224.

ص: 141

نكنيد و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد.»

نكته قابل ذكر در باب مناسك حج و آموزش احكام آن، دشواريهاى خاص اين فريضه جهانشمول است. با دقتهايى كه بايد در اعمال زائران شود، نبايد بازتاب منفى داشته باشد، گاه مى شود كه گوينده در بيان اين احكام و مناسك، افراط مى كند كه نتيجه آن بزرگ نمايى مشكلات و ايجاد اضطراب در دل مخاطبان است و لذا بايد آن را در تبليغ و بيان احكام مدّ نظر داشت.

همچنين در مسائل نماز، چون قرائت و اذكار و آداب، بايد به قدر توانِ افراد توقع داشت. برخى از زائران فاقد سوادند و يك عمر به لهجه و تلفظ خاص عادت كرده اند، نبايد از اينان انتظار داشت بتوانند در چند جلسه، اشكالات را بر طرف كنند و رعايت مخارج حروف و تجويد و غيره را بنمايند، البته درعين حال بايد از قبل روى اين افراد كار شود. بايد به قدر توانِ آنها بسنده كرد و وحشت و اضطراب نيافريد.

تجارب چندين ساله نشان داده است كه برخى از زائران، از همان آغاز دستخوش ترس و دلهره اند و در خلال اعمال نيز دچار وسواس و حالات غير عادى مى شوند. مشكل از آنجا ناشى مى شود كه زائر بر اثر القائاتى كه شده، چنين فكر مى كند كه اعمال حج فوق طاقت اوست. حتى برخى افراد مستطيع با همين توهّم اقدام به انجام وظيفه حج نمى كنند كه مبادا تبعات آن گريبانگرشان شود؛ مثلًا امر همسرى با شبهه در اعمال، به خطر حرمت افتد!

آموزش هاى درست و تبليغات صحيح و به دور از افراط و تفريط، مى تواند در تعادل روحى زائران مؤثر باشد كه درعين جدى بودنِ احكام، از تصور صعوبت و دشوارى آن خوف و هراسى در دل زائر ايجاد نشود و افراد مستطيع از فيض معنوى اين عبادت بزرگ محروم نگردند و

ص: 142

فرصتهاى طلايى سفر روحانىِ حج، قربانى ظواهر و وسوسه ها نگردد.

مبلّغ مانند طبيب است و بايد اين نكته ها را در برخورد با افراد تحت آموزش خود رعايت كند. اعمال حج آنقدر هم دشوار نيست و با شرايط امروزى سهل و آسان تر از گذشته است. زمان پيامبر خدا و ائمه عليهم السلام با كمبود امكانات به خصوص آب و وسايل بهداشتى، مردم چگونه حج مى گزاردند و پيشوايان دين، كه خود از همه مردم بيشتر به عمق احكام آگاه و به ظواهر شرع متعهّد بودند، در چنان اوضاع و احوالى، اعمال حج را چگونه انجام مى دادند؟ آيا آن روز دشوارتر بود يا امروز با اينهمه امكانات سفر و فراوانى آب و ديگر شرايط مناسب، حتى در عرفات و مشعر و منا؟!

خلاصه اينكه شيوه تبليغ در حج بايد بگونه اى باشد كه به زائر آرامش نفس دهد و دلهره ايجاد نكند.

4- رعايت اولويتهاى تبليغ

مراعات ترتيب در موضوعات تبليغى و «اهمّ و مهم» و تقدّم و تأخر مطالب، از ديگر شيوه هايى است كه بايد مورد توجّه مبلّغان باشد. مبلّغ بايد تأمل كند كه در حال حاضر براى مخاطب چه چيز اهميت بيشتر دارد و همان را در مرحله نخستين تبليغ قرار دهد. سيره نبوى در دعوت و طرح مسائل اسلامى، بهترين گواه بر اين مدعاست. اگر در تاريخ نزول احكام و شرايع اسلام بنگريم، خواهيم ديد كه چگونه اين اصل رعايت شده است.

براى نمونه: در دعوت اسلام، پس از طرح مسائل اعتقادى؛ چون توحيد، نبوت و معاد، نخستين تكليف نماز است؛ چرا كه آسان تر از ديگر تكاليف مى باشد و بار مالى و مشقت خاص ندارد. اين در حالى است كه مسائل

ص: 143

مالى؛ چون زكات و خمس در سالهاى مدينه عنوان مى شود و نيز درباب محرّمات همين روال پيموده شده و مثلًا حرمت خمر، طى چند آيه و به تدريج و با زمينه سازىِ روانى قطعيت يافته است، درست مانند معلّمى كه بايد درس خود را از الفبا آغاز كند تا به مسائل دشوارتر برسد ...

جالب است كه بدانيم شخص رسول اللَّه صلى الله عليه و آله اين نكته را به مبلّغان ياد آورى مى كرد، ابن عباس مى گويد: هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله معاذبن جبل را به سوى مردم يمن فرستاد، به او فرمود:

«تو نزد گروهى از اهل كتاب مى روى، از اين رو بايد نخستين دعوت تو يكتاپرستى خداوند متعال باشد. اگر توحيد را شناختند به آنان بازگو كه خداوند در شبانه روزشان پنج نماز بر آنان واجب كرده است و هرگاه نماز را بپا داشتند، به آنان بگو خداوند در اموالشان زكات را قرار داده است تا از بى نيازشان ستانده و به نيازمندشان داده شود. پس هرگاه بدان اذعان كردند، از آنان زكات بگير و از گزيده اموال مردم اجتناب كن.»(1)244 براى يك تازه مسلمان، در قدم نخست نبايد از واجبات مالى سخن گفت. بلكه بايد اول به تحكيم مبانى اعتقادى وى پرداخت. سپس به وظايف عملى غير مالى توجه داد و در آخرين مرحله، واجبات مالى را عنوان نمود. گفتنى است، در ميان زائران نيز كسانى هستند كه با داشتن ايمان و عمل به واجباتى چون نماز و روزه، اهل پرداخت وجوه مالى خمس و زكات نبوده اند.

سخن گفتن از واجبات مالى، براى اينان بايد در حد بيان كلّيات احكام


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 313

ص: 144

مالى باشد نه اصرار بر پرداخت وجوه و دعوت به حساب و كتاب.

پرداختن وظيفه خود آنهاست و روحانىِ گروه بايد تنها احكام را بگويد، آن هم به گونه اى كه توهماتى در اينگونه مسائل براى مخاطب پديد نيايد.

شايسته است هرگاه زائران خود از پرداخت بدهى مالى استقبال كردند، آنگاه روحانى وارد مذاكره در جزئيات مسائل مى شود و هر گاه مخاطب اصرار بر اين امر نداشت، روحانى مسائل را به صورت كلّى و در ميان جمع عنوان كند و در مسائل شخصى افراد وارد نشود.

مبلّغ پيام رسان است و تكليفى بيش از اين ندارد؛ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغُ(1)245، زمانى بايد سخن بگويد كه موقعيت ايجاب مى كند و در صورت مناسب نبودن موقعيت، از گفتن خوددارى كند. على عليه السلام مى فرمايد:

«لا تَتَكَلَّمَنَّ إِذا لَمْ تَجِدْ لِلْكَلامِ مَوْقِعاً».(2)246

و نيز مى فرمايد:

«كُنْ

كَالطَّبِيب الرَّفِيقِ الَّذِي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيْثُ يَنْفَعُ».(3)247

5- مأيوس نكردن- اميد دادن

در تبليغ بايد از سخت گيرى و ياس آفرينى پرهيز كرد؛ همانگونه كه شيوه و دستور قرآن است؛ وَلا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ(4)248 مردم را نوميد نكرده و به همه، حتى گنهكاران وعده آمرزش داده است؛ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً(5)249 همچنين بايد از ايجاد غرور و خودبينى دورى كرد كه اين وسوسه


1- . آل عمران: 20
2- . غرر الحكم، 10274- تبليغ در قرآن و حديث ص 310
3- . بحار الانوار، ج 2، ص 53؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 310
4- . يوسف: 87
5- . زمر: 53

ص: 145

شيطان است، به فرموده قرآن: وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ

.(1)250

به گفته اهل معرفت، دل مؤمن بايد همواره در ميان «خوف و رجا» در تردّد باشد. بدين ترتيب مبلّغِ كار آزموده كسى است كه دل مخاطب خود را ميان اين دو حالت نگهدارد. حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ».(2)251

يكى از آفات عمل صالح كه نيرنگ شيطان در آن دخالت دارد، غرور و عُجب است كه گاه اين آفت گريبان زائر را مى گيرد و با اين عنوان كه ميهمان خدا بوده و اعمال حج را انجام داده است، نوعى خود بزرگ بينى به او دست مى دهد و افراد كم ظرفيت را به نوعى سركشى و كبر مبتلا مى سازد كه در اعمال و رفتار آنها مشهود است.

با چنين حالتى بايد مبارزه كرد و مخاطب را از ظواهر، به واقعيات هدايت نمود. براى اين مقصود، ذكر حالات اولياى خدا و تواضع و فروتنى آنها در مراسم حج مؤثر است؛ از جمله ذكر حالات امام سجاد عليه السلام كه هنگام گفتن تلبيه مى گريست و در زبانش لكنت ايجاد مى شد و به راحتى نمى توانست لبيك بگويد و مى فرمود: مى ترسم در جواب من بگويند «لا لبّيك» جايى كه آن امام معصوم، آنگونه تذلّل و تواضع دارد و از قبولى عمل خود بيمناك است، چگونه خواهد بود حال ما گنهكاران، كه


1- . لقمان: 33
2- . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 90

ص: 146

از شرع جز ظواهرى نمى بينيم؟!

6- تبليغ مستقيم و غيرمستقيم

پيام تبليغى، گاه به طور مستقيم به مخاطب القا مى شود؛ مانند خطاب هاى قرآنى كه با عبارت: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ... و مانند آن آمده و گاه به نحو غير مستقيم است؛ مانند پيامهايى كه از داستانها و قصص پيشينيان در قرآن القا شده است و نيز برخى تشبيهات، مانند آيه: مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً ...(1)252 كه بى ترديد محتواى آن، از يهوديان فراتر مى رود و هر حامل كتاب و غير عامل به آن را شامل مى گردد. قابل ذكر است كه تبليغ غير مستقيم تأثير بيشترى از تبليغات مستقيم دارد؛ زيرا تبليغ مستقيم گاه موجب حساسيت و مقاومت در مخاطب مى شود، در حالى كه تبليغات غير مستقيم از اين واكنش و عكس العمل در امان است، لذا استفاده از روش هاى غيرمستقيم در جوامع و فرهنگ ها رايج است و در همه ادوار در تبليغ و حتى تعليم و تربيت مورد استفاده قرار گرفته و بهتر جواب داده است.

از اين رو در تبليغات قرآن از اين روش استفاده شده است. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«نَزَلَ الْقُرْآنُ بِإِيَّاكِ أَعْنِي وَ اسْمَعِي يَا جَارَةُ».(2)253

و نيز در سخن آن حضرت است:

«مَا عَاتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عَلَى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ يَعْنِي بِهِ مَا قَدْ مَضَى فِي الْقُرْآنِ مِثْلُ قَوْلِهِ

«وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئاً قَلِيلًا»(3)254 عَنَى بِذَلِكَ غَيْرَهُ».(4)255


1- . جمعه: 5
2- . كافى، ج 2، ص 630
3- . اسراء: 74
4- . همان.

ص: 147

فصل ششم: ابزار تبليغ

اشاره

از ديگر عناصر تبليغ، كه پيام رسانى بدون آن عملى نيست، ابزار تبليغ است، تا جايى كه برخى محقّقان آن را از اركان اصلى تبليغ شمرده اند.

ابزارهاى تبليغ وسايل و وسايطى هستند كه پيام رسان پيام خود را بدان وسيله به مخاطبان منتقل مى كند. با اين تعريف هر آنچه در انتقال پيام نقش واسطه را ايفا مى كند؛ اعم از نيروى انسانى، عوامل طبيعى و ابزارهاى مصنوعى، علمى يا هنرى، صوتى يا تصويرى، عنوان ابزار دارد.

ابزار تبليغ را از منظرهاى گوناگون مى توان تقسيم بندى كرد:

از منظر زمان و مكان، جوامع و فرهنگ ها، اديان و مذاهب و ساير مشخصه ها و با اين لحاظ، ابزار تبليغ در رهگذر عصرها و متناسب با شرايط و پابه پاى تكامل بشر، تكامل يافته است. دورانى بود كه بشر تنها به وسايل طبيعى و سنتى دسترسى داشت و ابزارهايى مانند خط، زبان، داستان، هنر، خطابه، شعر و ... وسايل پيام رسانى بودند و حتى دود و آتش و طبل و خطوط و نقوش و قبور و پرچم ها و كبوتران نامه رسان در انتقال پيام مورد استفاده قرار مى گرفتند. همانگونه كه رنگ ها نيز حامل پيام

ص: 148

بودند. چينى ها رنگ زرد را نشانه دشمنى و خشم و رنگ كبود را نشانه بى سعادتى مى دانستند. در خاورميانه رنگ قرمز را با سعادتمندى ارتباط مى دادند. امروزه نيز، با وجود وسايل پيشرفته، پاره اى از اين ابزارها به تناسب محيطِ تبليغ مورد استفاده قرار مى گيرند.

با ظهور اسلام، علاوه بر ابزارهاى متداول كه در شبه جزيره مورد استفاده قرار مى گرفت؛ مانند خطابه و شعر و پيك و نامه، ابزارهاى نوينى كه سابقه نداشت به صحنه آمد. برخى از اين ابزارها عبارتند از:

1- اذان

اذان يكى از اين ابزار است كه شعار عمومى مسلمانان شد. گلبانگ اذان، شبانه روز پنج نوبت به عنوان اعلام عقايد دينى و دعوت به نيايش و پرستش خداى يگانه، سروده مى شود. معناى لغوى اذان، اعلام است، همانگونه كه آيه شريفه: وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ ...(1)256 و وَأَذانٌ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ...(2)257 يكى در دعوت به حج و ديگرى اعلان برائت، بيانگر مفهوم اعلام است. نكته شايان ذكر در اذان، تكرار جملات آن، دو يا چهار مرتبه است و تكرار، خود از عوامل مؤثر در تبليغ و دعوت و جلب توجه مخاطب مى باشد. اين شعار از سحرگاهان تا شامگاهان گوش ها و دلها را مى نوازد. گفتنى است، اذان مستحباتى دارد؛ از جمله اينكه مؤذن بلند آواز و خوش صدا باشد و بر جاى بلند بايستد و صداى خود را بلند كند تا مردم هر منطقه بشنوند. همچنين مستحب است كسى كه جملات


1- . حج: 27
2- . توبه: 3

ص: 149

اذان را مى شنود با حكايت آنها، گوينده اذان را همراهى كند و اين خود يك حركت عمومى در تبليغ به شمار مى آيد.

2- نماز جماعت و جمعه

نماز جماعت و جمعه و خطبه هاى آن نيز به عنوان يكى از وسايل و ابزار ارتباط جمعى ميدانى، بهترين فرصت براى تبليغ درون مرزى و برون مرزى اسلام است. لذا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تبليغ رسالت از اين فرصت بهره مى گرفتند. آن حضرت از سال چهارم بعثت كه دعوت خود را علنى كردند، در موسم حج به سراغ حجاج كه در «عكاظ و مجنه و ذى المجاز» منزل داشتند، مى رفتند و به دعوت آنها مى پرداختند و در همين حال مورد آزار و اهانت مشركان قرار مى گرفتند. تاريخ در حافظه خود ضبط كرده كه حركتهاى مهمّ تبليغى، از سرزمين مكه آغاز گرديد؛ مانند: اعلان برائت، اعلام وصايت و خلافت اميرالمؤمنين، خطبه غدير، خطبه عرفات، خطبه مسجد خَيف و ... حركت امام حسين و تبليغ و روشنگرى تا شهادت و در آينده، ظهور حضرت مهدى (عج) نيز از آنجا خواهد بود.

3- پيك و پيام

يكى از ابزارهاى پيام رسانى، اعزام پيك و ارسال نامه بوده است. در داستان سليمان و بلقيس آمده: اذْهَبْ بِكِتابِي هذا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ ما ذا يَرْجِعُونَ(1)258

پيامبر گرامى اسلام نيز به طور گسترده از نامه و پيك در تبليغ رسالت


1- . نمل: 28

ص: 150

بهره گرفتند. عدد اين نامه ها را تا 186، آورده اند.(1)259 اين نامه ها براى ملوك و پادشاهان، سران اهل كتاب، سران قبايل و گروه هايى از مردم ارسال مى شد؛ مانند نامه به كسرى، قيصر، نجاشى، مقوقس، اسقف اعظم روم، اسقف نجران، ملوك حِمْير، سران قبايل يمن، يهود خيبر كه در هر يك از اين نامه ها به مقتضاى حال مخاطب، نوعى ارشادگرى وجود دارد. اين نامه ها عموماً با بسم اللَّه آغاز شده است و نيز رسالت پيامبرخدا در آنهامطرح مى گردد وبه آيه قرآن استشهاد مى شود. نام پيامبر قبل از نام مخاطبين مى آيد، با مهر مخصوص پيامبر ممهور مى گردد، روش بلاغت

«خَيْرُ الْكَلامِ ما قَلَّ وَ دَلَّ»

به خوبى محسوس است. در اين نامه ها موقعيت زمانى اعزام مبلّغان و ارسال نامه قابل دقت است. اين نامه ها حوالى سال ششم هجرى و هنگامى بوده كه اسلام در جزيرة العرب مستقر شده و دعوت برون مرزى آغاز گرديده است. پيام رسانها نيز غالباً افرادى زبان دان، هوشمند و كارآمد بوده اند.

به گفته ابن سعد، هر يك از فرستادگان مى توانستند به زبان و لغت منطقه مأموريت خود سخن بگويند.(2)260 داستان عبداللَّه بن حذافه در دربار روم و ملاقات دحيه كلبى با سزار امپراتور روم و گفتگوى حاطب بن ابى بلتعه با مقوقس پادشاه مصر معروف است. اينها حكايت از ايمان، هوشمندى و استقامت پيام رسانها دارد كه در مكالمات خود، توانستند نظر مخاطبان را به اسلام جلب كنند.(3)261 بدين ترتيب نامه نگارى و طرح مبانى دعوت از اين طريق مى تواند ابزار مفيدى در تبليغ باشد و در شرايط


1- . نك: مكاتيب الرسول ص 30؛ پژوهشى در تبليغ صص 420- 406
2- . الطبقات الكبرى، ج 1، ص 258
3- . نك: پژوهشى در تبليغ، ص 416

ص: 151

كنونى كتاب و مقاله بيشترين ابزار نگارش اند كه با توسعه وسايل روز، نقش عمده اى در تبليغ ايفا مى كنند.

4- وفود و ارتباطات مردمى

از جمله وسايل ارتباط و انتقال پيام اسلام، هيأت هاى نمايندگى عرب بودند كه از اطراف و اكناف عازم مدينه شده و با پيامبر ديدار مى كردند تا ضمن كسب آگاهى از آيين جديد، براى قبايل خود خبرى نو ببرند.

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله در تماس با آنان، محتواى دعوت جديد را مطرح مى ساختند و از آنان مى خواستند كه اين پيام را به افراد غايب برسانند.

امروزه ستون وفود در مسجد نبوى، يادآور ملاقات هيأت هاى اعزامى با پيامبر خدا است. ابن سعد ذيل عنوان

«وَفاداتُ العَرَب عَلى رَسُولِ اللَّهِ»

به ذكر اين هيأت ها پرداخته است.(1)262

5- تبليغ و خدمات انسانى- امداد

تبليغ غير مستقيم از طريق خدمات، از بهترين ابزارهايى است كه مى توان به كار گرفت. خدمات انسانى افزون بر پاداشى كه نزد خداوند دارد، يكى از ابزارهاى تبليغ نيز محسوب مى شود. اگر بر اين باوريم كه تبليغ موفق آن است كه مخاطب را جذب كند و گرايش وى را به محتواى پيام ميسر سازد، خدمات مالى و انسانى و كوشش در رفع مشكلات آنها يكى از عوامل مؤثر در تحقّق اين هدف مى باشد. ملاحظه مى كنيم كه يكى از مصارف زكات

«وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»(2)263

مى باشند؛ يعنى كسانى كه


1- . الطبقات الكبرى، ج 1، صص 355- 291؛ نك: پژوهشى درتبليغ، ص 421
2- . توبه: 60

ص: 152

اسلام اختيار نكرده اند، به آنها كمك مى شود تا دلهايشان جذب اسلام شود. پيشوايان اسلام، در تبليغ نبوت و ولايت، از اين شيوه پسنديده بهره مى گرفتند. كسان بسيارى بودند كه سرِ خصومت با پيشوايان دين داشتند اما احسان و محبّت و نيكوكارى، آنان را به تسليم كشانيد و سرانجام ايمان آوردند. منابع روايىِ ما، آكنده از توصيه هايى است كه از انسان دوستى و خدمت به نيازمندان سخن مى گويد و آن را در شمار بهترين عبادات آورده است. تبليغ اسلام نيز جلوه اى از انساندوستى است كه بيگانگان نيز بدان اعتراف كرده و در اين باره كتابها نوشته اند.(1)264 بر كسى پوشيده نيست كه يكى از بركات حج، همان خدمات انسانى است كه افزون بر ابعاد معنوى، پيوند امت را مستحكم تر مى كند و انسان دوستى اسلام را به نمايش مى گذارد. يكى از مصاديق آن مسأله قربانى است كه علاوه بر پيام معنوى آن و تجديد خاطره ابراهيم خليل و اسماعيل ذبيح و وسيله تقرّب بودن آن، يك منبع عظيم براى نيازمندان است و اگر به درستى از آن بهره بردارى شود، مى تواند يكى از ابزارهاى تبليغى اسلام نيز باشد. جدا از اين، زائرانى كه رهسپار سرزمين وحى مى شوند، از همان آغازِ حركت تا بازگشت به وطن، آثار خدماتى و نيكوكارى براى نيازمندان دارند و اين به بسط دين و گسترش فرهنگ حج و درك فلسفه اين مراسم جهان شمول كمك مى كند. سيره اهل بيت نيز حكايت از چنين روشى دارد. آنها در مناسبتهاى گوناگون؛ از جمله موسم حج، سفره احسانشان بر مستمندان گسترده بوده است.

مسروق مى گويد: در روز عرفه، به خيمه امام حسين عليه السلام رفتم، ديدم


1- . نك: انسان دوستى در اسلام، نوشته دانشمند سوئيسى مارسل بوازار.

ص: 153

مردم خدمت حضرت مى رسند، سفره هاى غذا موجود است و در آنها غذا نهاده اند و مردم از آنها مى خورند و با خود مى برند.(1)265 تاريخ تمدّن اسلامى نشان مى دهد كه مسلمانان از طريق امداد و تأسيس بيمارستان و مداواى بيماران، علاوه بر تعاون درونى جامعه اسلامى، عامل تبليغى براى ديگران نيز بوده اند.

ويل دورانت مى نويسد:

«بيمارستانهاى مجلّل و بى نظيرى به وسيله مسلمانان ساخته شد كه بيماران را رايگان معالجه مى كردند. بيمارستانى كه نورالدين به سال 556 ق. ايجاد كرد، سه قرن تمام بيماران را بدون دستمزد علاج مى كرد. در بيمارستان قاهره به سال 686 افزون بر بخش درمانى، كتابخانه، نمازخانه و سالن مطالعه وجود داشت و بيماران را پس از معالجه مبلغى مى دادند كه بدان وسيله زندگى خود را تأمين كنند.»

6- زبان و بيان

آشنايى با زبان مخاطبين از لوازم تبليغ است. همانگونه كه پيامبران به زبان قوم خود برانگيخته شدند وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ ...(2)266 گرچه زبان پيامبر عربى بود و قرآن كريم با زبان عربى شيوا و روشنگر نازل شده؛ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ(3)267 اما همانگونه كه تاريخ به ثبت رسانده، پيامبر خدا با ديگر لغات نيز آشنايى داشتند و با هر گروهى به


1- . نك: منتهى الآمال، ج 1، باب فضائل امام حسين عليه السلام.
2- . ابراهيم: 4
3- . نحل: 103

ص: 154

لهجه و زبانشان سخن مى گفتند و گاهى اصحاب نمى توانستند با آن زبان سخن بگويند. على عليه السلام مى فرمايد: هنگامى كه پيامبر با

«وفد بنى نهد»

سخن مى گفت، عرض كردم يا رسول اللَّه! ما فرزندان يك پدر هستيم با اين حال مى بينم شما با وفود و هيأت هاى عرب به گونه اى صحبت مى كنيد كه ما بسيارى از آن را نمى فهميم. حضرت فرمود: اين چنين خداوند مرا مؤدب ساخته و نيكو ادب آموخته است و من در ميان بنى سعد تربيت شده ام.(1)268 در مورد پيك ها و فرستادگان پيامبر نيز آورده اند كه آنها زبان منطقه مأموريت خود را مى دانستند و با آن تكلّم مى كردند.(2)269 و نيز در تاريخ آمده است: پيامبر برخى ياران خود را به فراگيرى زبان بيگانه مأمور مى ساخت.

براى نمونه، زيدبن ثابت را فرمود كه زبان سريانى بياموزد تا بتواند نامه ها را بخواند و با يهوديان صحبت كند.(3)270 موارد بالا نشان مى دهد كه پيامبر گرامى اسلام تا چه اندازه به زبان اهتمام داشتند و با كمبود وسايل و امكانات آن عصر استفاده از زبان را توصيه مى كردند و زبان دانها را به منطقه مأموريت خارجى؛ مثل روم، ايران، مصر و غيره مى فرستادند و اين براى مبلّغان درسى است آموزنده.

در عصرى كه انسانها به صدها زبان تكلّم مى كنند، جهانى كردن اسلام به فراگيرى زبان نياز دارد. در مورد حج اين مسأله از اهميت ويژه اى برخوردار است و شايسته است مبلّغ حداقل به زبان عربى رائج آشنا باشد و بتواند به محاوره و بحث و گفتگو بپردازد وگرنه در عرصه رقابت تبليغى، بازنده خواهد بود.


1- . مكاتيب الرسول، ص 12؛ پژوهشى در تبليغ، ص 465
2- . ابن سعد، طبقات ج 3، ص 258
3- . الدعوة الاسلاميه، احمد غلوش، ص 470؛ پژوهشى در تبليغ، ص 465

ص: 155

7- شعار و شعائر

راغب مى گويد:

«الشِّعارُ ما يُشعِرُ بِه الْإنْسانُ نَفْسَهُ فِي الْحَرْبِ أيْ يُعْلِمُ»؛(1)271

«شعار آن چيزى است كه انسان به وسيله آن در جنگ خود را اعلام و معرفى مى كند.» شعار اعلام موجوديت، اعلام موضع و هدف، با جملاتى كوتاه، رسا و نمادين است كه با اين خصوصيات مى تواند زبان به زبان بگردد و در افكار عمومى جاى خود را باز كند. البته شعار اختصاص به جنگ ندارد بلكه در عرصه عقايد و اعلام مواضع فكرى، فرهنگى، سياسى، نظامى و ... شعار نقش مؤثر دارد. شعار همچون ضرب المثل هاى كوتاهى است كه در هر فرهنگى وجود دارد و در عين سادگى و كوتاهى، از فرهنگ حاكم بر انديشه ها پرده برمى دارد.

استفاده از شعارها در جنگ و رويارويى دو جبهه، متداول بوده. كفار در جنگ بدر هبل را بر شترى نهاده و به پاى آن شعار مى دادند:

«اعْلُ هُبَل، اعْلُ هُبَل»

كه در پاسخ به اين شعار موهوم و شيطانى، پيامبر دستور داد مسلمانان بگويند:

«اللَّهُ أعْلى وَ أَجَل»

كه اين شعار معقول و فطرى شعار موهوم دشمن را تحت الشعاع قرار مى داد. در يكى ديگر از جنگ ها كه مشركين مى گفتند

«إِنَّ لَنا عُزّى ولا عُزّى لَكُمْ»

شعار مسلمانان

«اللَّهُ مَوْلانا وَلا مَولى لَكُم»

بود كه شعار مشركين را بى رنگ مى ساخت.

ابن هشام مى نويسد: شعار مسلمانان در جنگ بدر

«أحد أحد»

بود و در جنگ احد

«أمِت أمِت»

؛ «بميران، بميران!» كه رمزى بود ميان جنگ آوران اسلام.(2)272 نظير اين تعبير را قرآن درباره ابولهب و همسرش دارد: تَبَّتْ يَدا أَبِي


1- . المفردات فى غريب القرآن، شعر.
2- . السيرة النبويه، ج 2، ص 287

ص: 156

لَهَبٍ وَ تَبَّ ... وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ(1)273.

شعائر

«جمع شعيره»

به معناى آداب و مراسم دينى است و عبارت است از آنچه نام خدا و علامت اسلام بر آن نهاده شده باشد؛ چنانكه درباره صفا و مروه فرموده است: إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...(2)274 و شتر قربانى كه علامت نهاده شده از شعائر اللَّه است: وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَكُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ ...(3)275 شعائر را نمى توان به موارد خاص محدود ساخت بلكه دامنه گسترده دارد. با اين نگرش، كعبه و مناسك و مشاعر حج، مسجد و منبر، جمعه و جماعت، نماز و اذان و اقامه، اعياد و مواليد و وفيات و مجالس سوگوارى و ذكر مناقب و مصائب، نام گذارى هاى اشخاص يا اشيا، كه به موجب تداعى معانى پل ارتباطى افراد با مكتب و ارزش هاى دينى مى باشند و هر علامت ديگر دينى چون تصاوير حرمين شريفين، تابلوها و پرچم هاى مزين به نام خدا جزو شعائرند. به همين دليل است كه قرآن كريم تعظيم شعائر را نشانه تقوى دانسته است ذلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ(4)276 شعائر اسلامى در سيماى مؤمنان و لباس پوشيدن و تكلّم و تعارف آنها نيز بايد منعكس باشد. همانگونه كه پيامبر خدا فرمود:

«غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لا تَشَبَّهُوا بِالْيَهُودِ»(5)277

بنابراين، حتى رنگ مو اگر نشانه مسلمانى باشد، مورد ستايش است و تشبّه به كفّار حتى در لباس پوشيدن و آداب معاشرت جزو منهيات فقه است و مهمتر از همه،


1- . مسد: 2 و 4
2- . بقره: 158
3- . حج: 36
4- . حج: 32
5- . وسايل، ج 2، ص 84

ص: 157

اعلان برائت از مشركين، كه سيره مبارك نبوى بوده و در حج جايگاه مهم دارد. هويت يابى جهانى اسلام اقتضا مى كند از علايم و نمادها و شعارهاى اسلامى و ملى خود حراست كنند و مانع نفوذ فرهنگ بيگانه در جوامع اسلامى شوند. اشاعه فرهنگ بيگانه با هدف هويت زدايى از مسلمين، سياست ديرينه اى است كه جهان استعمارى آن را دنبال كرده تا توانسته غرب زدگى را در جوامع اسلامى نهادينه كند، لباس، زبان و لغت و فرهنگ آداب و سنن عمدتاً گرفته شده از غرب است كه بر مسلمانان تحميل شده و بازيابى هويت اسلامى ايجاب مى كند كه مسلمانان از فرصتهاى ارزشمندى چون حج بهره بگيرند و به هويت اسلامى و ترويج آن در شعار و شعور همت گمارند. تجمّع زائران هر سال به عنوان نمايندگان و راهنمايان فكرىِ كشورهاى اسلامى مى تواند فرصت مناسبى براى اين مقصود و بازگشت به خويش و رهايى از استحاله شدن در فرهنگ و سياست بيگانه باشد.

در تبليغات اسلامى، از ابزارهاى ديگرى چون خطابه، قصه و داستان، شعر و ادب، هنر و آهنگ، روانشناسى و جنگ روانى، امثال و حكم، سوگند و برخى ابزارهاى ديگر استفاده مى شود كه شرح آنها در خور اين مجموعه نيست.(1)278 و در اينجا به لحاظ اهميّت، بحث خطابه را دنبال مى كنم.


1- . مراجعه شود به پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده.

ص: 158

ص: 159

فصل هفتم: خطابه

اشاره

جنبش اول كه قلم برگرفت حرف نخستين ز سخن درگرفت

پرده خلوت چو برانداختندجلوت اول به سخن ساختند

***

بلبل عرشند سخن پروران باز چه مانند به آن ديگران ...

پرده رازى كه سخن پرورى است سايه اى از پرده پيغمبرى است ...

آنكه در ين پرده نوائيش هست خوشتر ازين حجره سرائيش هست

هر كه علم بر سر اين راه بردگوى ز خورشيد و تك از ماه برد

حكيم نظامى

شايع ترين ابزار پيام رسانى، خطابه و بيان است كه با تاريخ حيات انسان پيوند دارد؛ خَلَقَ اْلإِنْسانَ* عَلَّمَهُ الْبَيانَ(1)279 پيامبران خدا نيز در تبليغ رسالت، از خطابه بهره گرفته اند.

امام سجاد عليه السلام طى روايتى مى فرمايد:

«لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا بَعَثَ


1- . الرحمن: 3 و 4

ص: 160

الْأَنْبِيَاءَ والْأَوصِياءَ بِالسُّكُوتِ إِنَّمَا بَعَثَهُمْ بِالْكَلامِ»(1)280

در خصوص تاريخچه خطابه گفته اند: نخستين كسى كه بر منبر ايراد خطبه نمود، آدم عليه السلام بود(2)281 و از اوايل سيوطى نقل شده كه نخستين بار ابراهيم بر منبر ايراد خطبه نمود.(3)282 درباره شعيب آورده اند كه او سخنورترين پيامبران بود؛

«وَ كانَ شُعَيبُ أَخْطَبُ الْأَنْبِياء»(4)283

همچنين موسى بن عمران از خداوند خواست گره از زبانش بگشايد تا بتواند رسالت خود را به خوبى ابلاغ كند؛ وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي* يَفْقَهُوا قَوْلِي(5)284 در عصر رسالت نبى گرامى صلى الله عليه و آله كه خطابه بازار رايجى در ميان اعراب داشت، آن حضرت در ابلاغ رسالت از اين ابزار مؤثر بهره گرفتند.

خطابه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله در زمينه هاى مختلف، اعتقادى، تشريعى، اخلاقى، اجتماعى، سياسى و نظامى و مناسبتهايى چون جمعه و عيدين فطر و قربان، مشهور و خواندنى است. در حوادث مهمى چون فتح مكه، اعلام ولايت در غدير خم و اعلان منشور حقوق اسلامى رسالت آسمانى خود را با خطابه هاى غرّا ابلاغ فرمود، گرچه در عصر ظهور اسلام، اعراب در عالى ترين درجه فصاحت و بلاغت بودند و در انشا و انشاد شعر و خطابه مسابقه مى دادند امّا خطابه هاى عصر جاهلى فاقد محتوا بود و بر محور انديشه هاى جاهليت دور مى زد. اما در پرتو مفاهيم متعالى اسلام، خطابه از رشد و تعالى و پويايى خاص برخوردار شد.


1- . سفينة البحار، ماده كلم.
2- . كتاب الاوائل، مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهانى
3- . همان.
4- . البيان و التبيين، ج 1، ص 137
5- . طه: 27 و 28

ص: 161

به گفته يكى از نويسندگان عرب:

«تحوّلات سياسى، دينى و اجتماعى، به شكوفايى خطابه در اين عصر انجاميد؛ زيرا دعوت جديد همواره به سخنرانى نياز داشت كه تعاليم آن را به مردم برساند. اسلام، انقلابى عميق در فرهنگ عرب پديد آورد و مفاهيم خوب و بد را جايگزين نام و ننگ ساخت؛ همانگونه كه سير و سلوك افراد را به كنترل درآورد و معناى وجود وزندگى را براى انسان تبيين كرد و با معيارهاى جديد، اين دو را ارزش و روحى ديگر بخشيد.»(1)285 از ويژگى هاى خطابه اسلامى، تضمين آيات و روايات است.

جاحظ مى گويد: به نظر مسلمانان، از محسّنات خطابه اين است كه مشتمل بر تعدادى از آيات قرآن باشد تا كلام را شكوه و وقار و ظرافت و شيوايى بخشد.(2)286 تاريخ دعوت اسلام ودعوت گران به آيين حنيف، مشتمل بر خطابه ها و سخنرانى هايى است كه در فرصتها و مناسبتهاى مختلف ايراد شده و نقش پيام رسانى ايفا كرده است. مشهورترين آن، خطبه هاى امير مؤمنان عليه السلام است كه بخشى از آن (241 خطبه) در فصل نخستين نهج البلاغه گردآورى شده است. اين ميراث گرانسنگ اسلام و ولايت، همچون جويبارى در بستر تاريخ فرهنگ و انديشه اسلامى جريان داشته و سخنوران و خطيبانِ توانمندى را پرورش داده است.

ابن ابى الحديد مى نويسد: على عليه السلام پيشواى سخن سازان و خطبه


1- . ايليا حاوى، فن الخطابه، ص 71
2- . البيان و التبيين، ج 2، ص 38

ص: 162

پردازان بود. درباره سخن او گفته اند:

«دُونَ كلامِ الْخالِقِ وَفَوْقَ كَلامِ الْمَخْلوُقِ».

عبدالحميدبن يحيى مى گويد:

«هفتاد خطبه از خطبه هاى على عليه السلام را از بر كردم و آنها همواره جوشيد و زايش كرد و منبع تراوش هاى فكرى و علمى من شد.»

ابن نباته گويد:

«گنجى از خطابه را حفظ كردم كه انفاق آن جز فزونى و گستردگى نياورد. صد فصل از مواعظ على بن ابى طالب را حفظ كردم.»(1)287 خطابه هاى اهل بيت، چون فاطمه زهرا عليها السلام پس از رحلت پيامبرخدا صلى الله عليه و آله، از جمله خطبه معروف فدكيه و خطبه هاى امام حسن عليه السلام در درگيرى هايى كه با معاويه داشت و خطبه هاى امام حسين عليه السلام در عرصه كربلا و پيش از آن و ديگر فرصتها چون موسم حج و اجتماع منا و گفتگو با عالمان دين و خطبه هاى بازماندگان آن حضرت پس از شهادت امام، در سفر اسارت مانند خطبه امام سجاد عليه السلام در مسجد دمشق و خطبه هاى حضرت زينب و امّ كلثوم عليهما السلام در كوفه و شام، هر يك در دفاع از حق و دريدن پرده جهل و نفاق از چهره منافقان و تبهكاران، نقش بسيار مهمى ايفا كرده است.

همچنين تاريخ تشيّع يادآور خطيبانى چون مالك اشتر، صعصعة بن صوحان، محمدبن حنفيه، ابى اسود دئلى، كميت اسدى شاعر و خطيب، مختار بن ابى عبيده و ديگر سخنورانى است كه سيره و حديث از آن


1- . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 11، چاپ بيروت.

ص: 163

سخن مى گويد.(1)288 خطابه شيعه، به خصوص پس از واقعه كربلا، از پويايى و شورآفرينى ويژه اى برخوردار شد. در اين رهگذر و به بركت اقامه سوگوارى اباعبداللَّه عليه السلام، سخنوران در سرزمينهاى اسلامى، كه شيعه حضورى داشت، درخشيدند و به تشريح حوادث كربلا و اهداف و آثار نهضت عاشوراى حسينى پرداختند و با يادآورى شهادت و مظلوميت سالار شهيدان، مظلوميت تاريخى شيعيان را به نمايش گذاشتند و مستقيم و غير مستقيم جريان نفاق حاكم و سياستهاى ظالمانه را محكوم و محاكمه كردند.

در مبحث خطابه به چند نكته بايد پرداخت:

الف- فن خطابه

هر چند سخنورى و خطابه در اصل يك استعداد و هنر ذاتى است كه حتى بدون تدوين فنون آن مى تواند نقش راهبردى خود را ايفا كند، ليكن با اين حال دانشمندان از ديرباز اصول و فنونى را براى خطابه نگاشته اند.

نخستين كتاب مدوّن موجود از عهد باستان، «خطابه ارسطو» است و نيز كتاب «فن سخنورى» گرگياس به قلم افلاطون كه ويژگى هاى خطيب و محسّنات خطابه و موضوع و راه و روش آن را به بحث گذاشته اند.(2)289 همزمان، منطقيون از خطابه به عنوان يكى از «صناعات خمس» ياد كرده و به تحليل و بيان آن با رويكرد منطقى پرداخته اند. از خطيبان مشهور يونان


1- . نك: احتجاج طبرسى، ج 2، ص 19، تحف العقول 240، سليم بن قيس، صص 167، 169؛ ايليا حاوى، فن الخطابه 115 تا 203، بحارالأنوار، ج 44، ص 205
2- . نك: تلخيص الخطابه، ارسطو، ص 28

ص: 164

باستان، نام دموستنس و سخنرانى هاى شورانگيز و افسانه اى او جلب نظر مى كند.

دانشمندان مسلمان نيز بر اساس اصول و فنون بلاغت و فن بيان و ادبيات اسلامى به تدوين قوانين مربوط به علم «معانى وبيان» پرداخته و در اين مقوله آثارى بر جاى نهاده اند؛ مانند «اساس الاقتباس» خواجه نصيرالدين طوسى، «مفتاح العلوم» سكاكى، «البيان والتبيين» جاحظ كه كهن ترين آثار دانشمندان اسلامى در فن بيان و بلاغت اند. در همين حال و در رهگذر تاريخ اسلام، از آموزش خطابه در نظام تعليم و تربيت اسلامى، سخن به ميان آمده است كه در گذشته از آن ياد كرديم. همچنين تمرين خطابه در «جامع ازهر» و با هدايت مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادى كه در تاريخ خطابه به ثبت رسيده و سيد خود از برجسته ترين خطباى انقلاب عصر اخير بوده است.

همچنين فن خطابه و آيين سخنورى، در دو بُعد علمى و عملى مورد گفت وگوى دانشمندان ديگر جوامع بوده و آثارى از آنها به جاى مانده است. روايات اسلامى و سيره اهلبيت عليهم السلام نيز منبع ارزشمندى است در فن خطابه كه جامع ترين آنها خطبه هاى امير مؤمنان عليه السلام است. خطبه هاى نهج البلاغه در زمينه هاى گوناگونِ علمى، تربيتى، اخلاقى، سياسى و نظامى درس آموز است.

ب- موضوع خطابه

بى شك هيچ خطابه اى بدون موضوع نيست و هيچ سخنورى بدون در نظر گرفتن موضوع خاص نمى تواند سخن بگويد و نبايد بر كرسى خطابه بنشيند وگرنه طالب مجهول و بدون هدف خواهد بود. موضوع

ص: 165

خطابه را از ديدگاه عرف سه قسم كرده اند: «دينى»، «اجتماعى» و «سياسى» ودر تقسيمات ارسطو از سه عنوان «مشورتى، تثبيتى و مشاجرى» نام برده شده كه هر يك مقامى خاص دارد و عنوان «سياسى، اخلاقى و قضايى» به آن داده شده است.(1)290 نخستين امر مهم براى خطيب، تعيين موضوع مناسب و مورد نياز مخاطب است و آنگاه تفكّر و انديشه درباره اينكه چگونه وارد بحث شود، به چه شكلى مطالب را طبقه بندى كند و آيا سخنش را با مقدمه آغاز كند و به تحليل و بيان بپردازد؟ چه موارد و دلايلى را به كارگيرد تا به نتيجه گيرى نزديك شود؟

سخنورى كه موضوع سخن خود را هنگام سخنرانى انتخاب كند و هر آنچه بر زبانش جارى شد القا نمايد، سخنور لايق و شايسته اى نيست؛ زيرا هم وقت خود را تلف كرده و هم وقت شنوندگان را كه بخشى از عمرشان را در اختيار او نهاده اند و اين خالى از مسؤوليت نيست.(2)291 سخن گفتن از روى تدبّر در همه حال، از نشانه هاى ايمان و ويژگى هاى مؤمن به شمار آمده و روايات در اين خصوص فراوان است.

على عليه السلام مى فرمايد:

«... الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ».(3)292


1- . نك: تلخيص الخطابه ابن رشد، ص 29 و 30 و شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، ص 65، وسائل الاعلام، ص 113
2- . سعدى گويد: چو مردم سخن گفت بايد بهوش وگرنه شدن چون بهايم خموش به نطق است و عقل آدمى زاده فاش چو طوطى سخن گوى نادان مباش ز نطق آدمى بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگويى صواب
3- . نهج البلاغه، خطبه 17

ص: 166

از نكات مربوط به اين بحث، وحدت موضوع است. خط سير خطابه بايد در مسيرى واحد باشد تا مطلب به خوبى پرورانده شود. پراكنده گويى موجب سردرگمى گوينده و مخاطب مى شود و به نتيجه مطلوب نمى رسد.

اين موضوع با تنوّع در گفتار منافات ندارد كه گوينده براى اثبات مطلب و تقرير موضوع، از راه هاى گوناگون بهره گيرد و يك جمع بندى كامل از كلّ سخنانش داشته باشد.

در سخنرانى هاى حج، موضوعات و عناوين ويژه اى محور سخن قرار مى گيرد. كلّيات اين موضوعات و عناوين را در مسائل شرعى زائر و مناسك حج، فلسفه و اسرار حج، اخلاق و عرفان حج، مسائل سياسى، اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى حج، تاريخ حرمين شريفين و مشاعر و مساجد و اماكن و آثار و بنيانگذاران آن، تاريخ اسلام و تاريخ زندگانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندان و اهل بيت آن حضرت و چهره هاى نامدار و ياران صادق آنان، مسائل امروز جهان اسلام، پاسخ به شبهات مخالفين، مراقبتهاى ويژه، شرايط تقيه، آداب معاشرت با همسفران و ديگر مسلمانان، تزكيه و خودسازى، اغتنام فرصت معنوى حج، آداب زيارت و توسل و ... مى توان خلاصه كرد كه خطبا و روحانيان به اقتضاى مقام و رعايت اولويتها بايد به آن بپردازند. براى هر يك از عناوين فوق، آثار مدوّن موجود است كه روحانيان و مبلغان بايد مطالعه كرده و آگاهى هاى خود را بالا ببرند تا بتوانند پاسخ گوى نياز فرهنگى حج باشند.

ج- آداب و محسنات خطابه

در اين خصوص مواردى را مى توان برشمرد:

1. افتتاح سخن با نام خدا و حمد و ثنا و درود و سلام بر پيامبر و

ص: 167

اوصيا و استفاده از قرآن و مواعظ آن. همانگونه كه در سيره نبوى به ثبت رسيده است.

امام صادق عليه السلام از پدران خود نقل مى فرمايد:

«كانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِذا خَطَبَ حَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنى عَلَيهِ ثُمَّ قال: أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ أَصْدَقَ الْحَدِيثِ كِتَابُ اللَّهِ وَ أَفْضَلُ الْهُدى هُدى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَ شَرَّ الْأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا وَ كُلَّ بِدْعَةٍ ضَلَالَةٌ»(1)293

كه اين قسمت بيان، شامل نكاتى است: حمد و ثناى الهى، استفاده از آيات به عنوان نخستين منبع هدايت، استفاده از سخن و سيره و رهنمودهاى پيامبر، پرهيز از بدعت و التقاط كه مسير دين را به بيراهه مى برد و سبب گمراهى مى شود.

2. اتقان و مستند بودن محتوا.

از اين مطلب در آيات كريمه قرآن به عنوان

«قول سديد»

تعبير شده است: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً(2)294 و در آيه ديگر ... فَلْيَتَّقُوا اللَّهَ وَلْيَقُولُوا قَوْلًا سَدِيداً(3)295 تقواى خدا پيشه كنيد و سخن استوار بگوييد. هر چند سنجيده گفتن به خطابه اختصاص ندارد و هر فرد مؤمن بايد به حكم تقواى دينى سنجيده و متين سخن بگويد و از بيهوده سرايى و سست گويى بپرهيزد، اما رعايت اين دستور قرآنى در خطابه جايگاه ويژه دارد. در سيره نبوى نوشته اند: آن حضرت در آغاز خطبه با خواندن آيات فوق، اتقان سخن و درستى كلام را گوشزد مى كردند. سهل ابن سعد ساعدى گويد:


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 96
2- . احزاب: 70
3- . نساء: 9

ص: 168

«ما جَلَسَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله هذَا الْمِنْبَر قَطُّ إِلَّا تَلا هذِهِ الآيَةَ:

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً

.(1)296

«پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز بر اين منبر ننشستند مگر اينكه اين آيه را تلاوت كردند: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا گيريد و سخن استوار بگوييد.»

در تفسير

«قول سديد»

گويند:

«السَّدِيدُ مِنَ الْقَولِ السَّلِيمِ، مِنَ الْفَسادِ وَ أَصْلُهُ مِنْ سَدِّ الْخَلَلْ- وَ قَوْلِهِ تَعالى:

قُولُوا قَوْلًا سَدِيداً ...

، أيْ صَواباً، عَدْلًا، مُوافِقاً لِلشَّرْعِ وَالْحَقِّ ... وَالسَّدادُ بِالْفَتْحِ، الصَّوابُ مِنَ الْقَوْلِ وَالْفِعْلِ».(2)297

«سخن استوار ومتين آن است كه از فسادمبرّاباشد و مقصود از آيه كريمه اين است كه سخن صدق و صواب، سنجيده و موافق شرع و حق بگوييد، در مورد گفتار و رفتار مى توان از واژه سداد استفاده كرد.»

در روايت ديگرى از امام صادق عليه السلام ... قَوْلًا سَدِيداً ...

، به

«قَولًا عَدلًا»

تفسير شده است.(3)298 به طور خلاصه: آنچه در خطابه نقش اساسى دارد، اتقان مطلب و منطقى بودن گفتار است. خطيب بايد توجه داشته باشد مخاطبانى كه گاه به صدها و هزارها مى رسند، بخشى از عمر خود و عقل و قلب و دين و دنيايشان را در اختيار او نهاده اند تا از اين فرصت بهره گيرند و او بايد


1- . تفسير الميزان، ج 16، ص 376
2- . طريحى، مجمع البحرين، ماده «سدد».
3- . تفسير برهان، ج 4، ص 498؛ كافى، ج 8، ص 107

ص: 169

پاسخ گوى مسؤوليت خود در قبال آنان باشد، همانگونه كه در برابر سخنان خود نيز مسؤول است. پيامبر گرامى اسلام مى فرمايد:

«ما مِنْ عَبدٍ يَخْطُبُ خُطبَةً إِلَّا اللَّهُ سائِلُهُ عَنها ما أَرادَ بِها»؛(1)299

«بنده اى نيست كه خطبه اى بخواند مگر آنكه خداوند از وى بازخواست كند كه از آن خطبه چه هدفى داشته است.»

از اين روايت مى توان مسؤوليت خطيب در گزينش محتواى خطبه و انگيزه و هدف از ايراد سخن را دريافت.

د- شيوه هاى ايراد خطبه

اشاره

شيوه هاى سخنورى را از دو زاويه مى توان به بررسى گذاشت: يكى آنچه به محتوا باز مى گردد و ديگرى شيوه هاى هنرى ايراد خطبه. پيشتر در باره آنچه كه به محتواى خطابه ربط داشت، مطالبى آورديم: گزينش موضوع متناسب با مقتضاى حال و نياز مخاطب و سرشار بودن از مايه علمى و مستندات دينى و مواد لازم و مناسب. افزون بر اينها نكته هاى تاريخى، لطايف حكمت، اشعار مناسب و حكايات شيرين و عبرت آموز كه از ملالت مخاطب بكاهد و در زمينه سازى ذهنى وى مؤثر افتد، قابل ذكر است و در مورد شيوه هاى سخنورى مواردى را مى نگريم:

الف- اختصار و رسايى بيان

كوتاه كردن سخنرانى بدان گونه كه به محتواى پيام خللى وارد نسازد و در عين اختصار، گوياى مقصود باشد و به اصطلاح اهل بلاغت، پرهيز از

«ايجاز مُخلّ و اطناب مُمِلّ»

از محسّنات خطبه است. در توصيف سخن


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 200

ص: 170

پيغمبر گفته اند:

«وَكانَ أَوْجَزُ النَّاس كَلاماً وَبِذلِكَ جاءَ جَبْرَئِيلُ وَكانَ مَعَ الإيجازِ- يَجْمَعُ كُلَّ ما أرادَ وَ كانَ يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ لا فُضُولَ فِيهِ وَلا تَقصيرَ، كَلامٌ يَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً، بَيْنَ كَلامَيْهِ تَوَقَّف يَحْفَظ سامِعَهُ وَ يَعِيَهُ وَ كانَ جَهِيرُ الصَّوْتِ أحْسَنُ النَّاسِ نَغْمَةً».(1)300

«از همه مردم كوتاه تر سخن مى گفت و اين دستورى بود كه جبرئيل آورده بود و با ايجاز و كوتاهى تمام مقصود خود را مى رساند و جامع ترين سخنان را ايراد مى كرد، نه زياده مى گفت و نه كم مى گذاشت.»

از بررسى خطابه هاى پيشوايان ما چنين استفاده مى شود كه طول دادن خطابه در صدر اسلام معمول نبوده است. خطابه هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ائمه معصومين عليهم السلام نشان مى دهد كه آن بزرگواران كمتر به خطبه طولانى مى پرداختند و به جز چند خطبه، چون خطبه الغدير رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و برخى خطابه هاى اميرالمؤمنين چون

«قاصعه»

، خطابه ها كوتاه و در عين حال پرمحتوا و سرشار از هدايت و حكمت بوده است و اين براى مبلّغان بايد اسوه باشد. همچنين توصيه هاى آنان نيز از اختصار كلام و پرهيز از سخن طولانى و ملالت آور، ستايش شده است. از سخنان نبى گرامى صلى الله عليه و آله است:

«لَيْسَ الْبَيانُ كَثْرةُ الْكَلامِ وَ لكِن فَصْلٌ فِيما يُحِبُّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ».(2). من لايحضره الفقيه، روايت 5769- تبليغ در قرآن و حديث، ص 364(3)301

بيان به زياده گويى نيست بلكه گفتارى است كه جان مطلب را در آنچه مورد پسند خداوند بزرگ است، برساند.»


1- . محجة البيضاء، ج 4، ص 133
2-
3-

ص: 171

در گفتارى ديگر از آن حضرت نقل شده كه:

«حضرت موسى با خضر پيامبر ديدار كرد و از وى موعظه اى طلبيد. جناب خضر بدو گفت:

«يَا طَالِبَ الْعِلْمِ إِنَّ الْقَائِلَ أَقَلُّ مَلالَةً مِنَ الْمُسْتَمِعِ فَلا تُمِلَّ جُلَسَاءَكَ إِذَا حَدَّثْتَهُمْ»؛(1)302

«اى جوينده دانش، خستگىِ گوينده كمتر از خستگى شنونده است، پس همنشينان خود را با سخن گفتن خسته مكن.»

اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

«مَا قَلَّ وَ كَفَى خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ وَ أَلْهَى»(2)303

«آنچه كم و كافى باشد بهتر است از آنچه بسيار و سرگرم كننده باشد.»

جاحظ از ابوالعباس مدائنى نقل مى كند كه گفت:

«روزى عمار فرزند ياسر براى ما سخن مى گفت اما سخن را كوتاه كرد. به او گفتند: چرا بيش از اين نگفتى؟ پاسخ داد:

پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به ما امر كرد نماز را طول بدهيم و خطبه را كوتاه كنيم.

أَمَرَنا رَسُولُ اللَّهِ بِطُولِ الصَّلاةِ وَ قَصْرِ الْخُطَبِ».(3)304

گويند خطيب پرچانه اى بيش از يك ساعت سخن گفت و در پايان، در مقام پوزش برآمد كه پرگويى كردم و دردسر دادم! بذله گويى در پاسخ گفت: آسوده خاطر باش كه حواس ما جاى ديگر بود!


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 364
2- . بحار، ج 21، ص 310
3- . البيان و التبيين، ج 1، ص 204

ص: 172

به طور خلاصه: مخاطب را ظرفيتى است محدود و هرگاه سخن از آن حد فراتر رود، اثر معكوس به بار مى آورد. شيرينى سخن را تلخ مى كند و بافته ها را تار و پود مى گسلد. بر سخنرانان است از پرگويى بپرهيزند كه اين آفت سخنورى است:

«آفَةُ الْكَلامِ الْإِطالَةُ»(1)305

و رابطه خطيب و مخاطب را قطع مى كند.

ب- فصاحت و شيوايى بيان

از محسّنات خطابه، فصاحت و شيوايى است و با اين فلسفه، علم معانى و بيان تدوين شده است. اهل بيان آنگاه كه از فصاحت سخن گفته اند، عوامل مخلّ به فصاحت؛ چون «تنافر حروف»، «تعقيد لفظى و معنوى» و نيز «غرابت استعمال» را مثال زده اند كه سخنگو بايد از آن خوددارى كند.

ادبيات صحيح و روان، تركيبات كلام، دستور زبان، تشبيهات زيبا و نوآورى در بيان، عوامل مؤثر شيوايى سخن است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:

«جَمالُ الْمَرْءِ فَصاحَةُ اللِّسانِ»

. همچنانكه لحن گوينده و آهنگ صدا و فراز و فرود كلام، بر زيبايىِ سخن مى افزايد.

همانگونه كه آثار به جاى مانده از كلام نبوى گواهى مى دهد و توصيف گران گفته اند: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سيد فصحا و بلغا بود، كلامى دلپذير و لهجه اى شيرين و روشن داشت. دلايل بيانش قوى و قانع كننده بود و از هر كس به شيوه خطابه و سخنورى داناتر و مؤيد تأييدات ربانى بود. خود در اين باره فرمود:

«أَنَا أَفْصَحُ الْعَرَبِ(2)306، أُعْطِيتُ جَوَامِعَ الْكَلِمِ»(3)307


1- . غرر الحكم، 3966؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 366
2- . بحار، ج 17، ص 158
3- . بحار، ج 8، ص 38

ص: 173

اميرالمؤمنين عليه السلام طى گفتارى از فصاحت خود و خاندانش چنين تعبير مى كند:

«وَ نَحْنُ أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ»(1)308

سيّد رضى درباره آن حضرت گويد:

«اميرمؤمنان سرچشمه فصاحت و منبع بلاغت و پديد آورنده آن است. مكنونات بلاغت به وسيله او آشكار گرديد و قوانين و اصول آن از او گرفته شد. تمام خطبا و سخنوران به او اقتدا نموده و همه واعظانِ بليغ از سخن او استمداد جسته اند. با اين همه او هميشه پيشرو است و ديگران دبناله رو. او مقدم است و آنها مؤخر؛ زيرا سخن او كلامى است كه آثار علم الهى و رائحه سخن پيامبر را به همراه دارد.»(2)309 اساسى ترين سرمايه خطابه اسلامى و زيبايى آن، بهره گيرى از آيات قرآن و منعكس كردن زيبايى هاى آن و استفاده از روايات معصومين عليهم السلام است كه علاوه بر زيبايىِ ادبى، از محتواى غنى و جاذبه معنوى برخوردار است و اين دو ويژگى است كه قرآن و حديث را از ديگر گفته ها ممتاز مى سازد.

بهره گيرى، اقتباس و تضمين آن ها با سخنرانى، جلوه اى ديگر به خطابه مى بخشد و خطبا از اين دستمايه گرانسنگ نبايد غفلت بورزند.

فصاحت بيان، يكى از برنده ترين سلاح هاى پيامبران در تبليغ بوده است.

از نمونه هاى آن، داستان حضرت موسى عليه السلام و تبليغ رسالت به فرعونيان است كه چون موسى لكنت زبان داشت، از خداوند درخواست كرد گره از


1- . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 120
2- . مقدمه نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى.

ص: 174

زبانش بگشايد تا بتواند پيام خويش را آشكارا اعلام كند: رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي* وَ يَسِّرْ لِي أَمْرِي* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِي* يَفْقَهُوا قَوْلِي(1)310 و از خداوند خواست برادرش هارون را كه فصيح تر از وى بود، به يارى اش بفرستد: وَ أَخِي هارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِي رِدْءاً يُصَدِّقُنِي ....(2)311

ج- بلاغت خطيب

در روايات نيز تعابير زيبايى در تفسير بلاغت سخن آمده كه ديدگاه اسلامى را نسبت به بيان و بلاغت تبيين مى كند. امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«لَيْسَتِ الْبَلاغَةُ بِحِدَّةِ اللِّسانِ وَلا بِكَثْرَةِ الْهَذْيانِ وَ لكِنَّها إصابَةُ الْمَعْنى وَقَصْدُ الْحُجَّةِ».(3)312

«بلاغت به تيزى زبان و لفاظى و بيهوده سرايى نيست، بلكه بلاغت عبارت است از رساندن مقصود با برهان درست.»

و نيز مى فرمايد:

«ثَلاثَةٌ فِيهِنَّ الْبَلاغَة: التَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَى الْبُغْيَةِ وَالتَّبَعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْكَلامِ وَالدَّلالَةُ بِالْقَلِيلِ عَلَى الْكَثِيرِ».(4)313

«بلاغت به سه چيز است: نزديك شدن به معناى مورد نظر، دورى از كلام زايد و رسانيدن مطلب با عبارت كوتاه.»

ونيز هنگامى كه از تفسير بلاغت پرسيدند، فرمود:

«مَنْ عَرَفَ شَيْئاً قَلَّ كَلامُهُ فِيهِ وَإنَّما سُمِّيَ الْبَلِيغُ لِأَنَّهُ يَبْلُغُ حاجَتَهُ


1- . طه: 28- 25
2- . قصص: 34
3- . تحف العقول، ص 312
4- . تحف العقول، ص 315

ص: 175

بِأَهْوَنِ سَعْيِهِ».(1)314

«آن كس كه چيزى را بشناسد، درباره آن كم صحبت مى كند و بليغ از اين جهت گفته اند كه با كم ترين تلاش به مقصود خود مى رسد.»

همانگونه كه ملاحظه كرديم، در اين روايات بهترين تعريف از بلاغت شده است كه با لغت و روح زبان و منطق و عرف بيشترين مناسبت را دارد و اين صحيح تر از تعريفى است كه بلاغت را به معناى ايراد سخن به مقتضاى حال تفسير مى كند.

د- واضح و شفاف گفتن

از محسّنات خطابه، گويا و قابل فهم بودن آن براى همه مخاطبان است؛ يعنى به زبان مردم حرف زدن، همانگونه كه قرآن كريم درباره رسالت پيامبران فرمود: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ ...(2)315 از آنجا كه هدف تبليغ و سخنورى، رساندن و فهماندن و ارشاد مخاطب است، بايد سخن خطيب تحقّق بخش اين هدف باشد ...

در توصيف گفتار پيامبر خدا گفته اند: كلام آن حضرت روشن و آشكار بود، به گونه اى كه هركس آن را مى شنيد مى فهميد.(3)316 آن حضرت مسلسل وپيوسته سخن نمى گفت، بلكه شمرده حرف مى زد و هركس مى شنيد آن را حفظ مى كرد،

«ما كانَ رَسُولُ اللَّهِ يَسْرُدُ الْحَدِيثَ كَسَرْدِكُمْ هذا، يُحَدِّثُ حَدِيثاً لِوَعْدِهِ الْعادِ لَأَحْصاهُ»(4)317


1- . تحف العقول، ص 359
2- . ابراهيم: 4
3- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 286
4- . كيف يدعو الداعيه، عبداللَّه ناصح علوان، ص 35

ص: 176

امام حسن عليه السلام از قول هندبن ابو هاله، توصيف كننده پيامبر، فرموده است كه:

«كانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الْكَلِمِ فَضْلًا لا فُضُولَ فِيهِ وَلا تَقْصِيرَ».(1)318

«پيامبر خدا گفتارى جامع داشت، آشكارا سخن مى گفت، بى آنكه در آن فزونى يا كاستى باشد.»

خطيب بايد سخن خود را براى عموم مخاطبان مرتب، واضح و قابل فهم بگويد و از مغلق گويى بپرهيزد.

على عليه السلام مى فرمايد:

«أَحْسَنُ الْكَلامِ ما زانَهُ حُسْنُ النِّظامِ وَفَهِمَهُ الْخاصُّ والْعامُّ».(2)319

و نيز بايد طاقت و ظرفيت مخاطب را در نظر گيرد و فراتر از توان مخاطب سخن نگويد و در عين حال نياز مخاطبان مستعد را پاسخ گو باشد؛ امام صادق عليه السلام از قول عيسى بن مريم فرموده است كه وى طى خطبه اى در ميان بنى اسرائيل گفت:

«لا تُحَدِّثُوا بِالْحِكْمَةِ الْجُهَّالَ فَتَظْلِمُوهَا وَ لا تَمْنَعُوهَا أَهْلَهَا فَتَظْلِمُوهُمْ».(3)320

سخن گفتن، فراتر از فهم مخاطب، گاه نتيجه معكوس مى دهد و سبب


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 286
2- . تبليغ در قرآن و حديث/ ص 288؛ غرر الحكم 3304
3- . تبليغ در قرآن و حديث/ ص 292، تحف العقول.

ص: 177

گمراهى مى شود.

على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

«أَ تُحِبُّونَ أَنْ يُكَذَّبَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ حَدِّثُوا النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ أَمْسِكُوا عَمَّا يُنْكِرُونَ».(1)321

ه- نرمش و ملاطفت در بيان

يكى از رموز تأثير كلام، نرمش در كلام و ملاطفت با شنونده است.

خطابه و تبليغ با احساسات مخاطب سر و كار دارد و ملاطفت و مدارا مى تواند اين احساسات را برانگيزد و به پذيرش پيام فرا خواند. اين اصل برگرفته از سيره و سنت نبوى است كه فرمود:

«أُمِرْتُ بِمُدَارَاةِ النَّاسِ كَمَا أُمِرْتُ بِتَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ».(2)322

«همانگونه كه به تبليغ رسالت مأمور شدم، به مداراى با مردم موظف گرديدم.»

در روايت ديگر است كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عمرو بن مُرّه را براى تبليغ قومش مأموريت داد. توصيه كرد كه:

«عَلَيكَ بِالرِّفْقِ وَ الْقَولِ السَّدِيدِ وَ لا تَكُ فَظّاً غَلَيظاً وَلا مُسْتَكْبِراً وَ لا حَسُوداً»(3)323

«با نرمش و ملايمت و گفتار سنجيده با آنان سخن بگو و بر حذر باش از درشت خويى و خشونت و كبر و حسد.»


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 296
2- . تحف العقول، ص 48- تبليغ در قرآن و حديث ص 226
3- . تبليغ در قرآن و حديث ص 226

ص: 178

امير مؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«لِيْنُ الْكَلامِ قَيْدُ الْقَلْبِ».(1)324

«نرمى گفتار، دلها را تسخير مى كند.»

و نيز مى فرمايد:

«إِنَّ مِنَ الْكَرَمِ لِينَ الْكَلامِ».(2)325

«نرمى گفتار، از كرامت و بزرگوارى است.»

رعايت اين سنت حسنه، با خودى و بيگانه توصيه شده است. امام صادق عليه السلام در تفسير آيه كريمه: وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً(3)326 مى فرمايد:

«قُولُوا لِلنَّاسِ كُلِّهِمْ حُسْناً مُؤْمِنِهِمْ وَ مُخَالِفِهِمْ أَمَّا الْمُؤْمِنُونَ فَيَبْسُطُ لَهُمْ وَجْهَهُ وَبِشْرَهُ وَأَمَّا الْمُخَالِفُونَ فَيُكَلِّمُهُمْ بِالْمُدَارَاةِ لِاجْتِذَابِهِمْ إِلَى الْإِيمَانِ».(4)327

«با همه مردم به نيكى سخن بگوييد. با مؤمنان و مخالفان، با مؤمنان با چهره گشاده و شاد روبه رو شويد و با مخالفان براى جذبشان، به ايمان، با مدارا سخن بگوييد.»

اين روايت صراحت دارد كه مدارا عامل جذب است و خشونت عامل دفع. قداستِ عملِ تبليغ دين ايجاب مى كند كه مبلغ از بكارگيرى عبارات ركيك و زشت و خلاف ادب بپرهيزد. اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 226
2- . همان.
3- . بقره: 83
4- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 228؛ از بحار و تفسير امام عسكرى عليه السلام.

ص: 179

«إِيَّاكَ وَ ما يُسْتَهْجَنُ مِنَ الْكَلامِ فَإِنَّهُ يَحْبِسُ عَلَيْكَ الِّلئامَ وَ يُنَفِّرُ عَنْكَ الْكِرامَ».(1)328

«از گفتار زشت بپرهيز كه فرومايگان را دور تو جمع كند اما بزرگواران را از تو براند.»

و نيز مى فرمايد:

«أَصْلِحِ الْمُسِي ءَ بِحُسْنِ فِعالِكَ وَ دَلِّ عَلَى الْخَيْرِ بِجَمِيلِ مَقالِكَ».(2)329

«بدكاران را با عمل نيك خود اصلاح كن و با كلام زيبايت به خير و خوبى رهنمون باش.»

جايگاه منبر مقدس است و خطيب جاى پيامبر تكيه مى زند، به اين جايگاه گرانقدر همواره بايد توجه داشت، حفظ منزلت اين جايگاه و مسؤوليت ايجاب مى كند متانت و وقار سرلوحه كار خطيب باشد تا از نفوذ كلام بيشترى برخوردار گردد.

و- احترام به شخصيت مخاطب

از آنجا كه هر انسانى دوست دارد به وى احترام كنند و به شخصيتش بها دهند، استفاده از اين نكته روانشناختى در تبليغ مهم است. تواضع و فروتنى در برابر مخاطب، توصيه مهم قرآنى به نبىّ گرامى است:

«وَاخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(3)330

خطبا بايد از اين درس اخلاقى پيروى كرده و به مخاطبان خود در هر سطحى كه باشند، احترام كنند و از گفتار يا رفتارى كه


1- . غرر الحكم، 2733؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 230
2- . تصنيف غرر الحكم، 255
3- . حجر: 88

ص: 180

از آن تلقى بى احترامى مى شود جداً بپرهيزند.

سيره پيشوايان دين را اسوه سازند كه با جاهل ترين افراد و حتى معاندان، شيوه بزرگوارى پيشه ساختند و آنان را به راه راست هدايت كردند كه دستاوردهاى آن در سيره مباركه آنها فراوان است. غرور علمى نبايد باعث گردد كه به افراد عامى، بى سواد و بى فرهنگ بى توجهى شود كه در حديث قدسى آمده است:

«مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ».(1)331

و چه بسا بندگان خوب خدا در ميان همين مردم عامى و عادى و بى ادعا باشند و اهانت به آنها خشم خداوند را در پى داشته باشد. از سوى ديگر، احترام به شخصيت مخاطب سبب جذب و تأثير پذيرى وى مى شود كه از اين ابزار بايد در تبليغ بهره گرفت.

د- نشاط انگيز بودن سخن

ازآن رو كه حالات روانى و طبيعى مخاطب يكسان نيست و اين امر در آمادگى و عدم آمادگى وى تأثير دارد، بر مبلّغ است كه مترصّد فرصت و حالات مناسبى باشد كه مخاطب آماده پذيرش پيام بوده و در آن لحظات مناسب حرف خود را بزند. خستگى، خواب آلودگى، گرسنگى، تشنگى، گرما و سرما و عواملى از اين دست، نشاط مخاطب را خدشه دار مى سازد و پيام را بى اثر مى كند. در روايات به اين نكته مهم توجه شده و توصيه ها و رهنمودهاى مناسبى وجود دارد. على عليه السلام مى فرمايد:

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا


1- . اصول كافى، ج 1، ص 144

ص: 181

وَإِقْبَالِهَا فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِيَ».(1)332

«دل ها را تمايل و اقبال و ادبار است، پس از رهگذر ميل و اقبال آنها به دلها روآوريد؛ زيرا اگر بر قلب چيزى تحميل شود، كور مى گردد.»

و نيز مى فرمايد:

«مَنْ لَمْ يَنْشَطْ لِحَدِيثِكَ فَارْفَعْ عَنْهُ مَؤُنَةَ الْاسْتِماعِ مِنْكَ».(2)333

«هر كس براى سخن تو نشاط نشان ندهد، زحمت شنيدن را از او بردارد.»

از سخنان نبىّ گرامى صلى الله عليه و آله با ياران خويش است كه:

«إنِّي لَأَتَخَوَّلُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ تَخَوُّلًا مَخافَةَ السَّأْمَةِ عَلَيْكُمْ»(3)334

«من از بيم خسته شدن شما، زمانى را براى موعظه برمى گزينم كه شما را پذيراى آن ببينم.»

سعدى گويد:

حكايت بر مزاج مستمع گوى اگر بينى كه دارد با تو ميلى

هر آن عاقل كه بامجنون نشيندنبايد گفتنش جز ذكر ليلى

مبلّغ بايد حال و استعداد مخاطب را در نظر بگيرد و آنگاه به ايراد سخن بپردازد و كلامش يكنواخت، طولانى، خسته كننده و خواب آور نباشد. نوآورى در مطالب و مباحث و تنوع سخن و گاه ايراد لطايف و


1- . نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 193
2- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 308
3- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 308

ص: 182

قصص آموزنده و اشعار مناسب و زير و بم دادن به صدا و ... مى تواند از خستگى مستمع بكاهد و زمينه جذب را فراهم آورد. در تبليغات حج، توجه به ساعات و اوقات مناسبت اهميت فراوان دارد؛ گرمى هوا، خستگى راه، بى خوابى، تشنگى، گرسنگى و فرصتهاى مختلف و شرايط ايراد سخن آمادگى و عدم آمادگى زائر هر يك مى تواند فضايى را به وجود آورد و تبليغ را آسان و يا دشوار سازد و توجه به اين نكات و رعايت حالات، هر يك از ضروريات تبليغات حج است و مبلّغ بايد اين موارد را بشناسد و از اينجاست كه روانشناختى مبلّغ و زمان شناسى و ديگر شرايط، جايگاه خود را باز مى يابد.

ح- شورآفرينى

شورآفرينى خطابه، به دو عامل بستگى دارد: يكى از سوز دل سخن گفتن است و ديگرى فنّ سخنورى دانستن و از آن بهره گرفتن. از سخنان منسوب به امير مؤمنان است:

«الْكَلِمَةُ إِذا خَرَجَتْ مِنَ الْقَلْبِ وَقَعَتْ فِي الْقَلْبِ وَ إِذا خَرَجَتْ مِنَ الِّلسانِ لَمْ تَجاوَزِ اْلآذانَ».(1)335

«هرگاه سخن از دل برخيزد بر دل نشيند و هرگاه از زبان نشأت گيرد، از گوش ها فراتر نرود.»

و نيز از آن حضرت است:

«إِذا طابَقَ الْكَلامُ نِيَّةَ الْمُتَكَلِّمِ قَبِلَهُ السّامِعُ وَ اذا خالَفَ نِيَّتَهُ لَمْ يَحْسُن مَوقِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ».(2)336


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 244
2- . تصنيف غرر الحكم، 92- تبليغ در قرآن و حديث ص 244

ص: 183

«هرگاه سخن با نيت سخنگو منطبق باشد، شنونده آن را مى پذيرد و هرگاه بر خلاف آن باشد در دلها به خوبى جايگزين نگردد.»

بنابراين، از سوز دل سخن گفتن و با عمل آن را تأييد كردن، مى تواند دل ها را به تسخير خطيب درآورد و در چنين صورتى است كه احساسات مخاطب را جذب و در جهت مطلوب، تحريك و هدايت مى كند.

همانگونه كه از معلمان بزرگ و مربيان اخلاق خوانده و شنيده ايم كه مواعظ آنها به گونه اى دلها را تحت تأثير قرار مى داده كه اشگ ها را جارى مى ساخته و گاه تا مرحله جان باختن مى برده است. مانند حديث همام كه يكى از ياران اميرالمؤمنين بود و با شنيدن خطبه متقين قالب تهى كرد و امام فرمود:

«أَ هَكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا».(1)337

و اما در خصوص شورآفرينى خطابه، امام صادق عليه السلام در توصيف خطابه پيامبر مى فرمايد:

«هنگام سخنرانى صداى خود را بلند مى كرد و گونه هايش قرمز مى شد به طورى كه گويى لشكرى را هشدار مى دهد. مى فرمود:

قيامت، بامداد و شامگاه به شما روى كرده است. سپس در حالى كه انگشت شهادت و وسط را جمع مى كرد، مى فرمود: ميان بعثت من و قيامت به قدر اين دو انگشت فاصله است، هر كس ثروتى بر جاى نهاده، براى خانواده اش باشد و هر كس دَينى به جاى گذاشته، بر عهده من و به سوى من خواهد بود.»(2)338


1- . نهج البلاغه، خطبه 193
2- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 97

ص: 184

گرمى و شورآفرينى سخن، گاه به سرحد سِحر مى رسد. پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«وَ إِنَّ مِنَ الْبَيَانِ لَسِحْراً».(1)339

وحشى بافقى در وصف سخنورى گويد:

زبان جانگدازان آتشين است چو شمعش آتش اندر آستين است

كسى كش آن زبان در آستين نيست زبانش هست اما آتشين نيست

وحشى بافقى

در دوره هاى اخير، خطابه هاى سيد جمال الدين اسدآبادى و شورانگيزى آن معروف است و از نگاهى ديگر در روزگار، بيانات حضرت امام خمينى قدس سره است كه تحوّل عظيمى در تاريخ معاصر جهان اسلام پديد آورده و مواعظ اخلاقى آن معلّم بزرگ، كه خود باب ديگرى است.

ط- آراستگى ظاهر سخنران

افزون بر آراستگى باطن كه نقش عمده را در جذب مخاطب و تأثير كلام ايفا مى كند، آراستگى ظاهرى خطيب نيز بى تأثير نيست؛ زيرا انسان به طور فطرى زيبايى را دوست مى دارد و اين مقدمه جذب و اثرگذارى است. پاكيزگى بدن و لباس و مرتب بودن، سنت اسلامى و از نشانه هاى شخصيت و فرهنگ انسان سازان است. به همين دليل پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به نظافت لباس، بدن، دهان و دندان و استعمال عطر و شانه زدن مو اهتمام


1- . بحارالانوار، ج 1، ص 218؛ البيان و التبيين، ج 1، ص 41

ص: 185

مى ورزيدند و همين توصيه ها را به مردم داشتند و از آنجا كه خطيب سر و كارش با مردم است، رعايت نكات ياد شده علاوه بر محبوبيت شخصى، عامل نفوذ اجتماعى و تأثير سخن نيز خواهد شد.

در سنت و سيره نبوى، از نظافت و پاكيزگى لباس و بدن و موى آن حضرت و استعمال عطريات، موارد بسيارى نقل شده است كه شايسته است به سنن و سيره مراجعه شود.

نكات متفرق ديگر در سخنورى

نويسندگان فن سخنورى، نكات فراوانى را درباره خطابه، خطيب، مخاطب، مجلس سخنرانى، دكور و تريبون نگاشته اند كه به پاره اى از اين موارد مرور مى كنيم.

در مورد سخنور گفته اند:

«سخنران بايد بر اضطراب درونى خود چيره شود. تمرين نطق كند. نطق را كلمه كلمه از بر نكند، طرح سخنرانى را پيشتر ترتيب دهد. يادداشتهايى تهيه كند و به گونه اى كه مستمعين پراكنده خاطر نشوند، از آن استفاده ببرد. حركات خود را در حال سخنرانى در برابر آينه اصلاح كند. قبلًا سخنرانى را ضبط كند و خود گوش دهد. با حركات دست و اشارات سر از حالات عصبى خود استفاده كند. لغات و كلمات را با مراجعه به فرهنگ و قاموس تصحيح نمايد كه غلط تلفّظ نكند. يكى از دوستان را در تالار سخنرانى بنشاند تا او را با اشاره به اشتباهات و تندروى هاى وى متوجه كند. قبل از سخنرانى، آنقدر به مستمعين نگاه كند تا جلسه آرام شود. با القا و تلقين، روحيه خود را تقويت كند. در موضوع سخنرانى فرو رود و خود را

ص: 186

فراموش نمايد. چشم خود را از مستمعين برندارد. توجه داشته باشد كه تشنج و ناراحتى سخنور روى مستمعين اثر مى گذارد.

خود را جزو جمع بداند و ناراحتى اش را ناراحتى جمع به حساب آورد. بداند كه هر كس مى تواند سخنرانى قابل شود اما به تدريج.»(1)340 «همچنين، سخنران از موضوع خارج نشود. عذرخواهى نكند.

زود وارد مطلب شود. وقت را رعايت كند. يادداشتها را روى ميز بگذارد. بلند صحبت كند تا همه بشنوند. تسلّط بر اعصاب داشته باشد. حركات ناخوشايند نداشته باشد. مطايبه مناسب لازم است نه هزليات و قبايح. يكنواخت حرف نزند. از به كارگيرى كلمات عاميانه بپرهيزد. الفاظ را جويده و درهم و برهم نكند. زير و بم صوت و شدّت و ضعف بايد به مورد باشد. بايد با شور و شوق سخن براند. درپايان خلاصه مطلب را بگويد.»(2)341 و نيز به سخنران توصيه شده است كه از ورود به مسائل شخصى افراد و تعريف و تنقيد آنها بپرهيزد. وزن خطابه را با مدح و ثناهاى بى مورد پايين نياورد. از قول نبىّ گرامى صلى الله عليه و آله است:

«احْثُوا فِي وُجُوهِ المَدَّاحِينَ التُّراب»؛(3)342

«در چهره ستايشگران خاك بپاشيد!»

توصيفى از خطابه نبوى

در توصيف خطابه ها و سخنورى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و صافان و راويان نكاتى را ضبط كرده اند كه براى خطابه جالب و آموزنده است؛ از جمله


1- . على پاشا صالح، آداب سخن و فن خطابه، صص 73- 70
2- . بحار، ج 70، ص 294
3- . مروج الذهب، ج 2، ص 300

ص: 187

آنكه: «حضرت با تمام دهان حرف مى زد و به جنبانيدن لب ها اكتفا نمى كرد»(1)343 سخن را با اشارات مناسب همراه مى ساخت، چنانكه مى فرمود:

«أَنَا وَكَافِلُ الْيَتِيمِ كَهَاتَيْنِ فِي الْجَنَّةِ ...»

من و سرپرستى كننده يتيم در بهشت اينگونه ايم و انگشت سبابه و وسط را با اندكى فاصله كنار هم مى گذاشت و اين را با اشاره بيان مى فرمود.(2)344 ابوموسى از پيامبر روايت مى كند كه آن حضرت در حالى كه انگشتان خود را در هم مى فشرد، مى فرمود:

«الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ كَالْبُنْيانِ يَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ شَبَّك

أَصابِعَهُ».

«مؤمن براى مؤمن همانند بنايى است كه هر قسمت، قسمت ديگر را استوار نگه مى دارد و در همين حال انگشتان مبارك خود را در يكديگر مى فشردند و بدين گونه تشبيه مى كردند.»

جابربن عبداللَّه گويد: هرگاه پيامبر سخنرانى مى كرد چشمان مباركش قرمزمى شد. صدايش اوج مى گرفت و آنچنان خشمگين مى شد كه گويى سپاهى را فرماندهى مى كند.(3)345

«عِرباض بن ساريه»

گويد: پيامبر خدا ما را موعظه اى بليغ كرد كه به دنبال آن چشم ها اشكبار شد و دلها لرزيد. مردى گفت: اى پيامبر خدا، آيا اين موعظه وداع است؟ فرمود:

«أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ ...»(4)346

هرگاه پيامبر مى خواست مطلبى را با مسلمانان در ميان بگذارد، آنان را به مسجد فرا مى خواند و مؤذن آهنگ نماز مى داد و هنگام نماز يا


1- . وسائل الاعلام، ص 74
2- . مستدرك الوسايل، ج 2، ص 474
3- . همان، ص 76
4- . وسائل الاعلام، ص 77

ص: 188

خارج از اوقات نماز به ايراد خطبه مى پرداخت و مطالب لازم را به مردم مى رساند و خطبه ها را طولانى نمى كرد. معمولًا در خطابه ها به تقوا و پرهيزكارى توصيه مى فرمودند.

كتب روايت وسيره خطابه هاى آن حضرت را در مناسبتهاى گوناگون؛ چون جمعه، جهاد و جنگ، حج، اخلاق، فضايل اعمال، آينده و غيبت، قيامت و ... ضبط كرده اند.(1)347 مسعودى مى نويسد:

«وَ كانَ كَلامُهُ صلى الله عليه و آله أَحْسَنُ الْمَقالِ وَ أَوجَزُهُ لِقِلَّةِ أَلْفاظِهِ وَ كَثْرَةِ مَعانِيهِ»(2)348

«سخن آن حضرت نيكوترين سخن و كوتاه ترين از جهت عبارت و پرحجم ترين از نظر معنى بود.»

تبليغات حج، كه از وظايف روحانى است، تنوّع لازم را مى طلبد؛ چرا كه در يك كاروان، افراد مختلف از زن و مرد و پير و جوان، بى سواد و باسواد، سابقه دار و بى سابقه، حضور دارند و روحانى مى بايست علاوه بر ارشادات جمعى، با هر گروه و بلكه با هر فرد از كاروان، جداگانه و متناسب با حال هر يك صحبت كند، با آنان بنشيند، انس بگيرد و به زبان آنها حرف بزند و رابطه روحى و عاطفى مناسب برقرار كند تا در پايان سفر، همگان با طيب نفس و خاطره اى خوش از اين سفر روحانى برگردند و دستمايه معنوى آن را تا پايان عمر همراه داشته باشند. بسيارى از زائران


1- . نك: حيات الصحابه، ج 4، صص 226، 341؛ بحارالانوار، ج 77، ص 122 به بعد؛ عقد الفريد، ج 4، ص 55 به بعد؛ البيان و التبيين.
2- . مروج الذهب، ج 2، ص 431

ص: 189

تنها يك بار در طول عمر خود به سرزمين وحى مى آيند و دريغ است دست آورد و سوغات معنوى لازم را از اين سفر و آن ديار مقدس به ارمغان نبرند و نقش روحانى در اين توفيق، مهم و تعيين كننده است.

نكته قابل ذكر در تبليغات حج اين است كه شركت كنندگان در جلسات تبليغى و كلاس هاى آموزش، به اجبار حاضر نشده اند، بلكه خود داوطلب و مشتاق آنند و به خاطر آمادگى قبلى و انتظار، كه شايد سالها طول كشيده باشد، اكنون براى فهم اسرار و معارف و احكام و مناسك اين سفر الهى آمادگى كامل دارند و منتظرند تا از اين خوان پرنعمت، خوشه ها برچينند. افزون بر اين، نسبت به روحانى با ديده اعتماد و احترام مى نگرند و سرنوشت اعمال خود را به وى سپرده و با صميميتى كم نظير، مراحلِ اين سفر را مى پيمايند. در اين ميان، مبلّغى موفق تر است كه با توجه به اغتنام اين فرصت و مطالعه كافى و دست پر از معلومات و احاطه به مطالب و مسائل، برنامه ريزى مناسب و شناخت كامل از روحيه زائران و درك نيازهايشان، به مسؤوليت خطير خود جامه عمل بپوشد. و از همه مهم تر، رفتار و اخلاق روحانى، بزرگ ترين عامل تربيت و اخلاق زائر است كه تجربه هاى عينى مؤيد آن مى باشد و حتى مى توان گفت: تأثير روحانى منحصر به نقش تبليغى او نيست بلكه در ساماندهى گروه و آرامش و آسايش زائران تأثير جدّى دارد و اين ثمره تجاربى است كه طى ساليان، در اين سفر روحانى به اثبات رسيده است و روحانى به اين نقش و جايگاه بايد توجه داشته باشد و از اين فرصت زودگذر بهره گيرد.

ص: 190

ص: 191

فصل هشتم: آفات تبليغ

اشاره

آفات تبليغ، عوامل و عناصرى است كه سدّ راه تبليغات شده و گاه آن را به ضدّ تبليغ بدل مى سازد. اين عوامل را به دو گروه مى توان تقسيم كرد:

«عوامل درونى» و «عوامل بيرونى».

عوامل درونى

اشاره

در مورد عوامل درونى نيز به دو شاخه مى توان پرداخت:

الف-

آنچه كه به تشكيلات و سازماندهى و برنامه تبليغاتى مربوط است.

(چالش تشكيلاتى)

ب-

آنچه كه به ضعف هاو ناكارآمدى مبلّغ و نا آگاهى او به روش تبليغ بر مى گردد.

1- چالش هاى تشكيلاتى

در مورد ضعف تشكيلات و سازماندهى، بايد يادآور شد كه داشتن طرح و برنامه و سازمان منظم، به خصوص در عصر كنونى، از اهميت

ص: 192

بسيارى برخوردار است. امروزه تبليغ به صورت يك دانش و فن، با گرايش علمى مطرح شده كه ناآگاهى از اصول و مبانى و شيوه هاى آن، چالشى بر سر راه تبليغات است. در زمانى كه سازمانها و تشكيلات تبليغاتىِ جهانى، با ارقام نجومىِ پايگاه ها و ابزارها در صحنه هاى فرهنگى، سياسى و اقتصادى و نظامى بى وقفه در كار شست وشوى مغزى انسانها هستند، نمى توان بدون روش هاى علمى و مهارت هاى لازم و داشتن تخصص و ابزارهاى مناسب در حد لزوم و انتظار به تبليغ دين پرداخت. در حالى كه هزاران نيروى متخصص و سازمانهاى گسترده در صدد تحميل منويات و مقاصد خود بر انسانها هستند تا آنان را در جهت اهداف ضدّ دين و اخلاق هدايت كنند و محيط مناسب براى ترويج و اشاعه فرهنگ و آداب و عادات مورد نظر فراهم آورند و با اين اهداف با شبكه هاى اطلاعاتى وسيع، جامعه ها را شناسايى مى كنند و با روانشناسى فردى و اجتماعى زمينه نفوذ و تسخير و استحاله آنان را فراهم مى سازند تا آنجا كه حتى از نوع رنگ ها بر حسب اختلاف و اقليم ها براى جذب مخاطبان خود بهره مى گيرند تا نظام سلطه و تجاوز را تحكيم ببخشند. حال در اين اوضاع و احوال آيا مى توان بدون آيين نامه و شيوه شناسى و روانشناسى و ابزارشناسى به تبليغ دين پرداخت؟ با اينكه عالِم به زمان بودن و رعايت مقتضيات عصر، از اصول پذيرفته شده در فرهنگ اسلام است و روايات بر آن تأكيد مى ورزد.

داشتن سازمان تبليغى، كه از پشتوانه علمى و تجربى برخوردار باشد، مانع هدر دادن نيروها و فرصتها شده و تبليغات را هدفمند و مؤثر مى سازد؛ متأسفانه تبليغات اسلامى در حال حاضر با چالش تشكيلاتى روبرو است. اسلام با آن غناى فرهنگى و معنوى، و كشورها

ص: 193

و جوامعِ اسلامى با آنهمه امكانات مادى و معنوى، مى توانند در جوامع اسلامى سكان دار بزرگ ترين تشكيلات تبليغى، جهت گسترش آيين زنده و پوياى اسلام و رهايى انسان از جهل و جور و فساد باشند و براى رسيدن به اين آرمان، نياز به بيدارى و تحرّك دست اندركاران تبليغ است.

2- ناكارآمدى مبلّغ و نا آگاهى او به روش تبليغ

اشاره

در مورد اين بخش؛ يعنى ناكارآمدى و ناآگاهى به روش تبليغ و تضادها، به موارد بسيارى مى توان پرداخت از جمله اين آفات عبارت است از:

الف- گفتار بدون علم و آگاهى

قرآن كريم، گويندگان بى دانش را مورد نكوهش قرار داده و سخن گفتن بدون علم و آگاهى را گناهى بزرگ خوانده است. ... وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ

.(1)349

هشام بن سالم از امام صادق عليه السلام مى پرسد:

«مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ»؛

«حق خدا بر بندگانش چيست؟»

امام پاسخ مى دهد:

«أَنْ يَقُولُوا مَا يَعْلَمُونَ وَ يَكُفُّوا عَمَّا لا يَعْلَمُونَ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَقَدْ أَدَّوْا إِلَى اللَّهِ حَقَّهُ».(2)350

(3)


1- . نور: 15
2- . اصول كافى، ج 1، ص 50
3- 370 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

ص: 194

«اينكه با علم سخن بگويند و از آنچه نمى دانند خوددارى كنند، در اين صورت، حق خدا را ادا كرده اند.»

از آداب علم و عالِم اين است كه هرگاه كسى به مسأله اى آگاهى نداشت، از آن سخن نگويد و چنين گمان نكند كه اظهار بى اطلاعى كردن لطمه به شخصيت اوست و بدون آگاهى لازم و باظن و گمان به پرسشى پاسخ دهد.

در سخن اميرالمؤمنين است كه:

«شما را به پنج چيز توصيه مى كنم كه اگر بر شتران راهوار بنشينيد و به جستجوى آن باشيد شايسته است؛ 1. به غير خدا اميدوار نباشيد 2. از غير گناه خود هراسان نباشيد 3. اگر از شما چيزى مى پرسند كه نمى دانيد حيا نكنيد 4. از اينكه اظهار بى اطلاعى كنيد و از ياد گرفتن آنچه نمى دانيد خجالت نكشيد 5. بر شما باد صبر، كه آن، براى ايمان، مانند سر است براى تن.»(1)352

در اينجا شايسته است دو نكته ياد آورى شود:

1. مبلّغان و روحانيون، در تبليغات حج، علاوه بر اطلاعات فقهى و آگاهى به مناسك و مسائل شرعى، كه براى وى ضرورى است و بدون آن انجام به اين مسؤوليت سنگين عملى نخواهد بود، اطلاعات عمومى ديگرى نيز الزامى است؛ مانند: تاريخ اسلام، زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام، تاريخ عربستان و وضع موجود آن، اماكن تاريخى مكه و مدينه،


1- . نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 82 «... لا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ الَّا رَبَّهُ وَ لا يَخَافَنَّ الَّا ذَنْبَهُ وَ لا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لا أَعْلَمُ وَ لا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ ...»

ص: 195

اسرار حج، مباحث اخلاقى و آداب سفر، وضع مسلمانان عربستان و به خصوص شيعيان آن سامان، زبان، فن محاوره، اطلاع از مذاهب اهل سنت و مسائل خلافى و توان پاسخگويى به شبهات مخالف و ... در غير اين صورت كار تبليغ ناقص مى ماند.

2. بايد اعتراف كرد كه اساساً در تبليغ اسلام، حق و باطل خلط شده و چهره واقعى و نورانى اسلام در پوششى از تحجّر و يا تساهل و تسامح، تنگ نظرى يا التقاط و افراط و تفريط، در حجاب مانده و به نحو شايسته ارائه نگرديده است كه از اين بابت مسؤوليت متوجّه عالمان مذاهب مى گردد كه در تحقيق و پذيرش حق كوتاهى كرده و تعصّبات را حاكم ساخته اند. اين مشكل در تشكيلات سلفى گرى و قشرى گرايى بيشتر به چشم مى خورد. تنگ نظرى و تعصب و قشرى گرىِ اين جريان، كه بخش عمده تبليغات برون مرزى اسلام را در قبضه دارد، موجب شده است كه چهره واقعى اسلام محجوب گردد و افراد و جوامع بى شمارى از حقايق اسلام ناب ناآگاه بمانند و در تقليد و تبعيت از اسلاف خود پاى فشارند؛ همانگونه كه سهل انگارى و تسامح در برخى جريانها نيز در مقابل به مسخ و تحريف اصول پذيرفته شده اسلام انجاميده و ايمان و اعتقاد گروه هايى را به اسلام با چالش جدى روبر ساخته و نوعى ليبراليسم دينى و سكولاريسم و پلوراليسم و تعدّد قرائتها را موجب شده است، كه اين هر دو جريان، خطرى جدى است براى اسلام.

ب: تناقض در گفتار و كردار

همانگونه كه پيشتر اشاره شد،(1)353 موفقيت تبليغ بيش از آنكه به گفتار و


1- . در بحث شرايط و ويژگى هاى مبلغ، همين كتاب.

ص: 196

شعار مربوط شود، به عمل و عينيت برمى گردد و اگر تبليغ با عمل همراه نباشد كم تر به موفقيت خواهد رسيد. در اينجا مى افزاييم كه اگر سخن از دل برنخيزد وبا عمل همراهى نشود، دردل مخاطب جذبه وشور نمى آفريند و بى اثر يا كم اثر مى ماند و گاه اثر معكوس مى دهد. افزون براين، به گفته قرآن كريم، سخن بى عمل، گناه و مستوجب نكوهش است: أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ

.(1)354

و در روايات ما علم بى عمل، به درخت بى ثمر تشبيه شده است

«عِلْمٌ بِلا عَمَلٍ كَشَجَرٍ بِلا ثَمَرٍ».(2)355

بار درخت علم ندانم مگر عمل با علم اگر عمل نكنى شاخ بى برى

از من بگوى عالم تفسير گوى راگر در عمل نكوشى نادان مفسرى

در ادبيات ما هم از بى تأثير بودن قول بدون فعل، بسيار سخن گفته اند.

سعدى گويد:

عالمى را كه گفت باشد و بس هرچه گويد نگيرد اندر كس

عالم آن كس بود كه بد نكندنه بگويد به خلق و خود نكند

نكوهش از قول بدون فعل تا بدانجا مى رسد كه اميرمؤمنان آن را بدترين نوع نفاق نام داده است:

«أَشَدُّ النَّاسِ نِفَاقاً مَنْ أَمَرَ بِالطَّاعَةِ وَ لَمْ يَعْمَلْ بِهَا وَ نَهَى عَنِ الْمَعْصِيَةِ وَلَمْ يَنْتَهِ عَنْهَا»(3)356

و به همين دليل مجازات عالم بى عمل از جاهل بدعمل


1- . بقره: 44
2- . غررالحكم، 152
3- . غرر الحكم، 6267

ص: 197

سخت تر است.

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«يُغْفَرُ لِلْجَاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ أَنْ يُغْفَرَ لِلْعَالِمِ ذَنْبٌ وَاحِدٌ».(1)357

ج- كتمان علم

همچنين از آفات تبليغ و نقطه ضعف هاى مبلّغ، كتمان علم و نداشتن صراحت و شجاعت در بيان حق است.

قرآن كريم كتمان كنندگان حق را نكوهش كرده و وعده عذابى دردناك در آتش دوزخ داده و آنان را مطرود و منفور در پيشگاه خداوند شمرده است.(2)358 و پيامبرگرامى خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«مَنْ كَتَمَ عِلْماً مِمّا يَنْفَعُ اللَّهُ بِهِ فِي أَمْرِ النَّاسِ، أَمْرِ الدِّينِ، أَلْجَمَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِلِجَامٍ مِنَ النَّارِ».(3)359

«آن كس كه دانش سودمند در امر دين مردم را كتمان كند، خداوند در روز قيامت دهانه اى از آتش بر دهان وى خواهد زد.»

امام باقر عليه السلام مى فرمايد:

«أَشْبَهُ النَّاسِ بِأَنْبِياءِ اللَّهِ أَقْوَلُهُمْ لِلْحَقِّ».(4). تبليغ در قرآن و حديث، ص 358؛ غرر الحكم، 10188(5)360

«شبيه ترين مردم به پيامبران، كسانى هستند كه حق را به


1- . اصول كافى، ج 1، ص 47
2- . آيات 174 بقره و 187 آل عمران.
3- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 358
4-
5-

ص: 198

نيكوترين وجه بگويند.»

اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد:

«لا تُمْسِكْ عَنْ إِظْهارِ الْحَقِّ إِذا وَجَدْتَ لَهُ أَهْلًا»(1)361

«از اظهار حق خوددارى مكن، آنگاه كه براى آن، افراد شايسته اى يافتى.»

د- تكلّف و تعنّت

آنگاه كه راحت گفتن و تفهيم كردن و پرهيز از زبان آورى و لفّاظىِ غير مفيد، تبليغ را طبيعى تر و مؤثرتر و براى فهم عموم آسان تر مى كند، تكلّف و تعنّت؛ يعنى خود را به رنج افكندن و در سجع و قافيه گرفتار شدن، از آفات تبليغ است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد:

«إِنَّما بَعَثَنِي اللَّهُ مُبَلِّغاً وَ لَمْ يَبْعَثْنِي مُعَنِّتاً».(2)362

در روايتى از

«مصباح الشريعه»

، منسوب به امام صادق عليه السلام چند آفت براى عالمان ذكر شده؛ از جمله تكلّف كه در توضيح آن آمده است:

«وَ التَّكَلُّفُ فِي تَزْيِينِ الْكَلامِ بِزَوائِدِ الْأَلْفاظ».(3)363

«تكلّف در آراستن كلام به الفاظ، زيادى است.»


1- . تبليغ در قرآن و حديث، 358؛ غرر الحكم، 10188
2- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 362
3- . همان، 362 از مصباح الشريعه و بحارالانوار.

ص: 199

آنچه در توضيح تكلّف و تعنّت در روايات آمده، براى مبلّغان و خطيبان شايان توجه است. برخى سخن سرايان تنها در بند الفاظ و عبارات اند و به مفاهيم و معانى كه لُبّ و مغز كلام است كم تر توجه دارند، سخن زياد مى گويند و پيام مفيد كم تر دارند اينگونه سخن گفتن، نه تنها با روح پيام رسانى در تضاد است كه مستمع را خسته و دل زده مى كند، بدون اينكه محتواى سودمندى در اختيار او بگذارد. بنابراين، بهتر آن است كه خطيب از لفّاظى و تصنع در عبارات بپرهيزد و بيشتر به مفاهيم و معانى بينديشد تا رابطه اش با مستمع صميمى تر و منطقى تر باشد و از فرصتها بهتر بهره بردارى كند. خطابه هاى پيامبر و اميرمؤمنان و كلمات معصومين، بهترين سرمشق است. سخنان آن پيشوايان گرامى، در عين زيبايى و شيوايى و فصاحت و بلاغت، واژه واژه اش دقيق، معنا دار و پرجاذبه است.

در عصر ما سخنان و پيام هاى امام خمينى قدس سره بيشترين تأثير را بر دلها داشت؛ چرا كه روان و به زبان مردم و دور از تصنعات ادبى و واژه هاى نامأنوس براى توده هاى مردم بود. ادبا سخن بى محتوا را به طنبور ميان تهى تشبيه كرده اند. سعدى گويد:

سراسيمه گويد سخن بر گزاف چو طنبور بى مغز بسيار لاف

نبينى كه آتش زبان است و بس به آبى توان كشتنش در نفس

اگر مشگ خالص ندارى مگوى ورت هست خود فاش گردد به بوى(1)364


1- . بوستان سعدى.

ص: 200

ه- خامى و بى تجربگى

تبليغ يك هنر است و ويژگى هاى خاص خود را مى طلبد. سر و كار تبليغ، بيشتر با احساس مخاطبان است. برانگيختن اين احساس در جهت مطلوب، مستلزم هنرمندى مبلّغ است. هر چند شناخت اين هنر، از مطالعه كتاب در فن خطابه و آيين سخنورى و شيوه شناسىِ تبليغ فراهم مى شود، ليكن مادام كه به عرصه عمل نرسد و با تجربه توأم نگردد، مانند هر دانش و هنر ديگرى، اثر مطلوب به بار نخواهد آورد. بى اثر بودن برخى تبليغات، گاه از بى تجربگى و خامى و ناآگاهى پيام رسان نشأت مى گيرد و منشأ اين ضعف را در نداشتن سازمان و برنامه جامع تبليغى، آموزشى و عملى بايد جستجو كرد.

يكى از وظايف نهادهاى تبليغى اين است كه در آموزش دادن مبلّغان و تجربه اندوزى عملىِ آنان پيشگام باشند، افراد بااستعداد را كه زمينه مناسب دارند برگزينند و طى دوره هاى آموزشى و عملى، نيازهاى علمى آنان را برآورده سازند و به تناسب نيازهاى منطقه تبليغ و مخاطبان مورد نظر، آنان را تربيت و اعزام نمايند.

فن خطابه تا آنجا كه اسناد تاريخى نشان مى دهد، به زندگى هزاران ساله پيامبران باز مى گردد و آثار مكتوب آموزش اين فن حداقل دو هزار و پانصد سال قبل، با تأليف خطابه ارسطو سابقه دارد و در ادوار اسلامى نيز فن خطابه و تبليغ داراى تاريخ خواندنى است كه اكنون مجال طرح آن نيست.

افزون بر اينها، مبلّغ را به يك سلسله دانستنى هاى زمان و هنرمندى هاى متناسب و اخلاق و خصال ويژه نياز است تا كار پيام رسانى

ص: 201

دينى را به درستى به انجام رساندكه درگذشته به بخش هايى ازآن پرداختيم.

و- ناخالصى نيّت

ازجمله صفات ضرورى، وارستگى از مطامع مادى و محدود شدن در اجردنيوى است. تاريخ رسالت پيامبرانِ خدا نشان مى دهد كه آنها شعارشان اين بود: وَ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلى رَبِّ الْعالَمِينَ.(1)365

دست مزدى مى نخواهيم از كسى دست مزد ما رسد از حق بسى

حال اگر امر تبليغ، كه يك وظيفه مقدس الهى است، با انگيزه مادى و كسب منافع دنيوى همراه باشد، روح معنويت را از دست مى دهد و تبليغ را كم اثر يا بى اثر مى سازد.

افزون بر اين، اگر چشم داشت مادى انگيزه تبليغ شد، مبلّغ خود را در چهارچوب خواست ديگران محدود ساخته و رسالتش را به درستى انجام نخواهد داد. همانگونه كه سرگذشت برخى از محدثان و عالمان دين فروش، كه قرآن نيز بدان اشاره دارد، در اين نقطه ضعيف ريشه دارد.

اميرمؤمنان عليه السلام درباره برخى عالمان مى فرمايد:

«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الآخِرَةِ وَ لا يَطْلُبُ اْلآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ»؛(2)366

«برخى از آنها دنيا را با اعمالى كه براى آخرت است طلب مى كنند و آخرت را با اعمال دنيا نمى طلبند. و اين تجارت زيانبارى است ...»

از سوى ديگر، هرگاه مبلّغ، براى رساندن پيام الهى مزد مادى طلب كند، از وزانت و شخصيت او در نگاه مردم مى كاهد و اعتماد نسبت به او ضعيف مى گردد كه اين خود آفت تبليغ و تبديل شدن آن به ضدّ تبليغ است.


1- . شعراء: 109
2- . نهج البلاغه، خطبه 32

ص: 202

اين نكته قابل ذكر است كه امر معيشت مبلّغان ايجاب مى كند در برابر تبليغ چيزى دريافت كنند؛ يعنى از سوى سازمان خاصى و يا به وسيله مردم تأمين شوند كه اين، اگر به صورت هديه باشد و نه قرارداد و مطالبه، مانع شرعى ندارد و عرف آن را پذيرفته و در روايات نيز بدان اشاره شده است.

حمزةبن حمران از امام صادق عليه السلام چنين روايت مى كند:

«مَنِ اسْتَأْكَلَ بِعِلْمِهِ افْتَقَرَ»؛

«كسى كه به علمش روزى بخورد فقير شود.» آنگاه راوى مى گويد: برخى شيعيان و دوستان شما دانش شما را فرا مى گيرند و در ميان شيعيان شما گسترش مى دهند و در مقابل آن از نيكى و انعام و هداياى آنها بى بهره نمى مانند؟! حضرت مى فرمايد: «اينها كسانى نيستند كه با علم خود نان بخورند.»(1)367 به هر حال، اگر مبلّغ با خلوص نيت به ارشاد و هدايت خلق بپردازد، خداوند وى را كفايت خواهد كرد؛ أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ ...(2)368.

حافظ گويد:

تو بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن كه دوست خود روش بنده پرورى داند

آفات و عوامل بيرونى

عوامل و آفات بيرونى، كه از تأثير تبليغ مى كاهند، جريانهاى ضدّ تبليغ اند كه نفوذ و گسترش تبليغات پيامبران بودند. مهمترينِ اين عوامل، از سوى حكّام و ثروت اندوزان هدايت مى شد. تاريخ رسالتداران آسمانى،


1- . تبليغ در قرآن و حديث، ص 379، از معانى الأخبار.
2- . زمر: 36

ص: 203

كه درقصص قرآنى آمده، اين جريانها را بيان و تفسير مى كند. در اسلام نيز موانع تبليغِ دينى، عمدتاً از سوى اقطاب قدرت و ثروت هدايت مى شده است و درد و رنج هاى رسالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله طى بيست و سه سال دعوت، تاريخ پرماجرايى از اين درگيرى ها را رقم مى زند كه مشركان و منافقان در پوشش بت پرستى و تعصبات قبيله اى جريان ضدّ تبليغ را سامان مى داده اند. اين جريان پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز از سوى زورمندان و زرمداران وارث جاهليت و حكام اموى و عباسى و عواملشان ادامه يافته و بعدها نيز در صورت هاى گوناگون استمرار داشته و دارد.

در كنار اين موانع، كارشكنى هاى اهل كتاب و سازمانهاى صليبى و تبشيرى با سوابق ممتد و وسايل رسانه اى بيگانه را بايد برشمرد كه امروزه از چهار گوشه جهان به تحريف و تزوير و تبليغات مسموم و گمراه كننده سرگرم اند.

علاوه بر اينها، جريانهاى تحجّرگرا؛ چون سلفى گرى و وهابيت هستند كه سهم كلانى از فعاليتهايشان در تبليغات گمراه كننده و تفرقه انگيز و تهمت و افترا نسبت به شيعه و مشوّه جلوه دادن انديشه هاى والاى تشيّع است.

شايان توجه است كه تبليغات ناب اسلامى، با اينكه سازمان منظّمى نداشته وبا موانع بسيارى مواجه بوده است، به دليل نورانيت و معنويت، همچون نسيم بهاران بردشت و هامون و زيده و مناطق سرسبز و نهالهاى ثمربخشى را پديد آورده و همچون باران، زمينهاى خشك و تفتيده را زنده و استعدادهاى مرده را حيات بخشيده است كه آثار آن را امروزه در جهان مى بينيم.

با اين حال، مظلوميت اسلام در تبليغات كنونى تأسف بار و درد آور است.

رسالتداران دينى و مبلّغان اسلامى با درك اين حقيقت و با توجه به

ص: 204

رسالتى كه بر دوش دارند، مى بايست براى فعاليت بيشتر سازمان يابند و با مطالعات گسترده تر و جريان شناسىِ ضدّ تبليغ و پاسخگويى به ناروايى ها و تهمتها و تحريف ها خود را مجهز كنند و سازمانهاى تبليغىِ درون مرزى و برون مرزى، بايد سرمايه بيشتر مادى و معنوى در تبليغات هزينه كنند و با موانع پيشِ روى مقابله نمايند. موسم حج يكى از اين فرصتهاست كه مبلغان ما با مجهز شدن به زبان تبليغ و اطلاعات لازم، انديشه هاى ناب اسلامى را به ديگران منتقل كنند و شائبه هاى تهمت و افترا و تبليغ را از افكار بزدايند.

آنچه در تبليغات برون مرزى، با وجود موانع مورد اشاره، اهميت بسيار دارد، نشان دادنِ چهره صالح و شايسته از اسلام در انديشه و عمل است. سيد جمال الدين اسد آبادى مى گفت: «غربى ها اطلاعات و بينش خود را نسبت به اسلام تنها از ظواهرى كه در سيماى مسلمين مشاهده مى كنند، گرفته اند. آنها مسلمين را ناتوان و بيچاره مى بينند كه در نتيجه اميال و شهوات نفسانى دستخوش تفرقه و پراكندگى شده و خود را با مطالبى بى ارزش سرگرم كرده و از مسائل مهم غافل شده اند و به صورت بردگانى خوار و ذليل درآمده اند. سپس نتيجه مى گيرند كه اگر اسلام آيين نيرومندى بود، مسلمانان چنين وضعى نداشتند! اما اين را نمى دانند كه بسيارى از مسلمانان واقعاً مسلمان نيستند و اسلامِ آنها تنها در اسم است و بس، فراموش كرده اند عظمت و قدرت مسلمين را در روزگارانى كه به اسلام پايبند بودند و جهانى را در قبضه داشتند، باشد كه مسلمانان به آيين پاك و بى آلايش خود بازگردند و بدان چنگ زنند و آيينه تمام نماى آيين حنيف باشند. آداب و رسوم كامل اسلام كافى است كه از يك مسلمان عنصرى نيرومند و پاك و باشخصيت بسازد.»(1)369

(2)370

پي نوشتها


1- نك: پژوهشى در تبليغ، ص 47، اثر نگارنده.
2- 370 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

ص: 205

1 ( 1). نحل: 36

2 ( 2). آل عمران: 110

3 ( 1). آل عمران: 104

4 ( 2). زمر: 7

5 ( 3). طه: 134

6 ( 1). آل عمران: 96

7 ( 1). نهج البلاغه، خطبه اول.« جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ لِلْإِسْلامِ عَلَماً وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً ...»

8 ( 1). وسائل الشيعه، ج 8« كتاب الحج»، ص 7 حديث 15

9 ( 2). نك: كتاب ابعاد سياسى و اجتماعى حج، از نگارنده.

10 ( 1) علق: 1 و 2

11 ( 2) مدثر: 1 و 2

12 ( 1). علل الشرايع، ص 405؛ وسائل الشيعه، ج 27« كتاب القضا»، ص 97، فجعل ... من الشرق والغرب ...،

13 ( 1). اصول كافى« بدون ترجمه»، ج 1، ص 403 و 404

14 ( 1). اصول كافى، ج 1، ص 404

15 ( 1). كنزالعمال، ج 11، ص 614، ح 32972

16 ( 2). بحار ج 23، ص 104

17 ( 3). بحار ج 8، ص 366

18 ( 4). بحارالأنوار، ج 33، ص 51؛ صواعق، ص 365، كنز العمال، ج 11، ص 602، ح 32909

19 ( 1). مائده: 67، نك: احتجاج طبرسى، ص 57

20 ( 2). مائده: 67

ص: 206

21 ( 1). براى آگاهى از شرح اين واقعه، نك: احتجاج طبرسى، ج 2، صص 296 و 297 و سليم بن قيس، ص 165 و كتاب ابعاد سياسى و اجتماعى حج، اثر نگارنده.

22 ( 2). بحارالانوار، ج 46، ص 230

23 ( 1). كافى، ج 4، ص 466

24 ( 2). نك: بحارالانوار، ج 27، صص 183- 177

25 ( 1). بحارالأنوار، ج 46، ص 125؛ الكنى والالقاب، ج 3، ص 24، محدث قمى.

26 ( 1). انبياء: 92

27 ( 1). علل الشرايع، ص 405

28 ( 1). توبه: 3

29 ( 2). توبه: 5

30 ( 1). اعراف: 172

31 ( 2). توبه: 3

32 ( 3). صحيفه نور، ج 20، ص 111

33 ( 1). مائده: 67

34 ( 2). اعراف: 79

35 ( 3). احزاب: 39

36 ( 4). انبياء: 106

37 ( 5). مائده: 99

38 ( 1). نحل: 125

39 ( 2). شورى: 15

40 ( 3). حج: 67

ص: 207

41 ( 4). نك: مكاتيب الرسول، ص 19، نگارش على احمدى ميانجى.

42 ( 1). عزيز سلاحى، عباس تكيه، تبليغات بازرگانى، ص 21

43 ( 2). نك: پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده، صص 98- 79

44 ( 1). دكتر احمد غلوش، الدعوة الاسلامى، ص 10

45 ( 2). براى تفصيل اين بحث، نك: پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده.

46 ( 1). هنر چيست؟، ص 115

47 ( 2). ضرورت هنر در نظام اجتماعى، ص 3

48 ( 3). هنر چيست؟ ص 32

49 ( 4). تفصيل بيشتر اين بحث را در كتاب پژوهشى در تبليغ بخوانيد.

50 ( 1). نك: كتاب من قضايا الاعلام فى القرآن، ص 13، رمضان لاوند، وسائل الاسلام المطبوعة فى دعوة اخوان المسلمين ص 31، جامعه شناسى رسانه هاى همگانى، ص 22 و پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده.

51 ( 1). محمد غزالى، كتاب مع اللَّه،« ان تكوين الدعاة بمعنى تكوين الامة».

52 ( 1). نساء: 165

53 ( 2). كنزالعمال، ج 6، ص 305؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 22

54 ( 3). كافى ج 1 ص 32

55 ( 4). ارشاد القلوب ديلمى، ج 1 ص 14

56 ( 1). نك: كتاب تبليغ در قرآن و حديث، ص 24، محمدى رى شهرى، ترجمه على نصيرى.

57 ( 2). هر كس امر به معروف و نهى از منكر جانشين خداوند در زمين و جانشين رسول خدا و جانشين كتاب خدا. همان، 44

58 ( 3). همان، 44؛ بهترين امّت من كسى است كه به سوى خداوند متعال فراخواند و بندگانش را با او دوست سازد.

59 ( 4). همان، 44، زندگى جز براى شنونده پذيرا يا عالم گويا سودمند نيست.

60 ( 5). پيامبر سه بار فرمود: بار خدايا بر جانشينانم رحمت فرست. گفته شد: اى رسول خدا! جانشيان شما كيانند؟ فرمود: آنان كه حديث و سنت مرا تبليغ كنند و آنگاه به امّت من بياموزند. همان، ص 44، از امالى صدوق.

ص: 208

61 ( 1). پژوهشى در تبليغ، صص 34- 43

62 ( 1). نك: پژوهشى در تبليغ، ص 43

63 ( 2). انسان دوستى در اسلام، ص 257

64 ( 1). يونس: 72؛ هود: 29 و 51؛ شعراء: 109، 127، 145 و 180

65 ( 2). فرقان: 57

66 ( 3). آل عمران: 52

67 ( 1). صف: 14

68 ( 2). محمد: 7

69 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث، ص 40، از غرر الحكم.

70 ( 4). همان، ص 40، از امالى مفيد و بحار الانوار.

71 ( 5). وسائل الشيعه، ج 15، ص 42؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 32

72 ( 1). بحارالانوار، ج 1، ص 184

73 ( 2). مائده: 32

74 ( 3). الكافي، ج 2، ص 210

75 ( 4). آل عمران: 104

ص: 209

76 ( 1). صقالبه، گروهى از مردم كه بلاد آنان به بلاد خزر اتصال دارد. المنجد، صقلب.

77 ( 2). عبداللَّه سيف آزاد، تاريخ خلفاى فاطمى، ص 25- 26، به نقل پژوهش در تبليغ، ص 53

78 ( 1). ابتدا خلفاى فاطمى اين مركز را به نام جامعةالزهرا نام گذارى كردند و بعد تغيير نام يافت و به جامعةالأزهر مشهور شد.

79 ( 2). همان، تاريخ خلفاى فاطمى، صص 139 و 140 به نقل پژوهشى در تبليغ ص 53

80 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 172

81 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث، ص 172

82 ( 3). همان. و غررالحكم، 85

83 ( 1). نهج البلاغه، قصار 182

84 ( 2). من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 306؛ وسائل، ج 8، ص 3

85 ( 1). صحيفه نور، ج 20، ص 229

86 ( 1). فصلت: 33

87 ( 2). غررالحكم، ص 560

88 ( 3). الكافي، ج 2، ص 105

89 ( 4). صف: 61

90 ( 5). هود: 88

91 ( 6). كافى، ج 1، ص 44

92 ( 1). كافى، ج 2، ص 300

93 ( 1). كافى، ج 2، ص 635

ص: 210

94 ( 1). نك: كتاب اخلاق و آداب در حج و زيارت، اخلاق و آداب در حرمين، اثر نگارنده.

95 ( 2). مستدرك الوسائل، ج 12، ص 254؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 104

96 ( 1). تحف العقول، ص 487- تبليغ در قرآن و حديث ص 104

97 ( 2). تحف العقول، ص 301؛ بحار الانوار، ج 78، ص 280

98 ( 1). نحل: 125، نك: تبليغ در قرآن و حديث، ص 195 به بعد.

99 ( 2). نك: همان، ص 196

100 ( 1). نك: پژوهشى در تبليغ، صص 27 و 28، اثر نگارنده.

101 ( 1). كافى، ج 1، صص 24 و 25

102 ( 1). خصائص الأئمه عليهم السلام، ص 115؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 190

103 ( 1). همان، 190؛ كافى، ج 1، ص 26؛ كشف الغمه، ج 3، ص 138

104 ( 2). وسائل الشيعه، ج 27، ص 27

105 ( 1). يونس: 72، سبا: 42 و 51، نك: آيات شعراء: 109، 127، 164 و 180 و نيز هود: 51

106 ( 2). غرر الحكم، 10921، تبليغ در قرآن و حديث، ص 372

107 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث، ص 372

108 ( 1). بحارالأنوار، ج 2، ص 78- تبليغ در قرآن و حديث ص 372

109 ( 2). قلم: 4

110 ( 1). آل عمران: 159

111 ( 2). تحف العقول، ص 48- تبليغ در قرآن و حديث ص 226

112 ( 1). كنزالفوائد، ج 1، ص 210- تبليغ در قرآن و حديث ص 226

113 ( 2). احزاب: 45

114 ( 3). تبيلغ در قرآن و حديث، ص 226

115 ( 1). بحارالانوار، ج 75، ص 160؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 228

116 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث، ص 230

117 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث ص 230

118 ( 4). غررالحكم روايت 2722، تبيلغ در قرآن و حديث، ص 230

119 ( 1). شعرا: 215

ص: 211

120 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث ص 232

121 ( 1). وسائل الشيعه، ج 8، صص 398 و 399؛ آداب و اخلاق حج و زيارت صص 17 و 18، اثر نگارنده.

122 ( 1) مستدرك الوسائل، ج 12، ص 241؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 252.

123 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

124 ( 1) اصول كافى، ج 2، ص 670

125 ( 2) بحارالأنوار، ج 43، ص 344؛ تبليغ در قرآن و حديث، صص 389 و 390

126 ( 1) بقره.

127 ( 2) احقاف: 35.

128 ( 3) هود: 112.

129 ( 1) سجده: 24.

130 ( 1) تبليغ در قرآن و حديث، ص 219.

131 ( 2) بحارالأنوار، ج 11، ص 298.

132 ( 3) تبليغ در قرآن و حديث، ص 220« اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِي ...».

133 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 220

134 ( 1) امالى مفيد، ص 211، مجلس 24 و نيز امالى طوسى، به نقل از تبليغ در قرآن و حديث، ص 96

135 ( 1). وسائل الشيعه، ج 27، ص 92؛ عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص 307

136 ( 2). غرر الحكم، 10946

137 ( 1). غررالحكم، ص 10187

138 ( 2). نهج البلاغه، خطبه 103

139 ( 3). اصول كافى، ج 1، ص 43

140 ( 1). طه: 25

141 ( 2). الشرح: 1

ص: 212

142 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 206

143 ( 2). احزاب: 39

144 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث 204

145 ( 2). نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 374

146 ( 1). ميزان الحكمه، 13937.

147 ( 2). گلستان سعدى.

148 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 52 و آيه 43، سوره نحل.

149 ( 2). اعراف: 58

150 ( 1). نمل: 80

151 ( 1). سباء: 46

152 ( 2). زمر: 17 و 18

153 ( 1). نمل: 80

154 ( 2). نهج البلاغه، خطبه 4

155 ( 1). اصول كافى، ج 1، ص 403

156 ( 1). نهج البلاغه، خطبه 108- تبليغ در قرآن و حديث ص 80

157 ( 1). مدّثّر: 1 و 2

158 ( 2). مزّمّل: 2- 1

159 ( 3). مثنوى معنوى، ص 360

160 ( 1). آل عمران: 159

161 ( 2). توبه: 73

162 ( 3). بحار الأنوار، ج 78، ص 345؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 296

ص: 213

163 ( 1). بحار الانوار، ج 2، ص 77؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 296

164 ( 2). كافى، ج 1، ص 23- تبليغ در قرآن و حديث ص 298

165 ( 3). بحار الأنوار، ج 6، ص 142؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 298

166 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث ص 292

167 ( 2). بقره: 2

168 ( 3). نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 147

169 ( 1). جمعه: 2

170 ( 2). نمل: 80

171 ( 3). نساء: 4

172 ( 4). انفال: 42

173 ( 1). نهج البلاغه، خطبه 18

174 ( 1). سوره غاشيه، آيات 18 تا 20.

175 ( 2). الذاريات: 47

176 ( 3).« ص»: 29، نك: پژوهشى در تبليغ، ص 373

177 ( 1). عيون أخبارالرضا عليه السلام، ج 2، ص 87

178 ( 1). وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوااللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ،( نحل: 36) لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ،( حديد: 25) فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ،( بقره: 213).

179 ( 2). بقره: 286.

ص: 214

180 ( 1). زمر: 23

181 ( 2). فصلت: 33

182 ( 3). روم: 30

183 ( 1). روم: 28

184 ( 2). بقره: 219

185 ( 3).ص: 29

186 ( 4). عنكبوت: 43

187 ( 1). الكافي، ج 8، ص 229؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 172

188 ( 1). وسائل الشيعه، ج 27، ص 92؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 174

189 ( 1). الكافي، ج 1، ص 32

190 ( 2). عنكبوت: 45

191 ( 3). حج: 28

192 ( 1). نك: صحيفه نور، ج 20، ص 229

193 ( 1). آل عمران: 97

194 ( 1). نك: اخلاق و آداب حج و زيارت، صص 31- 24، اثر نگارنده.

195 ( 2). نك: الحج عبرالحضارات و مقالات ماهنامه ميقات حج در رهگذر تمدنها، ترجمه نگارنده از كتاب، شماره هاى 39- 40- 41- پ 42

196 ( 1). نهج البلاغه، خطبه 120

197 ( 1). نمل: 125

198 ( 2). راغب، المفردات فى غريب القرآن،

199 ( 1). تفسير كشاف، ج 2، ص 644

200 ( 2). تفسير تبيان، ج 6، ص 440

201 ( 3). تفسير صافى، ج 3

ص: 215

202 ( 1). سيد قطب، تفسير فى ظلال القرآن، سوره نحل، آيات: 128- 125

203 ( 2). به آيات 5 سوره قمر، 39 سوره اسراء، 2 سوره جمعه، 58 آل عمران، 1 سوره يونس و سوره هود رجوع شود.

204 ( 1). زمر: 17

205 ( 2). ملك: 11- 10

206 ( 1). حج: 28

207 ( 2). مائده: 97

208 ( 1). تفسير صافى، ج 3، ص 162 ط بيروت.

209 ( 2). سيد قطب، همان.

210 ( 1). تفسير الميزان، ج 2، ص 399

211 ( 2). تفسير نمونه، ج 11، ص 454

212 ( 3). مستدرك الوسائل، ج 12، ص 203

213 ( 4). همان، ص 160.

214 ( 5). ارشاد القلوب ديلمى، ج 1، ص 13.

215 ( 1). همان، ص 13،« ما تَصَدَّقَ مُؤمِنٌ بِصَدَقَةٍ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ مَوْعِظَةٍ يَعِظُ بِها قَوْماً يَتَفَرَّقوُنَ وَ قَدْ نَفَعَهُمُ اللَّهُ بِها وَ هِيَ أفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ».

216 ( 2). سبا: 46

217 ( 1). نك: اخلاق و تربيت اسلامى، ص 135 اثر نگارنده.

218 ( 2). نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 193

219 ( 1). اصول كافى، ج 2، ص 86

220 ( 2). اصول كافى، ج 2، ص 43

221 ( 3). تحف العقول، ص 84

222 ( 1). نهج البلاغه، لمات قصار، شماره 91.

223 ( 2). لقمان: 13.

ص: 216

224 ( 3). طه: 44.

225 ( 1). نحل: 125

226 ( 2). الميزان، ج 12، ص 377، از كافى.

227 ( 3). سيد قطب، فى ظلال القرآن، ذيل تفسير سوره نحل، آيات 125 تا 128

228 ( 1). اعراف: 68

229 ( 2). آل عمران: 159

230 ( 3). اعراف: 68

231 ( 4). توبه: 128

232 ( 5). نهج البلاغه، خطبه 95

233 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 56.

234 ( 2). مثنوى معنوى، ص 143.

235 ( 3). بقره: 213

236 ( 1). بقره: 119.

237 ( 2). مدثر: 1 و 2.

238 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

239 ( 3). اصول كافى، ج 2، ص 49.

240 ( 1). فروع كافى، ج 5، ص 494.

241 ( 2). احزاب: 45.

242 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث، ص 226.

243 ( 4). تبليغ در قرآن و حديث، ص 224.

244 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 313

245 ( 1). آل عمران: 20

ص: 217

246 ( 2). غرر الحكم، 10274- تبليغ در قرآن و حديث ص 310

247 ( 3). بحار الانوار، ج 2، ص 53؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 310

248 ( 4). يوسف: 87

249 ( 5). زمر: 53

250 ( 1). لقمان: 33

251 ( 2). نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 90

252 ( 1). جمعه: 5

253 ( 2). كافى، ج 2، ص 630

254 ( 3). اسراء: 74

255 ( 4). همان.

256 ( 1). حج: 27

257 ( 2). توبه: 3

258 ( 1). نمل: 28

259 ( 1). نك: مكاتيب الرسول ص 30؛ پژوهشى در تبليغ صص 420- 406

260 ( 2). الطبقات الكبرى، ج 1، ص 258

261 ( 3). نك: پژوهشى در تبليغ، ص 416

262 ( 1). الطبقات الكبرى، ج 1، صص 355- 291؛ نك: پژوهشى درتبليغ، ص 421

263 ( 2). توبه: 60

264 ( 1). نك: انسان دوستى در اسلام، نوشته دانشمند سوئيسى مارسل بوازار.

265 ( 1). نك: منتهى الآمال، ج 1، باب فضائل امام حسين عليه السلام.

266 ( 2). ابراهيم: 4

267 ( 3). نحل: 103

ص: 218

268 ( 1). مكاتيب الرسول، ص 12؛ پژوهشى در تبليغ، ص 465

269 ( 2). ابن سعد، طبقات ج 3، ص 258

270 ( 3). الدعوة الاسلاميه، احمد غلوش، ص 470؛ پژوهشى در تبليغ، ص 465

271 ( 1). المفردات فى غريب القرآن، شعر.

272 ( 2). السيرة النبويه، ج 2، ص 287

273 ( 1). مسد: 2 و 4

274 ( 2). بقره: 158

275 ( 3). حج: 36

276 ( 4). حج: 32

277 ( 5). وسايل، ج 2، ص 84

278 ( 1). مراجعه شود به پژوهشى در تبليغ، اثر نگارنده.

279 ( 1). الرحمن: 3 و 4

280 ( 1). سفينة البحار، ماده كلم.

281 ( 2). كتاب الاوائل، مرحوم حاج آقا محمد مقدس اصفهانى.

282 ( 3). همان.

283 ( 4). البيان و التبيين، ج 1، ص 137

284 ( 5). طه: 27 و 28

285 ( 1). ايليا حاوى، فن الخطابه، ص 71

286 ( 2). البيان و التبيين، ج 2، ص 38

ص: 219

287 ( 1). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 1، ص 11، چاپ بيروت.

288 ( 1). نك: احتجاج طبرسى، ج 2، ص 19، تحف العقول 240، سليم بن قيس، صص 167، 169؛ ايليا حاوى، فن الخطابه 115 تا 203، بحارالأنوار، ج 44، ص 205

289 ( 2). نك: تلخيص الخطابه، ارسطو، ص 28

290 ( 1). نك: تلخيص الخطابه ابن رشد، ص 29 و 30 و شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، ص 65، وسائل الاعلام، ص 113

291 ( 2). سعدى گويد:\s\iُ چو مردم سخن گفت بايد بهوش\z وگرنه شدن چون بهايم خموش\z به نطق است و عقل آدمى زاده فاش\z چو طوطى سخن گوى نادان مباش\z ز نطق آدمى بهتر است از دواب\z دواب از تو به گر نگويى صواب\z\E\E

292 ( 3). نهج البلاغه، خطبه 17

293 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 96

294 ( 2). احزاب: 70

295 ( 3). نساء: 9

296 ( 1). تفسير الميزان، ج 16، ص 376

297 ( 2). طريحى، مجمع البحرين، ماده« سدد».

298 ( 3). تفسير برهان، ج 4، ص 498؛ كافى، ج 8، ص 107

299 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 200

300 ( 1). محجة البيضاء، ج 4، ص 133

301 ( 2). من لايحضره الفقيه، روايت 5769- تبليغ در قرآن و حديث، ص 364

302 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 364

303 ( 2). بحار، ج 21، ص 310

304 ( 3). البيان و التبيين، ج 1، ص 204

ص: 220

305 ( 1). غرر الحكم، 3966؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 366

306 ( 2). بحار، ج 17، ص 158

307 ( 3). بحار، ج 8، ص 38

308 ( 1). نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 120

309 ( 2). مقدمه نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى.

310 ( 1). طه: 28- 25

311 ( 2). قصص: 34

312 ( 3). تحف العقول، ص 312

313 ( 4). تحف العقول، ص 315

314 ( 1). تحف العقول، ص 359

315 ( 2). ابراهيم: 4

316 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث، ص 286

317 ( 4). كيف يدعو الداعيه، عبداللَّه ناصح علوان، ص 35

318 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 286

319 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث/ ص 288؛ غرر الحكم 3304

320 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث/ ص 292، تحف العقول.

321 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 296

322 ( 2). تحف العقول، ص 48- تبليغ در قرآن و حديث ص 226

323 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث ص 226

324 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 226

325 ( 2). همان.

ص: 221

326 ( 3). بقره: 83

327 ( 4). تبليغ در قرآن و حديث، ص 228؛ از بحار و تفسير امام عسكرى عليه السلام.

328 ( 1). غرر الحكم، 2733؛ تبليغ در قرآن و حديث، ص 230

329 ( 2). تصنيف غرر الحكم، 255

330 ( 3). حجر: 88

331 ( 1). اصول كافى، ج 1، ص 144

332 ( 1). نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 193

333 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث، ص 308

334 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث، ص 308

335 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 244

336 ( 2). تصنيف غرر الحكم، 92- تبليغ در قرآن و حديث ص 244

337 ( 1). نهج البلاغه، خطبه 193

338 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث، ص 97

339 ( 1). بحارالانوار، ج 1، ص 218؛ البيان و التبيين، ج 1، ص 41

340 ( 1). على پاشا صالح، آداب سخن و فن خطابه، صص 73- 70

341 ( 2). بحار، ج 70، ص 294

342 ( 3). مروج الذهب، ج 2، ص 300

343 ( 1). وسائل الاعلام، ص 74

344 ( 2). مستدرك الوسايل، ج 2، ص 474

345 ( 3). همان، ص 76

ص: 222

346 ( 4). وسائل الاعلام، ص 77

347 ( 1). نك: حيات الصحابه، ج 4، صص 226، 341؛ بحارالانوار، ج 77، ص 122 به بعد؛ عقد الفريد، ج 4، ص 55 به بعد؛ البيان و التبيين.

348 ( 2). مروج الذهب، ج 2، ص 431

349 ( 1). نور: 15

350 ( 2). اصول كافى، ج 1، ص 50

351 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

352 ( 1). نهج البلاغه، كلمات قصار، ش 82« ... لا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ الَّا رَبَّهُ وَ لا يَخَافَنَّ الَّا ذَنْبَهُ وَ لا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لا أَعْلَمُ وَ لا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ ...»

353 ( 1). در بحث شرايط و ويژگى هاى مبلغ، همين كتاب.

354 ( 1). بقره: 44

355 ( 2). غررالحكم، 152

356 ( 3). غرر الحكم، 6267

357 ( 1). اصول كافى، ج 1، ص 47

358 ( 2). آيات 174 بقره و 187 آل عمران.

359 ( 3). تبليغ در قرآن و حديث، ص 358

360 ( 4). تبليغ در قرآن و حديث، ص 358؛ غرر الحكم، 10188

361 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، 358؛ غرر الحكم، 10188

362 ( 2). تبليغ در قرآن و حديث، ص 362

363 ( 3). همان، 362 از مصباح الشريعه و بحارالانوار.

364 ( 1). بوستان سعدى.

ص: 223

365 ( 1). شعراء: 109

366 ( 2). نهج البلاغه، خطبه 32

367 ( 1). تبليغ در قرآن و حديث، ص 379، از معانى الأخبار.

368 ( 2). زمر: 36

369 ( 1) نك: پژوهشى در تبليغ، ص 47، اثر نگارنده.

370 محمد تقى رهبر، ره توشه مبلغ - ويژه حج، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 1، 1384.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109